کلمه جو
صفحه اصلی

narcissist


معنی : عاشق خود
معانی دیگر : عاشق خود

انگلیسی به فارسی

عاشق خود


انگلیسی به انگلیسی

• one who admires oneself; one who is in love with oneself

مترادف و متضاد

عاشق خود (اسم)
narcissist

جملات نمونه

1. You'll be able to handle any narcissist who happens to cross your path.
[ترجمه ترگمان]تو قادر خواهی بود هر کسی که تصادفا از مسیر تو عبور کند، خود را کنترل کنی
[ترجمه گوگل]شما قادر به رسیدگی به هر نارسیسیست هستید که اتفاق می افتد تا از مسیرتان عبور کند

2. As a narcissist, I can assure you, that when a narcissist decides to get into a relationship, he will see it that it lasts forever, because it lies in the larger interests.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک narcissist، می توانم به شما اطمینان دهم که وقتی یک narcissist تصمیم می گیرد که به یک رابطه نزدیک شود، آن را خواهد دید که تا ابد ادامه خواهد داشت، زیرا در علایق بزرگ تر نهفته است
[ترجمه گوگل]به عنوان یک اعجاب انگیز، می توانم به شما اطمینان دهم که هنگامی که یک نارسیسی تصمیم می گیرد رابطه برقرار کند، آن را می بیند که برای همیشه طول می کشد، زیرا آن را در منافع بزرگتر قرار می دهد

3. Finally, the narcissist, who longs for the approval and admiration of others, is often clueless about how things look from someone else's perspective.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، narcissist که آرزوی تایید و تحسین دیگران را دارد، اغلب در مورد این که چیزها چگونه از دیدگاه یک فرد دیگر ظاهر می شوند، بی اطلاع است
[ترجمه گوگل]در نهایت، نارسیسیست که برای تصدیق و تحسین دیگران تلاش می کند، اغلب در مورد چگونگی نگاه کردن از دیدگاه دیگران، بی اعتبار است

4. Only a masochist could ever love such a narcissist. Help me.
[ترجمه ترگمان]تنها کسی که توانسته بود عاشق چنین a باشد کم کم کن
[ترجمه گوگل]فقط یک masochist می تواند تا به حال چنین یک narcissist را دوست دارد کمکم کنید

5. The megalomaniac differs from the narcissist by the fact that he wishes to be powerful rather than charming, and seeks to be feared rather than loved.
[ترجمه ترگمان]The با این حقیقت متفاوت است که او می خواهد به جای اینکه جذاب باشد، قدرت داشته باشد، و به دنبال ترس از دوست داشتن است
[ترجمه گوگل]مردمی که از خودشان ناراضی هستند، با این واقعیت که او مایل است که قدرتمند باشد نه جذابیت، متفاوت است و به جای دوست داشتن از او دلشوره می گیرد

6. It's highly likely you're dealing with a narcissist.
[ترجمه ترگمان]به احتمال زیاد با یه آدم ازخودراضی کار می کنی
[ترجمه گوگل]به احتمال زیاد شما با یک نارسیسی برخورد می کنید

7. Instead, Nolan intends to transfix you with a narcissist theory that seems logic and complex on the surface.
[ترجمه ترگمان]در عوض، نولان قصد دارد با یک نظریه narcissist که منطقی و پیچیده به نظر می رسد، شما را میخکوب کند
[ترجمه گوگل]در عوض، نولان قصد دارد شما را با یک نظریه اعتیادآور که به نظر منطقی و پیچیده در سطح است، منتقل کند

8. The somatic narcissist and psychopath have no sexual playmates - only sexual playthings.
[ترجمه ترگمان]The و روانی، هیچ جنسی جنسی جنسی نداره - فقط یه اسباب بازی جنسی -
[ترجمه گوگل]اعتیاد به سمع و روانپزشکی هیچ رابطه جنسی جنسی ندارد - فقط بازی های جنسی

9. Her supposed friend, a true narcissist, saw this as a selfish betrayal of their implicit arrangement.
[ترجمه ترگمان]دوست supposed، خود شیفته خود، این را به عنوان خیانت خودخواهانه از arrangement خود می دید
[ترجمه گوگل]دوست او، یک نارسیس واقعی، این را یک خیانت خودخواهانه از نظم ضمنی آن می داند

10. So, if a narcissist loves himself so much, why would he do anything to hurt himself and put his interests in danger, considering that you are his interest?
[ترجمه ترگمان]بنابراین، اگر کسی عاشق خودش باشد، چرا باید کاری برای صدمه زدن به خودش انجام دهد و منافع خود را در خطر قرار دهد، با توجه به این که تو منافع او هستی؟
[ترجمه گوگل]بنابراین، اگر یک نفر نارسیس خود را خیلی دوست داشته باشد، چرا او هر کاری می کند تا خود را صدمه ببیند و منافع خود را در معرض خطر قرار دهد، با توجه به این که شما علاقه مندید؟

11. The cerebral narcissist is indistinguishable from the schizoid: he is asexual and prefers activities and interactions which emphasize his intelligence or intellectual achievements.
[ترجمه ترگمان]The مغزی از the متمایز است: او غیر جنسی است و فعالیت ها و تعاملات را ترجیح می دهد که بر هوش یا دستاوردهای عقلانی اش تاکید دارند
[ترجمه گوگل]نارسیسیسم مغزی از اسکیزوئید غیر قابل تشخیص است: او بی تدبیر است و فعالیت ها و تعاملات را ترجیح می دهد که بر هوش و یا پیشرفت های فکری او تاکید می کند

12. Mostly, Danielle felt her host was a narcissist, delighted by the sound of his own voice and the humor of his own jokes, and by the pipe he fiddled with and sucked upon between courses.
[ترجمه ترگمان]اغلب، دانیل احساس می کرد که میزبان خود خود شیفته و narcissist و از شنیدن صدای خودش و شوخی او خوشش می آید و با استفاده از پیپ بازی می کند و آن را بین درس های خود فرو می برد
[ترجمه گوگل]در بیشتر موارد، دانیل احساس کرد که میزبانش ناراحت کننده بود و از صدای خود و طنز جوک های خود لذت می برد و با لوله ای که از بین دوره ها می لرزید و مکیده بود

13. Our everyday picture of a narcissist is that of someone who is very self-involved — the conversation is always about them.
[ترجمه ترگمان]تصویر روزانه ما از یک narcissist این است که کسی که کاملا درگیر است - مکالمه همیشه در مورد آن ها است
[ترجمه گوگل]تصویر روزمره ما از یک نارسیسی این است که از کسی که بسیار درگیر است - گفتگو همیشه در مورد آنهاست

14. I am a narcissist.
[ترجمه ترگمان]من عاشق خود هستم
[ترجمه گوگل]من ناراحتی هستم

15. Your husband is a narcissist.
[ترجمه ترگمان] شوهرت عاشق خودش - ه
[ترجمه گوگل]شوهر شما ناخوشایند است

پیشنهاد کاربران

خودشیفته


خودخواه

Egoism : خودپرستی ( N )
Narcissist : خودشیفته ( کسی که بسیار شدید خودشو تحسین میکنه و دوست داره ) ( N )
Narcissistic : خودشیفته ( adj )
Narcissism : خودشیفتگی ( N )
Narcissistically : با خودشیفتگی ( Adv )

تعریف دیکشنری برای کلمه Narcissistic :
adjective
[more narcissistic; most narcissistic] formal disapproving : loving and admiring yourself and especially your appearance too much
◀️ a narcissistic young actor

⬛ تعریف ویکی پدیا برای کلمه Narcissism :
اختلال شخصیتی

در روان شناسی ( Psychiatry ) خودشیفتگی یا نارسیسیسم ( به انگلیسی: Narcissism ) یا نرگس مندی بیان گر عشق افراطی به خود و تکیه بر خودانگاشت های درونی است.

در روان پزشکی نیز نارسیسیسم افراطی، براساس خصیصه های روانی و شخصیتی در عشق بیش از اندازه به خود و خودشیفتگی بی حد و حصر شناسایی می شود و آن را نوعی اختلال روانی می دانند. فروید عقیده داشت که بسیاری از خصیصه های خودشیفتگی با بشر به دنیا می آیند و او نخستین کسی بود که خودشیفتگی را با روانکاوی توضیح داد. آندرو موریسون نیز ادعا کرد، در دوران بزرگسالی، میزان مفیدی از خودشیفتگی در افراد وجود دارد یا به وجود می آید؛ که آن ها را قادر می سازد تا در رابطه برقرار کردن با دیگران، فردیت خود را نیز در نظر بگیرند.

واژهٔ نارسیسیسم را در روانشناسی فردی گاه به جای اصطلاحاتی مانند تحقیرکننده، پوچی، خودپرستی یا خودپسندی ( Egoism ) استفاده می کنند و گاهی نیز در جامعه شناسی ( Sociology ) آن را به جای نخبه گرایی ( Elitism ) یا بی تفاوتی نسبت به سرنوشت دیگران می نامند.

در سال ۲۰۱۹میلادی محققان دانشگاه کوئینز بلفاست ایرلند نتیجهٔ تحقیقاتی را منتشر کردند که طبق آن خودشیفته ها شادتر از مردم دیگر هستند و به نظر می رسد کمتر در معرض استرس ( Psychological stress ) و افسردگی ( Major depressive disorder ) قرار می گیرند.

واژه شناسی
نارسیسیسم از ریشه لغت یونانی شدهٔ نارسیس ( نرگس، اسطوره نارسیسیوس ) گرفته شده است. نارسیس یا نرگس، مرد جوان خوب چهره ای بود که از عشق اخو ( اکو ) دوری کرد و برای همین محکوم به عشق ورزیدن به تصویر چهره خود در کنار رود آبی شد عده زیادی تلاش کردند تا به او نشان دهند چیز های زیبا و دلنشین تر از چهره او وجود دارد ولی او نپذیرفت و فقط به چهره خود نگاه کرد تا وقتی که از فرط خستگی و گرسنگی به درون رود افتاد و جان باخت. نام گل نرگس ( Narcissus ) از آن جهت که برکنار رود و دریا می افتد و مانند چشمی است که خود را در رود می نگرد برگرفته از این افسانه است. البته به بیانی دیگر نارسیس وقتی به عشق خود ( چهره انعکاس یافته خود ) نمی رسد، آن قدر غمگین بر لب چشمه می نشیند تا تبدیل به گل می شود که باز هم نه هر گلی گلی نرگس زرد چرا که او در کنار رود مریض میشود و به رنگ زرد درمیاید .

پیشینه در روان شناسی
به عقیدهٔ فروید، این مفهوم برای اولین بار در روانشناسی توسط پل ناک به کار گرفته شد. وی بعدها این عقیده را تصحیح می کند و توضیح می دهد که در واقع هولاک الیس را باید ابداع کنندهٔ این اصطلاح دانست. خود الیس توضیح داده است که او این اصطلاح را در سال ۱۸۹۸ برای توصیف نگرشی روانی به کار برد؛ و ناک در سال ۱۸۹۹ این را برای معین کردن نوعی از انحراف جنسی استفاده کرده است. به عقیدهٔ الیس، او و ناک را باید به طور مشترک ابداع کنندهٔ این اصطلاح دانست.

همه توانی احساسی است که بسیاری از طرفداران فروید آن را جزئی ذاتی در کودکی می دانستند. همان طور که فروید و فرنزی گفته اند کودکان برای مدت های زیادی با احساس خودبزرگ بینی زندگی می کنند. پس از تولد کودکان احساس قدرت زیادی می کنند و هرجا نتوانند کاری را از پیش ببرند احساسات دردناکی در ارتباط با از دست دادن این قدرت را تجربه می کنند. فروید عقیده داشت در افراد خودشیفته این احساس همه توانی که به صورت معمول در کودکان وجود دارد مجدداً تجربه می شود.

فرهنگ خودشیفتگی
مورخ و منتقد اجتماعی کریستوفر لاک این موضوع را در کتابش به نام �فرهنگ خودشیفتگی� که در سال ۱۹۷۹ منتشر شد، توصیف می کند. او فرهنگ خودشیفتگی را به این صورت توصیف می کند که هر عملی که فرد انجام می دهد در راستای ارضاء و بدست آوردن لذت درونی خود است. این توصیف نیز در مواقعی به کمک لیبرالیسم رفته است و برای توصیف صفات درونی لیبرالیسم مانند مسائل اجتماعی، جنسیتی یا مذهبی به کار برده می شود. با تعاریفی که از خودشیفتگی به عمل آمده است، بیشتر محققان و جامعه شناسان، این صفت را تحلیل برنده اجتماع و جامعه می دانند و آن را در نقطه ماکزیمم فردگرایی ( Individualism ) قرار داده اند و فردی که دچار خودشیفتگی بی اندازه است، هیچ علاقهً درونی به دیگران ندارد.

خودشیفتگی در روانشناسی تکامل
واژهٔ خودشیفتگی همچنین در روانشناسی تکاملی در رابطه با مکانیزم جفت گزینی ( به انگلیسی: assortative mating ) نیز استفاده می شود. کتاب انتشار یافته آلوارز سامارایز در این باره بحث می کند. شواهد جمع گزینی انسانی بر مسائلی مانند سن، ضریب هوشی، قد، وزن، ملیت، تحصیلات، محل اقامت یا محل کار یا خصیصه های شخصیتی توجه دارد و از آن ها به عنوان ایجاد رابطه کننده، نام می برد. در نظریه �خود کاوشگری علاقه� فردیت ها به نحوی غیر هوشیارانه به دنبال تصویری از خودشان در دیگران می گردند و این جستجو شامل معیارهای زیبایی، تناسلی و جسمی در زمینه خودارجاعی است.

مطالعات آلوارز مشخص می کند که تشابهات چهره ای بین زوج هایی که ازدواج می کنند، یکی از قدرتمندترین شاخصه های مکانیزم جمع گزینی ناپیدا بین افراد است. زوج ها بر اساس یک فرایند ذهنی درونی ترجیح می دهند هم چهره های خود را برگزینند.

شیوع اختلال خودشیفته
برآوردهای شیوع اختلال شخصیت خودشیفته بر مبنای DSM_5، دامنه ای از صفر تا 6/2 درصد را در جمعیت عمومی در بر می گیردند.

بها دادن به خودشیفتگی
مقالهٔ اصلی: مصرف گرایی خودنمایانه
مکتب شیک پوشی ( Dandyism ) یا فوکولی، دیدگاهی برگرفته از ظواهر مردانگی است که طبق آن مردانی که در یک رده مهم به همراه شاخصه های شیک پوشی و ظواهر فیزیکی خاص هستند، در این مکتب یا مُد قرار می گیرند. بعضی از شیک پوشان، بخصوص در انگلیس در اوایل قرن ۱۸ و ۱۹ سعی در متأثر کردن ارزش های اشرافیت ( آریستوکراسی ) داشتند، ولو اینکه بسیاری از همین روش ها نیز از خود اشرافیت برگرفته شده بود. به بیانی کلی تر شیک پوشی را می توان نوعی غرور یا خودشیفتگی در نظر گرفت.

نیو رمانتیک
انحطاط اخلاقی و خودشیفتگی هم موجب تولد جنبش رومانتیک نو در دهه ۱۹۸۰ در باشگاه های شبانه لندن شدند. این جنبش تنها دربارهٔ شیوه پوشیدن لباس که وانمود می شد از جنبش های هنری مانند سورئالیسم، آنارشیسم و فلیم بویانت برگرفته شده بود، تأکید می کرد. لباس های فرم این گروه ها، ترکیبی از مد لباس های قدیمی پانک با شیوه های درهم و برهم جدید ابداعی در لباس پوشی بود.

متروسکشوال
در سال ۱۹۹۴ یک روزنامه نگار مستقل انگلیسی به نام �مارک سیمسون� خالق واژهٔ مترو سکشوال ( metrosexual ) شد. او این واژه را به این ترتیب تعریف می کند:

خوب، مترو سکشوال ها مانند مردان همجنس گرا لباس می پوشند و رفتار می کنند؛ ولی دارای تمایلات همجنس خواهی درونی نیستند. یک مترو سکشوال نمونه، به وضوح مرد جوانی است که پول زیادی برای خرج کردن دارد و در یک کلان شهر زندگی می کند زیرا در چنین شهرهایی مغازه های لوکس، سلمانی های سطح بالا، باشگاه ها و… یافت می شوند.

منش نراندامه ای
منش نَراَندامه ای گونه ای از خودشیفتگی و الگویی شخصیتی است که وجه مشخص آن رفتار خودستایانه و خوددوستدارانه، لاف زنی، اعتماد به نفس افراطی، تکبر، رفتار جنسی ـ بی اختیار و در برخی موارد خودنمایشگری ( Exhibitionism ) یا پرخاشگری ( Aggression ) است.


کلمات دیگر: