1. Their warheads are enough to obliterate the world several times over.
[ترجمه ترگمان]کلاهک های آن ها برای نابود کردن جهان چندین بار کافی است
[ترجمه گوگل]کلاهک های آنها به اندازه کافی برای نابود کردن جهان چندین بار است
2. She tried to obliterate all memory of her father.
[ترجمه ترگمان]سعی کرد همه خاطرات پدرش را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد تمام خاطرات پدرش را نابود کند
3. Perhaps she gets drunk to obliterate painful memories.
[ترجمه ترگمان]شاید اون مست کنه تا خاطرات دردناک رو محو کنه
[ترجمه گوگل]شاید او مست می شود که خاطرات دردناک را نابود کند
4. Nothing could obliterate the memory of those tragic events.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست خاطره آن وقایع غم انگیز را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند خاطره ای از وقایع غم انگیز را نابود کند
5. There was time enough to obliterate memories of how things once were for him.
[ترجمه ابراهیم] به اندازه کافی وقت بود که خاطرات گذشته را از بین ببرد،
[ترجمه ترگمان]زمان کافی برای محو کردن خاطرات زمانی برای او بود
[ترجمه گوگل]زمان کافی برای از بین بردن خاطراتی از چگونگی انجام یک کار برای او بود
6. Especially that part she wanted to obliterate.
[ترجمه ترگمان] مخصوصا اون قسمتی که می خواست از بین بره
[ترجمه گوگل]به خصوص آن بخشی که او می خواست از بین برود
7. Can they reach his brain in time, obliterate the clot, and learn the secrets the man holds?
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها می توانند به موقع به مغزش برسند، لخته را نابود کنند و رازهای مرد را از بین ببرند؟
[ترجمه گوگل]آیا آنها می توانند زمان خود را به مغز برسانند، لخته شدن را از بین ببرند و اسرار مرد را یاد بگیرند؟
8. I flick on the light to obliterate him.
[ترجمه ترگمان]چراغ را خاموش می کنم تا او را از بین ببرم
[ترجمه گوگل]من روی نور میچرخم تا او را نابود کنم
9. His productivity and avidity for life could not obliterate an inner malaise.
[ترجمه ترگمان]بهره وری و حرص او برای زندگی نمی توانست یک ضعف درونی را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]بهره وری و شادابی او برای زندگی نمیتواند یک احساس ناخوشایندی درونی ایجاد کند
10. Repression is self-evidently a defensive procedure, designed to obliterate any trace of the repressed material and to safeguard against its return.
[ترجمه ترگمان]اختناق به خودی خود یک روش دفاعی است، طراحی شده تا هرگونه ردی از مصالح سرکوب شده را نابود کند و از آن محافظت کند
[ترجمه گوگل]سرکوب به وضوح یک روش دفاعی است، طراحی شده برای از بین بردن هر گونه رد مواد سرکوبگر و محافظت در برابر بازگشت آن
11. Why else would they have tried to obliterate her memory?
[ترجمه ترگمان]وگرنه چرا سعی می کردند خاطره او را از بین ببرند؟
[ترجمه گوگل]چرا دیگر سعی کرده اند حافظه او را نابود کنند؟
12. And with Comet Swift-Tuttle due to obliterate the Earth in August 212 it could be a close-run thing.
[ترجمه ترگمان]و همراه با Comet Swift - Tuttle بخاطر پاک کردن زمین در آگوست ۲۱۲، ممکن است یک کار نزدیک باشد
[ترجمه گوگل]و با Comet Swift-Tuttle به دلیل تخریب زمین در 212 اوت می تواند یک چیز نزدیک باشد
13. What I tried to do was obliterate this life and replace it with another, a more perfect one.
[ترجمه ترگمان]کاری که من سعی کردم انجام دهم این بود که این زندگی را نابود کنم و با یکی دیگر آن را عوض کنم
[ترجمه گوگل]آنچه که من تلاش کردم این زندگی را از بین بردم و جایگزین آن با یکی دیگر، یکی کامل تر
14. Perhaps he could obliterate the signature?
[ترجمه ترگمان]شاید بتواند این امضا را از بین ببرد؟
[ترجمه گوگل]شاید او امضا را نابود کند؟
15. I had been given the power to obliterate, to steal a body from its grave and tear it to pieces.
[ترجمه ترگمان]من قدرت نابود کردن یک جسم را از قبر گرفته بودم و آن را تکه تکه می کردم
[ترجمه گوگل]به من قدرت داده شد که از بین برود، بدن را از گور در برگرفت و آن را به قطعه بریزد