کلمه جو
صفحه اصلی

facility


معنی : تردستی، وسیله، فرصت، سادگی، سهولت، امکان، روانی، وسیله تسهیل
معانی دیگر : آسانی، نادشواری، مهارت، زبردستی، چیره دستی، سبکدستی، استادی، هنرمندی، توانایی، استعداد، قابلیت، آمایی، آمابود، ویرایی، فرزامی، (معمولا جمع) تسهیلات، آسان کردها، آسانگان، افزارگان، آسان ساز (ها)، وسایل، امکانات، ساختمان، اتاق ویژه

انگلیسی به فارسی

سهولت، امکان، وسیله، تسهیل


تردستی، مهارت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: facilities
(1) تعریف: a place planned or constructed for a specific activity.
مترادف: building
مشابه: complex, plant, structure

- a sports facility
[ترجمه ترگمان] یک ساختمان ورزشی
[ترجمه گوگل] یک مرکز ورزشی

(2) تعریف: ease, aptitude, or skill.
مترادف: ability, aptitude, ease, skill
مشابه: address, adeptness, dexterity, faculty, knack, mastery

- She speaks Swahili with facility.
[ترجمه فهیمه چاکرالحسینی] او زبان سواحیلی را به روانی صحبت می کند.
[ترجمه ترگمان] او با facility به زبان سواحیلی صحبت می کند
[ترجمه گوگل] او با سواحیلی با امکانات صحبت می کند

(3) تعریف: the quality of being easily or readily done.
مترادف: simplicity
مشابه: ease

• device; ease; tool, convenience; talent, ability; willingness; place used for a specific purpose
facilities are buildings or equipment provided for a particular purpose.
you can refer to something that is built or set up for a particular purpose as a particular facility.
a facility is a useful feature in something.
if you have a facility for a particular activity, you find it easy and do it well; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[صنعت] امکان، وسیله، سهولت
[ریاضیات] امکان، سهولت، وسیله

مترادف و متضاد

تردستی (اسم)
skill, agility, dexterity, swiftness, sleight, juggle, prestidigitation, facility, legerdemain, versatility, hocus-pocus, jugglery

وسیله (اسم)
instrument, handle, recourse, makeshift, organ, appliance, medium, facility, inducement, make-do

فرصت (اسم)
break, chance, occasion, handle, time, opening, facility, opportunity, by-time, odds, leisure, free time, pudding time

سادگی (اسم)
homeliness, ease, facility, chastity, simplicity, naivety, plainness, simpleness, easiness, tenuity, rusticity, simple-mindedness

سهولت (اسم)
ease, facility, easiness

امکان (اسم)
possibility, facility, eventuality, possible, feasibility

روانی (اسم)
flow, facility, fluency, versatility, freedom, volubility

وسیله تسهیل (اسم)
facility

ease; ability


Synonyms: address, adroitness, aptitude, bent, child’s play, competence, dexterity, efficiency, effortlessness, expertness, fluency, knack, leaning, lightness, poise, proficiency, propensity, quickness, readiness, skill, skillfulness, smoothness, smooth sailing, spontaneity, tact, turn, wit


Antonyms: difficulty, hardness


convenience


Synonyms: accommodation, advantage, aid, amenity, appliance, comfort, equipment, fitting, material, means, opportunity, resource, tool


جملات نمونه

1. the facility with which he plays the piano is astounding
مهارت او در پیانو زدن شگفت انگیز است.

2. a new facility for outpatient treatment
ساختمان تازه ای برای درمان بیماران سرپایی

3. mehri has a facility for languages
مهری در (یادگیری) زبان استعداد دارد.

4. they have every needed facility
آنان همه ی تسهیلات لازم را دارا می باشند.

5. julie is learning spanish with great facility
جولی به آسانی اسپانیایی یاد می گیرد.

6. He has great facility in learning languages.
[ترجمه Sayyed] او استعداد بسیار زیادی در یادگیری زبان دارد
[ترجمه ترگمان]او امکانات بزرگی در یادگیری زبان دارد
[ترجمه گوگل]او امکانات بسیار خوبی در یادگیری زبان دارد

7. She has a great facility for languages.
[ترجمه ترگمان]او امکانات زیادی برای یادگیری دارد
[ترجمه گوگل]او دارای امکانات عالی برای زبان است

8. The camera incorporates a redeye reduction facility.
[ترجمه محمد شیخ لاری] این دوربین دارای امکانات از بین بردن ( رد آی ) است.
[ترجمه ترگمان]این دوربین از امکانات کاهش redeye استفاده می کند
[ترجمه گوگل]این دوربین دارای یک سیستم کاهش وزن است

9. You can use the search facility to call up all the occurrences of a particular word in a document.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید از امکانات جستجو برای تماس با همه رخدادهای یک کلمه خاص در یک سند استفاده کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید از امکانات جستجو برای فراخوانی همه رخدادهای یک کلمه خاص در یک سند استفاده کنید

10. She has an amazing facility for languages.
[ترجمه ترگمان]او امکانات فوق العاده ای برای یادگیری دارد
[ترجمه گوگل]او امکانات شگفت انگیزی برای زبان دارد

11. His facility for languages is astonishing.
[ترجمه ترگمان]امکانات او برای زبان شگفتانگیز است
[ترجمه گوگل]امکانات او برای زبان ها شگفت انگیز است

12. He showed great facility in performing task.
[ترجمه ترگمان]او امکانات بزرگی در اجرای این کار نشان داد
[ترجمه گوگل]او توانایی عالی در انجام کار را نشان داد

13. She showed an amazing facility for mind-reading.
[ترجمه ترگمان]اون یه مجموعه فوق العاده برای خوندن ذهن نشون داد
[ترجمه گوگل]او نشان داد که امکانات شگفت انگیز برای یادگیری ذهن است

14. Many students have a free overdraft facility .
[ترجمه ترگمان]بسیاری از دانش آموزان یک تسهیلات برداشت رایگان دارند
[ترجمه گوگل]بسیاری از دانشآموزان دارای امکانات بازپرداخت رایگان هستند

15. The creche is a useful facility for working parents.
[ترجمه ترگمان]The تسهیلات مفیدی برای والدین شاغل است
[ترجمه گوگل]خزانه یک ابزار مفید برای کار والدین است

16. Is there a call-back facility on this phone?
[ترجمه ترگمان]یه مرکز تماس تلفنی تو این تلفن هست؟
[ترجمه گوگل]آیا این تسهیلات در این گوشی وجود دارد؟

17. The savings account has no overdraft facility.
[ترجمه ترگمان]حساب پس انداز هیچ تسهیلات پولی ندارد
[ترجمه گوگل]حساب پس انداز امکانات اضافی ندارد

Julie is learning Spanish with great facility.

جولی به‌آسانی اسپانیایی یاد‌می‌گیرد.


This hotel offers the latest facilities.

این هتل دارای جدیدترین امکانات می‌باشد.


sports facilities

افزارگان ورزشی


A swimming pool is one of the facilities planned for this building.

استخر شنا یکی دیگر از تسهیلاتی است که در این ساختمان پیش‌بینی شده است.


a new facility for outpatient treatment

ساختمان تازه‌ای برای درمان بیماران سرپایی


the facility with which he plays the piano is astounding.

مهارت او در پیانو زدن شگفت‌انگیز است.


Mehri has a facility for languages.

مهری در (یادگیری) زبان استعداد دارد.


پیشنهاد کاربران

تاسیسات

( مهندسی صنایع ) تاسیسات

تشکیلات

موسسه


سازه

تاسیسات و امکانات زیر بنایی شهری مثل آب و برق و گاز و تلفن


تجهیزات

یدکی؛ کمکی {مهندسی برق}

داشته

امکانات

facilities در متون ورزشی بمعنای امکان ورزشی هست

شرکت
مثال: the name of branch office opened in the UAE must be identical to the name of mother facility abroad
نام شعبه ای که در امارات تاسیس میشود، باید مشابه نام شرکت مادر در خارج ( از امارات ) باشد.

مرکز، مجموعه

تاسیسات یا ساختمان برای کاری خاص ( مثلاً پزشکی )

استعداد . امکان. فرصت. سهولت

اماکن، اماکن ورزشی

It is an area or building that is used for a particular purpose

سهولت، آسان سازی

تسهیلات

سهولت، مهارت

مرکز خدماتی

natural ability to do something easily and well SYN talent
مهارت
استعداد خدادادی


کلمات دیگر: