کلمه جو
صفحه اصلی

lackluster


معنی : تاریک، بی نور، بدون زرق و برق، تار و بی برق
معانی دیگر : کم نور، کدر، گرفته، ملالت انگیز، خسته کننده (lacklustre هم می نویسند)

انگلیسی به فارسی

بی نور، تاریک، بدون زرق وبرق، تار وبی برق


بی نظیر، بدون زرق و برق، تاریک، بی نور، تار و بی برق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: lacking brilliance or vitality; dull.
مترادف: bland, dull, pallid, vapid
مشابه: boring, commonplace, flat, monotonous, mousy, ordinary, passionless, prosaic, stagnant

- He'd been a lackluster student, but he shined as an actor.
[ترجمه ترگمان] او یک دانش آموز بی زرق و برق بود، اما او به عنوان یک هنرپیشه درخشان به نظر می رسید
[ترجمه گوگل] او دانشجوی بی دست و پا بود، اما او به عنوان یک بازیگر خیره شد
- The orchestra gave a lackluster performance on Sunday.
[ترجمه ترگمان] این ارکستر یک کار خسته کننده و خسته کننده را در روز یکشنبه ایراد کرد
[ترجمه گوگل] ارکستر روز یکشنبه یک عملکرد بی نظیر ارائه داد

• dullness, lack of brilliance
dim, dull, lacking brilliance, not shiny

مترادف و متضاد

dull, lifeless


تاریک (صفت)
blind, ambiguous, dark, dim, black, gloomy, dusky, somber, sombre, benighted, murk, caliginous, cimmerian, darkling, lackluster, stygian

بی نور (صفت)
pale, glassy, lightless, sunless, lackluster

بدون زرق و برق (صفت)
lackluster

تار و بی برق (صفت)
lackluster

Synonyms: blah, blind, boring, colorless, dark, dead, dim, drab, draggy, dry, flat, ho-hum, laid-back,leaden, lusterless, matte, muted, nothing, obscure, pabulum, prosaic, sombre, unimaginative, uninspired, vanilla, vapid, zero


Antonyms: bright, enthusiastic, lively, shining, shiny, spirited


جملات نمونه

1. lackluster eyes
چشمان بی فروغ

2. lackluster reaction
واکنش عاری از اشتیاق

3. her performance was lackluster
بازیگری او چنگی به دل نمی زد.

4. He has already been blamed for his party's lackluster performance during the election campaign.
[ترجمه ترگمان]او قبلا به خاطر عملکرد بی زرق و برق حزبش در طی مبارزات انتخاباتی سرزنش شده است
[ترجمه گوگل]وی در حال حاضر به خاطر عملکرد ضعیف حزبش در دوران انتخابات مقصر است

5. He ran a lackluster campaign for president in the 199primaries.
[ترجمه ترگمان]او یک کمپین بی زرق و برق برای ریاست جمهوری در ۱۹۹ مرحله مقدماتی انجام داد
[ترجمه گوگل]او برای نخستین بار در انتخابات ریاست جمهوری در کمپ لیبرتی مبارزه کرد

6. After some really lackluster efforts we are put in the uncomfortable position of rooting for an injury.
[ترجمه ترگمان]بعد از چند تلاش خسته کننده و بی زرق و برق، ما در وضعیت ناراحت کننده ای از ریشه دهی برای آسیب قرار می گیریم
[ترجمه گوگل]پس از انجام برخی از تلاش های بی نظیر، ما در موقعیت ناراحت کننده ای قرار می گیریم که از آسیب دیدن ریشه دارد

7. And if the small production sounds lackluster on first inspection, think again.
[ترجمه ترگمان]و اگر تولید کوچک به نظر بی زرق و برق به نظر برسد، دوباره فکر کنید
[ترجمه گوگل]و اگر تولید کوچک به نظر می رسد در بازرسی برای اولین بار تلخ است، دوباره فکر کنید

8. They hoped to remedy their lackluster performance by a few changes in personnel.
[ترجمه ترگمان]آن ها امیدوار بودند که عملکرد بی زرق و برق خود را با چند تغییر در پرسنل اصلاح کنند
[ترجمه گوگل]آنها امیدوار بودند که عملکرد کم و بیش آنها را با تغییراتی در کارکنان بهبود بخشد

9. Thin trading made for a lackluster day on Wall Street, with desks short-staffed before the Memorial Day holiday that will keep U. S. markets closed on Monday.
[ترجمه ترگمان]تجارت نازک برای یک روز بی زرق و برق در وال استریت انجام شد، با میزه ای کوتاهی قبل از تعطیلات روز یادبود که U را نگه می دارد اس روز دوشنبه بازارها تعطیل شدند
[ترجمه گوگل]تجارت نازک برای یک روز کم رنگ در وال استریت، با میزانی که تا قبل از تعطیلات یادبود روزهای تعطیل است که U S بازار را در روز دوشنبه بسته می شود، کوتاه می شود

10. And returns will be lackluster for the majority of firms left out of the best deals.
[ترجمه ترگمان]و این بازگشت ها برای اکثریت شرکت ها که از بهترین معاملات خارج شده اند، خسته کننده و بی زرق و برق خواهد بود
[ترجمه گوگل]و بازدهی برای اکثر شرکت ها از بهترین معاملات کنار گذاشته خواهد شد

11. On any other label, this could be the recipe for lackluster recordings by players better suited for small groups.
[ترجمه ترگمان]بر روی هر برچسب دیگر، این می تواند دستورالعمل ضبط بی زرق و برق توسط بازیکنان برای گروه های کوچک باشد
[ترجمه گوگل]در هر برچسب دیگر، این می تواند دستورالعمل ضبط ضبط نشده توسط بازیکنان مناسب برای گروه های کوچک باشد

12. The fallout prompted many retailers to caution Wall Street that their fourth-quarter earnings would be lackluster.
[ترجمه ترگمان]این مشکلات باعث شد که بسیاری از خرده فروشان به دیوار وال استریت هشدار دهند که درآمده ای چهارم آن ها بی زرق و برق است
[ترجمه گوگل]این تخریب باعث شد بسیاری از خرده فروشان به وال استریت هشدار دادند که سهم درآمد چهارم ماه دسامبر آنها کم رنگ خواهد بود

13. Hiring was weak in much of the state, reflecting the lackluster Christmas season reported by many retailers.
[ترجمه ترگمان]استخدام در بیشتر دولت ضعیف بود، که منعکس کننده فصل کریسمس بی زرق و برق بود که توسط بسیاری از خرده فروشان گزارش شده بود
[ترجمه گوگل]استخدام در اکثر ایالت ها ضعیف بود، که منعکس کننده فصل کریسمس کریسمس گزارش شده توسط بسیاری از خرده فروشان بود

14. One telling night came in Montreal Nov. partway through a lackluster 4-1 loss to the Canadiens.
[ترجمه ترگمان]شبی در مونترال در اثر یک شکست ۴ - ۱ به the شب، در مونترال آمد
[ترجمه گوگل]یک شب به یاد ماندنی در نوبت مونترال رسید و در نهایت از بین رفت 4: 1 به کانادینز رسید

lackluster eyes

چشمان بی‌فروغ


lackluster reaction

واکنش عاری از اشتیاق


Her performance was lackluster.

بازیگری او چنگی به دل نمی‌زد.


پیشنهاد کاربران

بی ثمر

تاریک و بی فروغ
ملال آور
بی انرژی و غیر مهیج


درمفهوم عام: به دردنخور

بی‎ روح

adjective
lacking force, brilliance, or vitality
بی رمق و کسالت بار


کلمات دیگر: