کلمه جو
صفحه اصلی

keep from


معنی : خودداری کردن از
معانی دیگر : چیزی را از کسی پنهان کردن

انگلیسی به فارسی

خودداری کردن از


مترادف و متضاد

Control yourself, refrain


خودداری کردن از (فعل)
resist, forbear, forgo, keep from

جملات نمونه

1. The individual has always had to struggle to keep from being overwhelmed by the tribe.
[ترجمه ترگمان]فرد همیشه مجبور بوده است تقلا کند تا از شر این قبیله جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]فرد همیشه باید تلاش کند تا از قبیله نجات یابد

2. She could hardly keep from laughing.
[ترجمه Soroushgh97] او به زحمت میتوانست از خندیدن خودداری کند
[ترجمه ترگمان]به زحمت می توانست از خنده خودداری کند
[ترجمه گوگل]او به سختی می تواند از خنده نگه دارد

3. You should keep from doing anything rash.
[ترجمه ترگمان]تو باید از انجام هر کار rash جلوگیری کنی
[ترجمه گوگل]شما باید از انجام هرگونه بثورات خودداری کنید

4. He can't keep from thinking of her all the time.
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند مدام به او فکر کند
[ترجمه گوگل]او نمیتواند همیشه از فکر کردن به او جلوگیری کند

5. She bit her lip to keep from crying.
[ترجمه ترگمان]لبش را گاز گرفت تا گریه نکند
[ترجمه گوگل]او لب خود را از گریه نگه داشته است

6. I'm afraid I couldn't keep from smiling when she told me what she'd done.
[ترجمه ترگمان]متاسفانه نمی توانستم از لبخند زدن خودداری کنم وقتی که او به من گفت چه کار کرده
[ترجمه گوگل]من از اینکه لبخند می زدم نمی توانستم از او بخواهم که او چه کاری انجام دهد

7. If he can keep from smoking for a month or two his health will improve.
[ترجمه ترگمان]اگر بتواند یک ماه سیگار بکشد، سلامتی اش بهبود خواهد یافت
[ترجمه گوگل]اگر او بتواند یک یا دو ماه دیگر سیگار بکشد، سلامت او بهبود خواهد یافت

8. She could hardly keep from laughing. :I just managed to keep myself from falling.
[ترجمه ترگمان]به زحمت می توانست از خنده خودداری کند من فقط سعی کردم خودم رو از افتادن نگه دارم
[ترجمه گوگل]او به سختی می تواند از خنده نگه دارد : من فقط توانستم خودم را از سقوط حفظ کنم

9. You'd better keep from bad company.
[ترجمه ترگمان]بهتر است از یک شرکت بد نگهداری کنید
[ترجمه گوگل]شما بهتر از شرکت بد نگه دارید

10. I flushed, swallowed hard, struggled to keep from crying, struggled not to be overwhelmed by my fear of falling.
[ترجمه ترگمان]سرخ شدم، به سختی آب دهانم را قورت دادم، سعی کردم از گریه کردن جلوگیری کنم، و سعی کردم از ترس اینکه مبادا سقوط کنم، گیج نشوم
[ترجمه گوگل]من فریاد کشیدم، سخت فرو نشستم، تلاش کردم تا از گریه سر در نیاوردم، ترس از سقوط را ندیدم

11. Dinah bit her lips, to keep from screaming.
[ترجمه ترگمان]دیانا لبش را گاز گرفت تا از جیغ زدن خودداری کند
[ترجمه گوگل]دینا لب هایش را می بندد تا از جیغ خودداری کند

12. She recalled how hard it was to keep from touching the woman on the bus.
[ترجمه ترگمان]به یاد آورد که چقدر سخت بود که به زنی که در اتوبوس بود دست بزند
[ترجمه گوگل]او به یاد می آورد چقدر سخت است که از دست زدن به زن در اتوبوس جلوگیری شود

13. I couldn't keep from laughing.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم از خنده خودداری کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانستم از خنده خسته شوم

14. To keep from going into debt to begin with, set a budget and stick to it.
[ترجمه ترگمان]برای شروع به بدهی ها، بودجه بندی کنید و به آن پایبند باشید
[ترجمه گوگل]برای جلوگیری از رفتن به بدهی ابتدا، بودجه را تنظیم کنید و به آن بپردازید

15. I swallowed hard and struggled to keep from crying.
[ترجمه ترگمان]به سختی آب دهانم را قورت دادم و سعی کردم از گریه جلوگیری کنم
[ترجمه گوگل]من به سختی بلعیده بودم و تلاش کردم که از گریه نگهداری نشوم

پیشنهاد کاربران

محروم کردن

مانع شدن از انجام دادن کاری یا بوقوع پیوستن چیزی

جلوگیری کردن از

حفظ کردن از، محافظت کردن از

اگر به صورت keep sth from sb آمد:
در مورد مسأله ی sth بهsb چیزی نگفتن و مسأله را پنهان نگه داشتن

The government had wanted to keep this information from the public


کلمات دیگر: