کلمه جو
صفحه اصلی

qua


معنی : بطوریکه، تاانجاییکه
معانی دیگر : در مقام، به عنوان، همچون، شایسته

انگلیسی به فارسی

تا آنجایی که، بطوریکه، شایسته


qua، بطوریکه، تاانجاییکه


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: in the capacity of; as.

- the police qua police
[ترجمه ترگمان] پلیس به پلیس امر کرد
[ترجمه گوگل] پلیس به پلیس می آید

• as, in the function of, in the capacity of
qua is used to indicate that you are talking about something as an ideal or as an abstract idea; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] به عنوان، در مقام، در سمت

مترادف و متضاد

بطوریکه (قید)
as, qua

تاانجاییکه (قید)
qua

جملات نمونه

1. the president qua commander in chief
رئیس جمهور به عنوان فرمانده کل قوا

2. absolutely free elections is a sine qua non of democracy
انتخابات کاملا آزاد شرط اصلی دمکراسی است.

3. Patience is a sine qua non for a good teacher.
[ترجمه ترگمان]صبر یک امر ناگزیر برای یک معلم خوب است
[ترجمه گوگل]صبر و حوصله یک معلم خوب است

4. Money, qua money, cannot provide happiness.
[ترجمه ترگمان]پول، به شرط پول، نمی تواند سعادت را تامین کند
[ترجمه گوگل]پول، پول، نمی تواند شادی را فراهم کند

5. The control of inflation is a sine qua non for economic stability.
[ترجمه ترگمان]کنترل تورم یک امر ناگزیر برای ثبات اقتصادی است
[ترجمه گوگل]کنترل تورم یک سینوسی برای ثبات اقتصادی است

6. Successful agricultural reform is also a sine qua non of Mexico's modernisation.
[ترجمه ترگمان]اصلاحات موفق کشاورزی نیز یک امر ناگزیر برای مدرن سازی است
[ترجمه گوگل]اصلاحات کشاورزی موفقیت آمیز نیز یک معیار ضروری برای مدرنیزاسیون مکزیک است

7. Qua literature the work is negligible.
[ترجمه ترگمان]در ادبیات Qua کار قابل اغماض است
[ترجمه گوگل]ادبیات Qua کار ناچیز است

8. TV coverage is the sine qua non of a sport if it is to thrive.
[ترجمه ترگمان]اگر این ورزش رونق پیدا کند، پوشش تلویزیونی جز لاینفک ورزشی است
[ترجمه گوگل]پوشش تلویزیونی در صورتی است که بتواند رشد کند، پوشش سینمایی ورزش است

9. Trust is a sine qua non for any counselling.
[ترجمه ترگمان]اعتماد یک امر ناگزیر برای هر مشاوره است
[ترجمه گوگل]اعتماد یک شرط سینمایی برای هر گونه مشاوره است

10. The soldier acted qua soldier, not as a human being.
[ترجمه ترگمان]سرباز به عنوان یک سرباز عمل می کرد، نه به عنوان یک انسان
[ترجمه گوگل]سرباز به عنوان یک سرباز عمل کرد، نه به عنوان یک انسان

11. An interest in children is a sine qua non of teaching.
[ترجمه ترگمان]علاقه به کودکان جز لاینفک آموزش است
[ترجمه گوگل]علاقمندی به کودکان، یک سینوسی بدون آموزش است

12. Cloning qua cloning is almost incidental for us, too.
[ترجمه ترگمان]این امر به طور کلی برای ما نیز برای ما اتفاقی است
[ترجمه گوگل]شبیه سازی کلونینگ برای ما نیز تقریبا غیرممکن است

13. The question, though, is whether or not, qua institutions of higher education, they have an obligation to sponsor research.
[ترجمه ترگمان]با این وجود، این پرسش وجود دارد که آیا یا نه، به عنوان موسسات آموزش عالی، آن ها موظف به حمایت از تحقیقات هستند
[ترجمه گوگل]با این وجود سوال این است که آیا نهاد های تحصیلات عالی یا نه، آنها تعهدی برای حمایت از تحقیقات دارند

14. Prevention of depression and inflation remains a sine qua non for economic security.
[ترجمه ترگمان]پیش گیری از افسردگی و تورم یک امر ناگزیر برای امنیت اقتصادی است
[ترجمه گوگل]پیشگیری از افسردگی و تورم هنوز هم برای امنیت اقتصادی ضروری است

15. Members of the Commission qua members of the Commission had to observe the rules in performance of the treaty.
[ترجمه ترگمان]اعضای کمیسیون جز اعضای کمیسیون ناچار بودند مقررات اجرای پیمان را رعایت کنند
[ترجمه گوگل]اعضای کمیسیون به اعضای کمیسیون مجبور بودند قوانین مربوط به اجرای این معاهده را رعایت کنند

the president qua commander in chief

رئیس‌جمهور به‌عنوان فرمانده‌ی کل قوا


پیشنهاد کاربران

به خودی خود، صِرفِ خودِ . . .

Money, qua money, cannot provide happiness.
پول به خودی خود خوشبختی نمی آورد.
صِرفِ خودِ پول خوشبختی نمی آورد.


کلمات دیگر: