کلمه جو
صفحه اصلی

napkin


معنی : سینه بند، دستمال، دستمال سفره
معانی دیگر : دستمال سفره (پارچه ای یا کاغذی)، گندور، کندوری، (انگلیس) کهنه ی بچه، پوشک، پارچه ی قنداق، (انگلیس - محلی) رجوع شود به: handkerchief، (اسکاتلند) لچک، روسری، پیش انداز

انگلیسی به فارسی

دستمال سفره، دستمال، سینه بند، پیش انداز


دستمال سفره، دستمال، سینه بند


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a square of cloth or paper used to protect the clothing and to wipe the mouth and hands while eating.

(2) تعریف: a small towel or cloth.

(3) تعریف: a pad used to absorb menstrual flow; sanitary napkin.

(4) تعریف: (chiefly British) a baby's undergarment of absorbent cloth or paper folded between the legs and fastened at the waist; diaper.

• cloth used for wiping one's face and fingers while eating and to protect clothing; diaper (british); handkerchief (british)
a napkin is a small piece of cloth or paper used to protect your clothes when you are eating.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] دسمال میز غذا

مترادف و متضاد

linen


سینه بند (اسم)
bib, bra, bodice, brassiere, stomacher, napkin

دستمال (اسم)
handkerchief, napkin, kerchief

دستمال سفره (اسم)
napkin, serviette

Synonyms: cloth, doily, moist towelette, serviette, towel, wipe


جملات نمونه

1. a napkin ring
حلقه برای نگهداری دستمال سفره

2. paper napkin
دستمال کاغذی

3. the napkin slipped from mina's lap
دستمال سفره از روی دامن مینا افتاد.

4. a disposable napkin
دستمال سفره ی دورانداز

5. ramin wiped his mouth with a paper napkin
رامین دهان خود را با دستمال کاغذی پاک کرد.

6. Hide one's talents in a napkin.
[ترجمه ترگمان]یه استعداد مخفی تو یه دستمال قایم کن
[ترجمه گوگل]پنهان کردن استعدادهای خود را در یک دستمال سفره

7. She dabbed her mouth with her table napkin.
[ترجمه ترگمان]او با دستمال خود دهانش را باز کرد
[ترجمه گوگل]او دهانش را با دستمال سفره اش گذاشت

8. He tucked his napkin under his chin.
[ترجمه ترگمان]دستمال سفره را زیر چانه او گذاشت
[ترجمه گوگل]او دستمال را زیر چانه اش گذاشت

9. Her father cleaned his glasses with a paper napkin.
[ترجمه ترگمان]پدرش با دستمال paper عینکش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]پدرش عینک خود را با یک دستمال کاغذی پاک کرد

10. Mary Ann tore the edge off her napkin.
[ترجمه ترگمان]ماری آن لبه دستمال خود را پاره کرد
[ترجمه گوگل]مری عین لبه خود را از دستمال کاغذی برداشت

11. Michael mopped up quickly with his napkin.
[ترجمه ترگمان]مایکل با دستمال توالت اشک هایش را پاک کرد
[ترجمه گوگل]مایکل با دستمال سفره خود را سریع کرد

12. It tastes good; a twist arrives on a napkin.
[ترجمه ترگمان]مزه اش خوب است؛ یک چرخش بر روی دستمال سفره
[ترجمه گوگل]مزه اش خوب است؛ پیچ و تاب بر روی یک دستمال کاغذی می رسد

13. This is a disposable napkin.
[ترجمه ترگمان] این دستمال disposable
[ترجمه گوگل]این یک دستمال یکبار مصرف است

14. He slips a folded napkin into the bag.
[ترجمه ترگمان]دستمال سفره را روی پاکت می گذارد
[ترجمه گوگل]او یک دستمال تاشو را به کیسه میمالاند

15. She folded her napkin,(sentence dictionary) put it carefully through the ring and then left it by her place.
[ترجمه ترگمان]او دستمال سفره را به دقت تا کرد (فرهنگ لغت)آن را به دقت در حلقه قرار داد و سپس آن را به جای خود رها کرد
[ترجمه گوگل]او دستمال سفره خود را، (فرهنگ لغت جمله) را با دقت از طریق حلقه گذاشت و سپس آن را با محل خود ترک کرد

16. I just took my napkin, filled it with all the coins I had won and tied the corners into a knot.
[ترجمه ترگمان]من فقط دستمال سفره را برداشتم و آن را با همه سکه هایی که بردم، پر کردم و گوشه آن را بستم
[ترجمه گوگل]من فقط دستمال را گرفتم، آن را با تمام سکه هایی که من برنده کرده بودم پر کردم و گوشه ها را به یک گره گره زدم

17. He was wiping his mouth with a striped napkin.
[ترجمه ترگمان]داشت دهانش را با دستمال راه راه پاک می کرد
[ترجمه گوگل]او دهانش را با دستمال سفید پاک کرد

پیشنهاد کاربران

دستمال سفره

پیشبند، دستمال غذاخوری. هر نوع دستمال ( از جمله پیشبند ) که هنگام خوردن غذا استفاده شود.

دستمال کاغذی


کلمات دیگر: