1. a napkin ring
حلقه برای نگهداری دستمال سفره
2. paper napkin
دستمال کاغذی
3. the napkin slipped from mina's lap
دستمال سفره از روی دامن مینا افتاد.
4. a disposable napkin
دستمال سفره ی دورانداز
5. ramin wiped his mouth with a paper napkin
رامین دهان خود را با دستمال کاغذی پاک کرد.
6. Hide one's talents in a napkin.
[ترجمه ترگمان]یه استعداد مخفی تو یه دستمال قایم کن
[ترجمه گوگل]پنهان کردن استعدادهای خود را در یک دستمال سفره
7. She dabbed her mouth with her table napkin.
[ترجمه ترگمان]او با دستمال خود دهانش را باز کرد
[ترجمه گوگل]او دهانش را با دستمال سفره اش گذاشت
8. He tucked his napkin under his chin.
[ترجمه ترگمان]دستمال سفره را زیر چانه او گذاشت
[ترجمه گوگل]او دستمال را زیر چانه اش گذاشت
9. Her father cleaned his glasses with a paper napkin.
[ترجمه ترگمان]پدرش با دستمال paper عینکش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]پدرش عینک خود را با یک دستمال کاغذی پاک کرد
10. Mary Ann tore the edge off her napkin.
[ترجمه ترگمان]ماری آن لبه دستمال خود را پاره کرد
[ترجمه گوگل]مری عین لبه خود را از دستمال کاغذی برداشت
11. Michael mopped up quickly with his napkin.
[ترجمه ترگمان]مایکل با دستمال توالت اشک هایش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]مایکل با دستمال سفره خود را سریع کرد
12. It tastes good; a twist arrives on a napkin.
[ترجمه ترگمان]مزه اش خوب است؛ یک چرخش بر روی دستمال سفره
[ترجمه گوگل]مزه اش خوب است؛ پیچ و تاب بر روی یک دستمال کاغذی می رسد
13. This is a disposable napkin.
[ترجمه ترگمان] این دستمال disposable
[ترجمه گوگل]این یک دستمال یکبار مصرف است
14. He slips a folded napkin into the bag.
[ترجمه ترگمان]دستمال سفره را روی پاکت می گذارد
[ترجمه گوگل]او یک دستمال تاشو را به کیسه میمالاند
15. She folded her napkin,(sentence dictionary) put it carefully through the ring and then left it by her place.
[ترجمه ترگمان]او دستمال سفره را به دقت تا کرد (فرهنگ لغت)آن را به دقت در حلقه قرار داد و سپس آن را به جای خود رها کرد
[ترجمه گوگل]او دستمال سفره خود را، (فرهنگ لغت جمله) را با دقت از طریق حلقه گذاشت و سپس آن را با محل خود ترک کرد
16. I just took my napkin, filled it with all the coins I had won and tied the corners into a knot.
[ترجمه ترگمان]من فقط دستمال سفره را برداشتم و آن را با همه سکه هایی که بردم، پر کردم و گوشه آن را بستم
[ترجمه گوگل]من فقط دستمال را گرفتم، آن را با تمام سکه هایی که من برنده کرده بودم پر کردم و گوشه ها را به یک گره گره زدم
17. He was wiping his mouth with a striped napkin.
[ترجمه ترگمان]داشت دهانش را با دستمال راه راه پاک می کرد
[ترجمه گوگل]او دهانش را با دستمال سفید پاک کرد