کلمه جو
صفحه اصلی

packed


معنی : بسته بندی شده، بستهای
معانی دیگر : بسته ای، بسته بندی شده

انگلیسی به فارسی

بسته ای، بسته بندی شده


انگلیسی به انگلیسی

• full; wrapped; compressed; crowded
a packed place is very crowded.
something that is packed with things contains a very large number of them.
see also pack.

دیکشنری تخصصی

[پلیمر] فشرده

مترادف و متضاد

بسته بندی شده (صفت)
packed

بسته ای (صفت)
packed

full


Synonyms: arranged, awash, brimful, brimming, bundled, chock, chock-full, compact, compressed, congested, consigned, crammed, crowded, filled, full to the gills, jammed, jam-packed, loaded, mobbed, overflowing, overloaded, packed like sardines, seething, serried, stuffed, swarming, to the roof, tumid, up to the hilt, up to the rafters, wall-to-wall, wrapped


Antonyms: deserted, empty


جملات نمونه

1. packed earth
خاک هم فشرده

2. he packed his suitcase hurriedly and left
با شتاب چمدان خود را بست و رفت.

3. i packed my belongings and left
چیزهایم را بستم و رفتم.

4. she packed her clothes in two bundles
جامه های خود را در دو بقچه پیچید.

5. a hall packed with people
تالاری مملو از مردم

6. he has packed in his job
او شغل خود را ول کرده است.

7. the wind packed the snow against the wall
باد برف ها را کنار دیوار انباشته کرد.

8. each of them packed a handgun
هر یک از آنان یک هفت تیر با خود داشت.

9. her car has packed up
اتومبیل او خراب شده است.

10. all seven of us packed into the taxi
هر هفت نفرمان در تاکسی چپیدیم.

11. green plants sweat when tightly packed
اگر گیاهان سبز تنگ کنار هم جا داده شوند عرق می کنند.

12. they robbed the bank and packed off
بانک را زدند و با عجله رفتند.

13. the night she sang, the hall was packed out
شبی که او آواز می خواند تالار پر از آدم بود.

14. boxes that travel in cargo ships must be securely packed
جعبه هایی که در کشتی های باری حمل می شود باید خوب بسته بندی شود.

15. Once the last boxes were packed away, he was overtaken by a wave of tiredness.
[ترجمه ترگمان]وقتی آخرین جعبه ها را جمع کردند، موجی از خستگی بر او چیره شد
[ترجمه گوگل]هنگامی که آخرین جعبه ها بسته بندی شده بودند، او توسط یک موج خستگی زده شد

16. Waiters glide between tightly packed tables bearing trays of pasta.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت های بین میزه ای پر از ماکارونی با سینی های of سر و صدا می کنند
[ترجمه گوگل]خدمتکاران بین جداول محکم بسته بندی شده که از سینی های ماکارونی استفاده می کنند

17. He packed a bag with a few things and was off.
[ترجمه ترگمان]کیفش را بست و رفت
[ترجمه گوگل]او یک کیسه را با چند چیز بسته و خاموش شد

18. Halfway up the hill, the engine packed up.
[ترجمه ترگمان]در نیمه راه تپه، موتور بسته شد
[ترجمه گوگل]نیمه راه تپه، موتور بسته شد

19. Have you packed/unpacked your suitcase yet?
[ترجمه ترگمان]هنوز وسایلت رو جمع نکردی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما هنوز چمدان خود را بسته بندی کرده اید؟

20. He packed up his things and left.
[ترجمه ترگمان]وسایلش رو جمع کرد و رفت
[ترجمه گوگل]او چیزهای خود را بسته و ترک کرد

21. The lecture hall was packed solid .
[ترجمه ترگمان]سالن کنفرانس پر شده بود
[ترجمه گوگل]سالن سخنرانی جامد بود

پیشنهاد کاربران

بسته بندی


آکنده - پُر - تکمیل ( از نظر ظرفیت )

چمدان بستن برای سفر آماده شدن

شلوغ. پر

خیلی شلوغ /ازدحام جعیت/مملو ( پُر از )

مجازا به معنی "پیمان سر به مهر، عهد"

فشرده
متراکم

سرم شلوغ است و بیزی هستم.
My schedule is packed/jam packed

Packed to the Gill
مترادفcompletely full
The restaurant was Packed to the Gill.
تا خرخره پر بودن

سرشار


کلمات دیگر: