کلمه جو
صفحه اصلی

icily


معنی : بطور سرد، یخمانند
معانی دیگر : به سردی، مثل یخ، ی مانند

انگلیسی به فارسی

بطور سرد، یخ مانند


به آرامی، یخمانند، بطور سرد


انگلیسی به انگلیسی

• coldly, freezingly; in a cold manner

مترادف و متضاد

بطور سرد (قید)
coldly, icily

یخ مانند (قید)
icily

جملات نمونه

1. she spoke icily to us
او به سردی با ما صحبت کرد.

2. I confess it with shame -- shrunk icily into myself, like a snail.
[ترجمه ترگمان]با شرم و شرمندگی اعتراف می کنم … مثل یه حلزون مثل یه حلزون بدون یخ بودم
[ترجمه گوگل]من آن را با شرم اعتراف می کنم - به خودم افتادم مثل یک حلزون

3. 'I want you to leave now,' she said icily.
[ترجمه ترگمان]او به سردی گفت: می خوام همین الان از اینجا بری
[ترجمه گوگل]'من می خواهم شما را ترک کن،' او گفت: icily

4. "Have you finished?" he asked icily.
[ترجمه ترگمان]کارت تموم شد؟ او به سردی پرسید
[ترجمه گوگل]'تمام کردی؟' او پرسید: چطور؟

5. Roland emerged from tunnels of shelving into Blackadder's icily lit domain.
[ترجمه ترگمان](رولاند)از تونل های of به دامنه به سردی Blackadder ظاهر شد
[ترجمه گوگل]رولاند از تونل های قفسه بندی به حوزه ی روشنایی بلاددر ظاهر شد

6. In that icily superior way of hers, she looked right through us.
[ترجمه ترگمان]او در آن حالت یخ زده، درست در میان ما به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]در آن مسیر بی نظیر از او، او به راستی از طریق ما نگاه کرد

7. The other fellow flung the words at me icily.
[ترجمه ترگمان]مرد دیگر به سردی کلمات را به من پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]همکار دیگر کلمات را به من زد

8. The prison official is icily polite and bureaucratic.
[ترجمه ترگمان]این مقام زندان به سردی و پست بروکراتیک است
[ترجمه گوگل]مقام رسمی زندانی، مودبانه و بوروکراتیک است

9. White icily - cold water foamed over the starboard side.
[ترجمه ترگمان]آب سردی بر طرف راست آب جوش و خروش می کرد
[ترجمه گوگل]سفید آبی - آب سرد فوم بالای سمت راست طرف

10. Unexpectedly that lady icily says: I had had armrest condole to take.
[ترجمه ترگمان]ناگهان این بانو به سردی می گوید: من هم یک دسته صندلی داشتم که از آن استفاده کنم
[ترجمه گوگل]به طور غیرمنتظره این خانم به طور آشکار می گوید: من دست کت و شلوار داشتم

11. Li said icily, " It is Western medicine, for use on the road. "
[ترجمه ترگمان]لی به سردی گفت: \" این پزشکی غربی است، برای استفاده در جاده \"
[ترجمه گوگل]لی به طور icily گفت: 'این طب غربی است، برای استفاده در جاده ها '

12. The rain spat icily down and we all felt rather chilly.
[ترجمه ترگمان]باران به سردی یخ کرد و ما همگی احساس سرما کردیم
[ترجمه گوگل]باران بلافاصله پایین رفت و همه ما احساس خنکی کردیم

13. She was icily correct this time.
[ترجمه ترگمان]این بار به سردی یخ زده بود
[ترجمه گوگل]او در این زمان به درستی اصلاح شد

14. 'I have nothing to say to you,' she said icily.
[ترجمه ترگمان]او به سردی گفت: من چیزی برای گفتن به تو ندارم
[ترجمه گوگل]او گفت: 'من چیزی برای گفتن ندارم '

She spoke icily to us.

او به سردی با ما صحبت کرد.



کلمات دیگر: