کلمه جو
صفحه اصلی

abdication


معنی : استعفا، کناره گیری
معانی دیگر : استعفا، کناره گیری

انگلیسی به فارسی

استعفا، کناره‌گیری


ازدواج، استعفا، کناره گیری


انگلیسی به انگلیسی

• act of relinquishing office or power, resignation

مترادف و متضاد

استعفا (اسم)
abdication, resignation

کناره گیری (اسم)
abdication, resignation, isolation, detachment, renunciation, demission, avoidance, separatism, retreat

جملات نمونه

1. The council denied that their decision represented any abdication of responsibility.
[ترجمه ترگمان]این شورا انکار کرد که این تصمیم نشان دهنده واگذاری مسئولیت است
[ترجمه گوگل]این شورا انکار کرد که تصمیمشان نماینده هر گونه رعایت مسئولیت است

2. There had been a complete abdication of responsibility.
[ترجمه ترگمان]مسئولیت کامل این کار را به عهده گرفته بود
[ترجمه گوگل]مسئولیت کامل از بین رفت

3. The king signed the instrument of abdication.
[ترجمه ترگمان]پادشاه وسیله تاج گزاری رو امضا کرده
[ترجمه گوگل]پادشاه امضاء ابطال را امضا کرد

4. Abdication is precluded by the lack of a possible successor.
[ترجمه ترگمان]Abdication از عدم وجود یک جانشین احتمالی ممانعت به عمل می آورد
[ترجمه گوگل]از عدم وجود جانشین احتمالی ممنوعیت ازدواج اجتناب می شود

5. The officers took over and forced his abdication in 194
[ترجمه ترگمان]افسران پیاده شدند و تاج گزاری او را در نظر گرفتند
[ترجمه گوگل]افسران در سال 1947 مجبور به ازدواج خود شدند

6. In the midst of his Abdication preoccupations Baldwin made one major speech on another subject.
[ترجمه ترگمان]در وسط این اشتغالات ذهنی، بالدوین یک سخنرانی بزرگ در مورد موضوع دیگری انجام داد
[ترجمه گوگل]بلدین در میان تردیدات خود از عذرخواهی، یک سخنرانی بزرگ را در مورد دیگری مطرح کرد

7. Failure was an abdication of personal responsibility, a cause of a guilty conscience.
[ترجمه ترگمان]شکست یک تاج گزاری شخصی بود که باعث عذاب وجدان شده بود
[ترجمه گوگل]ناکامی رهایی از مسئولیت شخصی، علت یک وجدان گناه بود

8. That is abdication, not negotiation.
[ترجمه ترگمان]این تاج گزاری است نه مذاکره
[ترجمه گوگل]این توبه است، مذاکره نیست

9. To do pioneering work, he or resolutely abdication, preparation is barehanded make the world.
[ترجمه ترگمان]او برای انجام کار پیشگام، یا با عزمی راسخ، آمادگی برای ساختن جهان را دارد
[ترجمه گوگل]برای انجام کار پیشگام، او و یا به طور قاطع ازدواج، آمادگی نادرست جهان را تشکیل می دهد

10. It was a shocking abdication of responsibility.
[ترجمه ترگمان] این یه تاج گزاری شوکه کننده بود
[ترجمه گوگل]این یک انحراف تکان دهنده مسئولیت بود

11. This time, she promise the promise, can't again abdication second time.
[ترجمه ترگمان]این بار قول قول را می دهد که بار دیگر تاج گزاری را انجام دهد
[ترجمه گوگل]این بار، او وعده داده است، دوباره نمیتواند بار دوم را از بین ببرد

12. Abdication of a lot of places cannot draw housing accumulation fund.
[ترجمه ترگمان]تعداد زیادی از مکان ها نمی توانند پول جمع آوری مسکن را جذب کنند
[ترجمه گوگل]لغو بسیاری از مکان ها می تواند صندوق انباشت مسکن را ندهد

13. Subsequently, the abdication of Napoleon in order to put an end to his political career.
[ترجمه ترگمان]متعاقبا استعفای ناپلئون به منظور پایان دادن به حرفه سیاسی خود استعفا داد
[ترجمه گوگل]پس از آن، ناکامی ناپلئون برای پایان دادن به حرفه سیاسی او

14. This almost formal abdication of fatherhood hurt him.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم تقریبا رسمی بود که پدر از پدر شدن به او آسیب برساند
[ترجمه گوگل]این تخفیف تقریبا رسمی پدر و مادر به او آسیب رساند

پیشنهاد کاربران

کناره گیری، استعفا

واگذاری
تفویض
محول سازی


کلمات دیگر: