کلمه جو
صفحه اصلی

faction


معنی : فرقه، انجمن، دسته بندی، نفاق، حزب
معانی دیگر : (در پارلمان یا حزب و غیره) دسته، دار و دسته، فراکسیون، جناح، باند، (امریکا) داستان استوار بر واقعیات (در برابر : داستان استوار بر تخیلات : fiction)

انگلیسی به فارسی

دسته‌بندی، حزب، انجمن، فرقه، نفاق


فرقه، حزب، نفاق، دسته بندی، انجمن


انگلیسی به انگلیسی

پسوند ( suffix )
• : تعریف: the act or result of making or producing.

- stupefaction
[ترجمه ترگمان] حیرت کرد،
[ترجمه گوگل] غم و اندوه
- liquefaction
[ترجمه ترگمان] روانگرایی
[ترجمه گوگل] تبدیل به مایع
اسم ( noun )
(1) تعریف: a group or party within, and often at odds with, a larger organization.
مترادف: splinter, splinter group
مشابه: bloc, cabal, coalition, contingent, group, party

- Though most members of the party were in favor of the new regulation, one faction of the party was completely opposed.
[ترجمه ترگمان] اگر چه بیشتر اعضای حزب طرفدار مقررات جدید بودند، یک گروه از حزب کاملا مخالف بود
[ترجمه گوگل] گرچه اکثر اعضای حزب در حمایت از مقررات جدید بودند، یک جناح حزب کاملا مخالف بود

(2) تعریف: dissension or conflict in an organization, esp. political.
مترادف: conflict, dissension, infighting
مشابه: disagreement, discord, division, schism, split

• splinter group, clique within a larger group; discord or dissension within a group or organization
a faction is an organized group of people within a larger group, with their own ideas and beliefs.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] دسته بندی

مترادف و متضاد

فرقه (اسم)
party, addiction, sect, faction

انجمن (اسم)
order, union, association, assemblage, faction, meeting, community, society, assembly, convention, institute, moot, group, company, council, convocation, congress, club, guild, coterie

دسته بندی (اسم)
faction, division, rating, ordination, assortment, grouping, junta

نفاق (اسم)
faction, discord, split, dissension, factionalism, disunion

حزب (اسم)
party, sect, faction, junta

group sharing a belief or cause


Synonyms: band, bloc, bunch, cabal, camp, caucus, cell, circle, clan, clique, club, coalition, combination, combine, combo, concern, conclave, confederacy, conspiracy, contingent, coterie, crew, crowd, design, division, entente, gang, guild, insiders, intrigue, junta, knot, lobby, machine, minority, mob, network, offshoot, outfit, partnership, party, pressure group, ring, schism, sect, section, sector, set, side, splinter group, team, unit, wing


Antonyms: entirety, total, whole


conflict, strife


Synonyms: disagreement, discord, disharmony, dissension, disunity, division, divisiveness, friction, infighting,quarrelsomeness, rebellion, sedition, tumult, turbulence


Antonyms: agreement, conformity, peace, unity


جملات نمونه

1. the radical faction in our party
دسته ی تندروها در حزب ما

2. A rebel faction has split away from the main group.
[ترجمه ترگمان]یک گروه شورشی از گروه اصلی جدا شده است
[ترجمه گوگل]جناح شورشی از گروه اصلی جدا شده است

3. Faction almost broke up the party.
[ترجمه ترگمان]faction تقریبا مهمونی رو بهم زد
[ترجمه گوگل]جناح تقریبا حزب را شکست داد

4. Faction and self-interest appear to be the norm.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که \"فراکسیون\" و \"خود - منافع\" به عنوان یک هنجار شناخته می شوند
[ترجمه گوگل]فساد و علاقه شخصی به نظر می رسد هنجار است

5. The Red Army Faction tried to undermine the state by terror tactics .
[ترجمه ترگمان]گروه ارتش سرخ سعی کرد دولت را با استفاده از تاکتیک های تروریستی تضعیف کند
[ترجمه گوگل]فرماندهی ارتش سرخ تلاش میکرد تا با تاکتیکهای تروریستی دولت را تضعیف کند

6. Billy the Kid was among the McSween faction.
[ترجمه ترگمان]بیلی بچه در میان گروه McSween بود
[ترجمه گوگل]Billy Kid یکی از جناح McSween بود

7. The limits of liberalisation were set by the faction within the party which held power.
[ترجمه ترگمان]محدوده آزادسازی توسط جناح درون حزبی که قدرت را در دست داشت تعیین شد
[ترجمه گوگل]محدودیت های آزاد سازی توسط جناح در حزب که قدرت را تشکیل داد، تعیین شد

8. There also is a faction that claims it resembles venison.
[ترجمه ترگمان]هم چنین گروهی وجود دارد که ادعا می کند شبیه گوشت گوزن است
[ترجمه گوگل]وجود دارد جناحی است که ادعا می کند که آن را شبیه گوزن

9. The party's ageing faction leaders, says Mr Segni, have turned into pure power brokers.
[ترجمه ترگمان]آقای Segni می گوید رهبران جناح پیر حزب تبدیل به کارگزاران قدرت محض شده اند
[ترجمه گوگل]آقای آقای Segni، رهبران جناح پیری حزب، به کارگزاران قدرت خالص تبدیل شده است

10. The faction never won a majority, but the party was increasingly circumspect in appearing unpatriotic.
[ترجمه ترگمان]این حزب هرگز اکثریت را به دست نیاورد، اما این حزب به طور فزاینده ای در مقابل ظاهر شدن به عنوان unpatriotic عمل می کند
[ترجمه گوگل]این جناح هرگز اکثریت را به دست نیاورد، اما حزب به طور فزاینده ای در ظاهر بی نظیر ظاهر شد

11. The disintegration of the Takeshita faction was seen as a mixed blessing for Miyazawa.
[ترجمه ترگمان]تجزیه و فروپاشی فرقه Takeshita به عنوان یک موهبت ترکیبی برای Miyazawa دیده شد
[ترجمه گوگل]فروپاشی جناح تاکشیاتا به عنوان یک محرک مخلوط برای میازاوا دیده شد

12. The black shadow of the Red Army Faction.
[ترجمه ترگمان]شبح سیاه فراکسیون ارتش سرخ
[ترجمه گوگل]سایه سیاه فرقه ارتش سرخ

13. This switch by an important faction of Austrasian magnates may be related to developments at court.
[ترجمه ترگمان]این تغییر توسط یک گروه مهم از اعیان نجیبزاده، ممکن است مربوط به تحولات دربار باشد
[ترجمه گوگل]این سوئیچ توسط یک جناح مهم جنبش های اتریشی ممکن است مربوط به تحولات در دادگاه باشد

14. The Matiba faction demanded a direct secret ballot of all party members while Odinga insisted on an indirect method.
[ترجمه ترگمان]جناح Matiba خواستار یک رای مخفی مستقیم از همه اعضای حزب شد در حالی که اودینگا اصرار داشت که روش غیر مستقیم داشته باشد
[ترجمه گوگل]جناح ماتیبا خواستار برگزاری انتخابات مخفیانه تمام اعضای حزب شد، در حالی که اوینگا بر روش غیرمستقیم اصرار داشت

15. However, the Colorados' Batllismo Radical faction, which hitherto had had one representative in the Cabinet pulled out of the coalition.
[ترجمه ترگمان]با این حال جناح رادیکال Batllismo Batllismo که تا به حال یک نماینده در کابینه داشت از ائتلاف خارج شد
[ترجمه گوگل]با این حال، حزب کلرادو 'Batllismo Radical، که تاکنون یک نماینده در کابینه داشت، از ائتلاف خارج شد

warring factions within the party

دسته‌بندی‌های خصومت‌کننده در داخل حزب


پیشنهاد کاربران

اقلیت

جناح - دسته - شاخه
مثال؛Rights faction of party
شاخه ی ( جناحِ ) راستِ حزب

گروه

دسته جات؛ جناح. مخصوصا در جایی که حزب به معنی واقعی وحود ندارد

حقوقی :فرض


کلمات دیگر: