کلمه جو
صفحه اصلی

quail


معنی : بدبدک، بلدرچین، وشم، از میدان دررفتن، بیاثر بودن، پژمرده شدن، شانه خالی کردن، ترسیدن، لرزیدن، دلمه شدن
معانی دیگر : دلهره پیدا کردن، جا خوردن، خود را باختن، (جانور شناسی) بلدرچین (از ماکیان تیره ی phasianidae)، بدبده، مردن

انگلیسی به فارسی

(جانورشناسی) بلدرچین، وشم، بدبده، شانه خالی کردن، ازمیدان دررفتن، ترسیدن، مردن، پژمرده شدن، لرزیدن،بی اثر بودن، دلمه شدن


بلدرچین، وشم، بدبدک، شانه خالی کردن، از میدان دررفتن، ترسیدن، پژمرده شدن، لرزیدن، بیاثر بودن، دلمه شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: quail, quails
• : تعریف: any of a number of ground-dwelling birds related to the chicken and often hunted for sport and food.

- Poachers made off with a good number of quail.
[ترجمه ترگمان] Poachers \"با یه عالمه\" بلدرچین \"درست شده\"
[ترجمه گوگل] شیطانپرها با تعداد زیادی از بلدرچین ساخته شده اند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: quails, quailing, quailed
• : تعریف: to show signs of great fear, as by shrinking back, cowering, or shaking.
مترادف: blench, cower, cringe, flinch, quake
مشابه: funk, quiver, recoil, shrink, shy, tremble, wince

- The children quailed as the fearsome figure approached.
[ترجمه ترگمان] همچنان که هیکل ترسناک نزدیک می شد، بچه ها خود را می باخت
[ترجمه گوگل] کودکان به عنوان شخصیت ترسناک نزدیک می شوند

• any species of small game bird from the genus coturnix
flinch from fear, recoil, cringe
quails are small birds which people sometimes shoot and eat.

مترادف و متضاد

cower, shrink


بدبدک (اسم)
quail, colin

بلدرچین (اسم)
quail

وشم (اسم)
quail

از میدان دررفتن (فعل)
quail

بی اثر بودن (فعل)
quail

پژمرده شدن (فعل)
fade, wither, droop, quail, languish, miff

شانه خالی کردن (فعل)
weasel, quail, flinch

ترسیدن (فعل)
bash, abhor, scare, fear, dread, quail

لرزیدن (فعل)
shake, thrill, dither, grudge, flutter, throb, palpitate, flicker, bog, tremble, shudder, shiver, vibrate, twitter, trill, quail, dodder, flinch, quake, quiver, wince

دلمه شدن (فعل)
clabber, curdle, curd, clot, jell, quail

Synonyms: blanch, blench, cringe, droop, faint, falter, flinch, have cold feet, quake, recoil, shake, shudder, start, tremble, wince


Antonyms: face, meet


جملات نمونه

1. The very words make many of us quail.
[ترجمه ترگمان]این کلمات بسیاری از ما را بلدرچین به یاد می آورد
[ترجمه گوگل]این کلمات خیلی از ما بلدرچین هستند

2. It renders a particularly pleasing quality to quail, squab, and pheasant.
[ترجمه ترگمان]این یک کیفیت عالی برای بلدرچین، کبک، قرقاول و قرقاول می سازد
[ترجمه گوگل]این یک کیفیت ویژه ای را برای بلدرچین، چوپان و فازن ارائه می دهد

3. Remove quail and keep warm on a serving platter.
[ترجمه ترگمان]بلدرچین را حذف کنید و بر روی یک سینی در حال خدمت گرم نگاه دارید
[ترجمه گوگل]بلدرچین را بردارید و بر روی دیوار خدمت گرم نگه دارید

4. Fried quail reaches new heights in this recipe.
[ترجمه ترگمان]بلدرچین چوبی در این دستورالعمل به قله های جدیدی می رسد
[ترجمه گوگل]این بلدرچین سرخ شده در این دستور العمل به ارتفاعات جدید می رسد

5. Sauteed quail livers with Madeira sauce are notorious in this regard.
[ترجمه ترگمان]کبد Sauteed با سس Madeira در این زمینه بدنام است
[ترجمه گوگل]مجرای گوسفند پرتقال با سس Madeira در این مورد مشهور هستند

6. Because transplanted quail cells will behave normally in chick embryos, she realized she had an invaluable natural marker.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که سلول های quail به طور طبیعی در جنین جوجه رفتار می کنند، متوجه شد که یک نشانگر طبیعی ارزشمند دارد
[ترجمه گوگل]از آنجایی که سلولهای بلدرچین پیوند شده به طور معمول در جنین های جوجه رفتار خواهند کرد، متوجه شد که دارای یک نشانگر طبیعی ارزشمند است

7. Dip quail in cornstarch mixture until evenly coated.
[ترجمه ترگمان]خود را در مخلوط نشاسته ذرت کاهش دهید تا به طور مساوی پوشش داده شود
[ترجمه گوگل]غلیظ بلدرچین در مخلوط ذرت به صورت یکنواخت پوشیده شده

8. Creatures like quail and the white-tailed deer, adjusting to man, have already shown recovery.
[ترجمه ترگمان]موجودات like و گوزن دم سفید، که با انسان سازگار شده اند، پیش از این بهبودی را نشان داده اند
[ترجمه گوگل]موجودات مانند بلدرچین و گوزن سفید مایل به قهوه، تنظیم شده به انسان، در حال حاضر نشان داده شده است بهبود

9. Another quail returned the call from somewhere in front.
[ترجمه ترگمان]یک بلدرچین دیگر زنگ تلفن را از جایی در جلو باز کرد
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از بلدرچین تماس را از جایی که در جلو بود فراخوانی کرد

10. One quail per person will suffice if the side courses are prepared.
[ترجمه ترگمان]اگر دوره های جانبی آماده شوند یک بلدرچین برای هر فرد کافی خواهد بود
[ترجمه گوگل]در صورتی که دوره های جانبی آماده شوند، یک بلدرچین در هر فرد کافی خواهد بود

11. For his creation Malicki grills whole quail on long grapevine cuttings.
[ترجمه ترگمان]برای خلق اثر خود یک بلدرچین به پا کرده بود
[ترجمه گوگل]برای ایجاد او Malicki کوره بلدرچین کامل در قلمه طولانی انگور

12. Should the man choose to chase the quail rather than shoot it, he would almost certainly still have his dinner.
[ترجمه ترگمان]اگر مرد برای شکار بلدرچین انتخاب می کرد، به جای اینکه به آن شلیک کند، مسلما هنوز شام می خورد
[ترجمه گوگل]باید مرد را انتخاب کند تا بلعاری را تعقیب کند تا آن را بپوشاند، او تقریبا قطعا شام خود را خواهد داشت

13. Place quail on lentils and surround with watercress sprigs.
[ترجمه ترگمان]در کنار عدس قرار دهید و with را در اطراف خود قرار دهید
[ترجمه گوگل]بلدرچین را در عدس قرار دهید و با شاخه های گیاهی

14. Place chili on plate and top with quail.
[ترجمه ترگمان]چیلی را روی بشقاب و بالای خود می گذارید
[ترجمه گوگل]چیلی را بر روی بشقاب بریزید و با بلدرچین بگذارید

Even brave men who saw his might quailed.

حتی مردان دلیری هم که قدرت او را دیدند خود را باختند.


پیشنهاد کاربران

بلدرچین

جا زدن ( بخاطر ترس ) ، از میدان در رفتن

quail یعنی بلدرچین
quail's eggs:میشه تخم های بلدرچین

زه زدن

انصراف وترک گفتن و گریختن از سنگینی کاری که قبلاً آن را به چیزی نمی شمرد و مدعی توانستن آن بود. از میدان بدر رفتن. از دعوی خود بازآمدن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . از میدان دررفتن. از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به ماده ٔ بعد شود.


کلمات دیگر: