کلمه جو
صفحه اصلی

named


معنی : نامیده شده
معانی دیگر : نام برده بازرگانى : مشخص

انگلیسی به فارسی

تحت عنوان، نامیده شده


انگلیسی به انگلیسی

• called; having the name, identified as; mentioned; having a name
when you say what a person, thing, or place is named, you give their name.

مترادف و متضاد

نامیده شده (صفت)
named

جملات نمونه

1. they named him ahmed
او را احمد نامیدند.

2. they named me after my grandfather
اسم پدر بزرگم را روی من گذاشتند.

3. a hero named ashkboos
دلیری که بد نام او اشکبوس

4. he has been named for the job
برای آن شغل از او نام برده شده است.

5. her firstborn is named jahangir
فرزند ارشدش جهانگیر نام دارد.

6. the child was named after his grandfather
نام پدر بزرگ را روی نوزاد گذاشتند.

7. the persons within named
اشخاصی که نام آنها در زیر آمده است.

8. my elder brother is named jahangir
برادر بزرگ من جهانگیر نام دارد.

9. my maternal grandfather was named seyed abraham
پدربزرگ مادری من سید ابراهیم نام داشت.

10. thou hadst a brother named paul
تو برادری به نام پال داشتی.

11. the poignant satire of a poet named swift
طنز سوزان شاعری به نام سویفت

12. the narrator of the book moby dick is a sailor named ishmail
داستان گوی کتاب موبی دیک ملوانی بنام اسماعیل است.

13. at the age of eighteen, i was captivated by a woman named parivash
در هجده سالگی شیفته ی زنی به نام پریوش شدم.

14. Paul was named after his grandad.
[ترجمه Zahra] پُل به اسم پدربزرگش نام گذاری شد
[ترجمه ترگمان]به نام پل، پل نام داشت
[ترجمه گوگل]پولس پس از بزرگترین نام او نامگذاری شد

15. That year he was named the nation's No. 1 college football star.
[ترجمه ترگمان]در آن سال او به عنوان ستاره فوتبال شماره ۱ کشور انتخاب شد
[ترجمه گوگل]در همان سال، ستاره فوتبال کالج شماره 1 کشور نامگذاری شد

16. The children were all named after saints.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها به افتخار قدیسان نامگذاری شدند
[ترجمه گوگل]بچه ها همه به عنوان اسقف اعظم نامگذاری شده اند

17. Is who wasn't careful destroys one named not to leave not the abandoned puppet?
[ترجمه ترگمان]کسی که مراقب نبود یکی از آن ها را به اسم عروسک خیمه شب بازی رها کند؟
[ترجمه گوگل]کسی که مراقب بود کسی را نابود نمی کند که عروسک رها شده را ترک کند؟

18. She's been named the professor of English.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان استاد زبان انگلیسی شناخته شده است
[ترجمه گوگل]او به عنوان استاد زبان انگلیسی نامگذاری شده است

19. While being debriefed the defector named two double agents.
[ترجمه ترگمان]در حالی که از the به نام دو عامل دوگانه نام برده می شود
[ترجمه گوگل]در حالی که در مورد آن توضیح داده شده بود، دروازهبان به نام دو عامل دوگانه

پیشنهاد کاربران

به نام

نامیده شد

شناخته شده

be named= نام داشتن، نام گرفتن، نامیده شدن

موسوم به، با اسم، به اسم، به نام

صفت:
نامیده شده
نامبرده
نامبرده شده

مسمی. [ م ُ س َم ْ ما ] ( ع ص ) نامیده شده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) . به نامی خوانده شده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . خوانده شده. ( ناظم الاطباء ) . نام کرده شده ، یعنی صاحب نام. ( آنندراج ) ( غیاث ) . نام نهاده شده. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . ملقب شده. ( ناظم الاطباء ) . نام کرده. ( دهار ) . مسمّا. موسوم. نامیده. نامزد. نامزدشده. ( ناظم الاطباء ) . مُترجَم. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . و رجوع به مسمّا شود :
مباش احول مسمی جز یکی نیست
وگرچه اینهمه اسما نهادیم.
عطار.
از مسمی کس نخواهد یافت هرگز ذره ای
گر بتو اسمی رسد واجب شود شکرانه ای.
عطار.


کلمات دیگر: