کلمه جو
صفحه اصلی

narrate


معنی : شرح دادن، داستان سرایی کردن، داستانی را تعریف کردن، نقالی کردن
معانی دیگر : (شفاها یا کتبا) داستان گفتن، نقل کردن، داستان گویی کردن

انگلیسی به فارسی

داستانی را تعریف کردن، داستان سرایی کردن، نقالی کردن، شرح دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: narrates, narrating, narrated
• : تعریف: to give an account or tell the tale of; relate.
مترادف: describe, recount, relate, report
مشابه: chronicle, detail, portray, recite, rehearse, repeat, review, spin, tell
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: narratable (adj.)
(1) تعریف: to give an account or tell a story.
مترادف: tell
مشابه: recite, report

(2) تعریف: to give a commentary accompanying some visual or graphic presentation, such as a film or performance.
مشابه: commentate

• tell a story (in writing or speech) ; give an account of; describe an event or an experience
if you narrate a story, you tell it in your own words; a literary word.
if someone narrates a documentary film or programme, they make a spoken commentary on it to accompany and explain the pictures.

مترادف و متضاد

شرح دادن (فعل)
give, relate, depict, illustrate, demonstrate, explain, detail, describe, narrate, fill in

داستان سرایی کردن (فعل)
narrate, fictionalize

داستانی را تعریف کردن (فعل)
narrate

نقالی کردن (فعل)
narrate

describe, detail


Synonyms: characterize, chronicle, delineate, depict, descant, disclose, discourse, enumerate, expatiate, give an account of, hold forth, make known, paint, picture, portray, proclaim, recite, recount, rehearse, relate, repeat, report, reveal, set forth, spin, state, tell, tell a story, unfold


Antonyms: conceal, hide, suppress


جملات نمونه

1. The book is narrated by Richard Papen, a Californian boy.
[ترجمه ترگمان]این کتاب توسط ریچارد Papen، یک پسر کالیفرنیایی، روایت شده است
[ترجمه گوگل]این کتاب توسط ریچارد پاپن، پسر کالیفرنیایی، نقل شده است

2. Documentaries are often narrated by well-known actors.
[ترجمه علی] مستند ها اغلب توسط بازیگران مشهور روایت میشوند
[ترجمه ترگمان]Documentaries اغلب توسط بازیگران شناخته شده توصیف می شوند
[ترجمه گوگل]مستند ها اغلب توسط بازیگران شناخته شده است

3. She also narrated a documentary about the Kirov Ballet School.
[ترجمه ترگمان]او همچنین یک مستند را در مورد مدرسه باله Kirov تعریف کرد
[ترجمه گوگل]او همچنین مستند دربارهی مدرسه بالتار کورو را روایت کرد

4. One by one the witnesses narrated the sequence of events which led up to the disaster.
[ترجمه ترگمان]یکی از شاهدان دنباله حوادث را که منجر به فاجعه شد حکایت کرد
[ترجمه گوگل]یکی از شاهدان شاهد رویدادهایی بود که منجر به فاجعه شد

5. The story is narrated in flashback.
[ترجمه ترگمان]داستان در زمان بازگشت به گذشته نقل می شود
[ترجمه گوگل]داستان در فلاشبوت روایت شده است

6. The main character narrates the story.
[ترجمه ترگمان]شخصیت اصلی داستان را تعریف می کند
[ترجمه گوگل]شخصیت اصلی داستان را روایت می کند

7. Some of the story was narrated in the film.
[ترجمه ترگمان]برخی از این داستان در فیلم روایت شده است
[ترجمه گوگل]برخی از داستانها در این فیلم نقل شده است

8. She entertained them by narrating her adventures in Africa.
[ترجمه ترگمان]او آن ها را با نقل ماجراهای خود در افریقا سرگرم می کرد
[ترجمه گوگل]او با روایت ماجراهای خود در آفریقا، آنها را سرگرم کرد

9. He narrated to us the story of the two men's armed robbery.
[ترجمه ترگمان]داستان سرقت مسلحانه دو مرد را برای ما نقل کرد
[ترجمه گوگل]او به ما داستان سرقت مسلحانه دو مرد رواج داد

10. The film was narrated by Andrew Sachs.
[ترجمه ترگمان]این فیلم توسط اندرو ساچس روایت شده است
[ترجمه گوگل]این فیلم توسط اندرو ساکس نقل شده است

11. The story is narrated by its hero.
[ترجمه ترگمان]داستان توسط قهرمان آن روایت شده است
[ترجمه گوگل]داستان توسط قهرمان آن روایت شده است

12. It is logical to narrate a climb from the valley upwards.
[ترجمه ترگمان]منطقی است که یک صعود از دره به بالا روایت کنیم
[ترجمه گوگل]منطقی است که از بالا رفتن از دره به سوی روایت صحبت کنیم

13. The series narrates his attempts to find employment.
[ترجمه ترگمان]این مجموعه تلاش های خود برای یافتن کار را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این سری تلاش هایش برای یافتن استخدام را روایت می کند

14. The twice-a-week free tours are narrated by museum docents.
[ترجمه ترگمان]این تورها دو هفته ای یک بار توسط docents موزه نمایش داده می شوند
[ترجمه گوگل]تورهای دو هفته ای رایگان توسط متخصصان موزه نقل شده است

15. You should get Stuart to narrate our schooldays together.
[ترجمه ترگمان]تو باید \"استیوارت\" رو راضی کنی که از مدرسه ما تعریف کنه
[ترجمه گوگل]شما باید استوارت را به روز مدرسه های ما بفرستید

پیشنهاد کاربران

شرح دادن داستانی ، توضیح دادن داستانی

He narrated the story of Rustam and Sohrab
او داستان رستم و سهراب را نقل کرد
🔬🔬

روایت کردن


گفتن داستان بطور مفصل و همراه با جزییات
نقل کردن
to tell a story in detail

narrate ( verb ) = شرح دادن یا ارائه کردن به صورت شفاهی یا مکتوب ، نقل کردن، روایت کردن، داستان گویی کردن، صدا پیشگی کردن، نقل کردن

معانی دیگر >>>> بیان کردن، بازگو کردن

Definition = برای گفتن یک داستان ، اغلب با بلند خواندن از یک متن ، یا توصیف وقایع در هنگام وقوع/برای نقش نمایش داده شده به عنوان راوی عمل کنید/

مترادف با کلمه : relate ( verb )

examples:
1 - Documentaries are often narrated by well - known actors.
مستندها را اغلب بازیگران سرشناس روایت می کنند.
2 - One by one the witnesses narrated the sequence of events which led up to the disaster.
شاهدان یک به یک سلسله حوادثی را که منجر به فاجعه شد ، روایت کردند.
3 - We have to hire a professional to narrate the video.
برای روایت فیلم باید یک متخصص استخدام کنیم.
4 - Walter Cronkite narrated the documentary film
والتر کرونکایت این فیلم مستند را روایت کرد.
5 - The film was narrated by David Attenborough.
فیلم با صدای "دیوید اتنبورو" صداپیشگی شده بود.
6 - The main character narrates the story.
شخصیت اصلی، داستان را روایت می کند.
7 - We narrate salient results of the simulations in aggregate below.
ما نتایج برجسته شبیه سازی را به طور کلی در مجموعه زیر شرح می دهیم.

رِوایَتیدَن.

ماجیدَن.


کلمات دیگر: