کلمه جو
صفحه اصلی

facing


معنی : نما، روکش، رویه، متوجه
معانی دیگر : (دوزندگی) سجاف، حاشیه ی زینتی، رویه ی یخه (یقه)، پارچه ای که برای سجاف دوزی یا حاشیه دوزی و یا رویه ی یخه به کار می رود، (معماری) روکار، رخپوش، بیرونه، علائم ریاضی مثل x و +

انگلیسی به فارسی

علائم ریاضی (مثل x و +)، روکش، نما، رویه


روبرو شدن، نما، روکش، رویه، متوجه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: material applied to a surface as a covering, such as bricks to a cement wall or lining to a coat.
مشابه: veneer

• coating, covering (ornamental or protective); decorative trim sewn on the edge of clothes or other fabric
pertaining to coating, covering (ornamental or protective); positioning to face something
facing is a second layer of material which is stitched inside the cuffs, collar and some other parts of clothes in order to strengthen them and make them look neat.
the facings of a uniform, jacket, or coat are its collar and cuffs when they are made of a different fabric from the main part.
a facing on a wall is a layer of stone, concrete, or other material that is spread over its surface in order to make it look attractive.
see also face.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] رخپوش
[زمین شناسی] رخپوش- روکار، نما
[نساجی] مدل جلو یقه
[پلیمر] رویه، نما، وجه
[آب و خاک] رویه سازی(سنگفرش)

مترادف و متضاد

نما (اسم)
face, view, facing, index, air, front, exponent, visage, surface, hue, diagram, superficies

روکش (اسم)
slip, facing, coat, coating, plate, blanket, veneer, capote, casing

رویه (اسم)
upper, tack, top, procedure, facing, cover, surface, method, scheme, metier, comportment, vamp, praxis, tenor, instep, ism

متوجه (صفت)
careful, alert, advertent, attentive, mindful, facing, heedful, setting off

an architectural finish


Synonyms: surface, revetment, covering, front, siding


finish for dress goods


Synonyms: lining, applique, backing, embroidery, hem, piping, tucks, braid, folds, overlay, trim, binding


جملات نمونه

1. facing my bad-tempered teacher was quite a ordeal
رو به رو شدن با معلم بدخلق من کار بسیار شاقی بود.

2. he was facing a revolt even in his own party
حتی در حزب خودش هم با عصیان مواجه بود.

3. they sat facing each other without speech
آنها بدون گفت و شنود در برابر هم نشستند.

4. the court is facing a backlog of cases
دادگاه با دعاوی عقب افتاده ی زیادی مواجه است.

5. the western world was facing a shortage of manpower
جهان غرب با کمبود کارگر مواجه شده بود.

6. the girl stood with arms akimbo facing her mother
دختر دست به کمر جلو مادرش ایستاد.

7. She could see a figure sitting immobile, facing the sea.
[ترجمه ترگمان]می توانست هیکلی را ببیند که بی حرکت نشسته بود و به دریا خیره شده بود
[ترجمه گوگل]او می تواند یک چهره نشسته بی حرکت، رو به دریا را ببینید

8. Some of the problems schools are facing are a carry-over from the previous government's policies.
[ترجمه ترگمان]برخی از مشکلات مدارس با توجه به سیاست های دولت قبلی در حال انجام است
[ترجمه گوگل]برخی از مشکالت مدارس رو به رو هستند که از سیاست های دولت قبلی جلوگیری می شود

9. Small travel operators are facing bankruptcy.
[ترجمه ترگمان]اپراتورهای مسافرتی کوچک با ورشکستگی مواجه هستند
[ترجمه گوگل]اپراتورهای مسافرتی کوچک با ورشکستگی مواجه هستند

10. Industry is facing a serious labour shortage.
[ترجمه ترگمان]صنعت با کمبود جدی کار مواجه است
[ترجمه گوگل]صنعت با کمبود نیروی کار مواجه است

11. They were leaning forward, facing each other.
[ترجمه ترگمان]آن ها به جلو خم شده بودند و روبروی یکدیگر قرار گرفته بودند
[ترجمه گوگل]آنها به سمت جلو حرکت کردند و به یکدیگر نگاه می کردند

12. The prime minister is now facing a revolt by members of his own party.
[ترجمه ترگمان]نخست وزیر اکنون با شورش اعضای حزب خود مواجه است
[ترجمه گوگل]نخست وزیر اکنون با شورش توسط اعضای حزب خود مواجه است

13. The government is facing a new wave of opposition in the form of a student strike.
[ترجمه ترگمان]دولت با موج جدیدی از مخالفت در شکل اعتصاب دانشجویی مواجه است
[ترجمه گوگل]دولت به شکل یک اعتصاب دانشجویی با موج جدید مخالفت مواجه است

14. The needle of the compass shows that we're facing south.
[ترجمه ترگمان]عقربه قطب نما نشان می دهد که ما با جنوب روبرو هستیم
[ترجمه گوگل]سوزن قطب نما نشان می دهد که ما به جنوب می رویم

15. The Black Sea is facing ecological catastrophe as a result of pollution.
[ترجمه ترگمان]دریای سیاه در نتیجه آلودگی با فاجعه زیست محیطی روبرو است
[ترجمه گوگل]دریای سیاه در اثر آلودگی به فاجعه زیست محیطی رسیده است

16. Put aside all Facing the misunderstanding to keep cool.
[ترجمه ترگمان]همه رو در مقابل سو تفاهم قرار بده تا خونسرد باشی
[ترجمه گوگل]کنار گذاشتن همه در کنار سوء تفاهم برای نگه داشتن سرد

پیشنهاد کاربران

مواجه شدن

مراقبت

در مقابل

در مواجهه با

رویکرد

روبرو / مقابل / نمای بیرونی دیوار / سجاف ( خیاطی ) / نما

پیشِ رو

رویارویی با
مقابله با
مبارزه با
برخورد با

رودررویی، روبرویی، تقابل

نما

The regime is facing annihilation : رژیم در حال نابودی است - رژیم نالودی و سقوط را پیش رو داره

مُشرِف بودن به. . .
My room is facing the sea
اتاق من مُشرِف به دریاست 😊

روبرو شدن ، مواجه شدن
Facing death روبرو شدن با مرگ


کلمات دیگر: