کلمه جو
صفحه اصلی

objectivity


معنی : واقعیت، هستی، مادیت، عینی بودن، بیطرفی و بی نظری
معانی دیگر : بی غرضی، بی نظری، نا سوی داری، بی طرفی، انصاف

انگلیسی به فارسی

عینی بودن، واقعیت، مادیت، هستی، بیطرفی و بی نظری


عینی بودن، مادیت، هستی، واقعیت، بیطرفی و بی نظری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality of being unbiased or without prejudice.
متضاد: prejudice
مشابه: equity

- I trust this news show because it reports the news with more objectivity than the others.
[ترجمه ترگمان] من به این برنامه خبر اعتماد دارم، چون اخبار را با عینیت بیشتر نسبت به دیگران گزارش می دهد
[ترجمه گوگل] من به این خبر نشان می دهم زیرا اخبار را با عینیت بیشتری نسبت به دیگران گزارش می دهد

(2) تعریف: external or tangible reality.

(3) تعریف: the direction of one's interest and attention toward realities that exist outside the mind.

• absence of bias, lack of emotional involvement; physical reality (philosophy)

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] عینیت
[حقوق] عینیت، وجود خارجی، موضوعیت، عدم تعصب، بی طرفی

مترادف و متضاد

واقعیت (اسم)
fact, reality, verity, actuality, objectivity

هستی (اسم)
being, reality, objectivity, essence, existence

مادیت (اسم)
objectivity, materialism, secularism, secularization, worldliness

عینی بودن (اسم)
objectivity

بیطرفی و بی نظری (اسم)
objectivity

impartiality


Synonyms: detachment, disinterest, disinterestedness, dispassion, equality, equitableness, indifference, neutrality, open-mindedness


جملات نمونه

1. There was a lack of objectivity in the way the candidates were judged.
[ترجمه ترگمان]در شیوه ای که نامزدها مورد قضاوت قرار گرفتند، بی طرفی کافی وجود داشت
[ترجمه گوگل]در مورد نحوه قضاوت نامزدها کمبود عینی بودن وجود داشت

2. The poll, whose objectivity is open to question, gave the party a 39% share of the vote.
[ترجمه ترگمان]این نظرسنجی که عینیت آن برای سوال باز است، ۳۹ درصد آرا را به این حزب داد
[ترجمه گوگل]نظرسنجی که عینی بودن آن به پرسش امکان پذیر است، حزب را به 39٪ سهم رأی داده است

3. Surely true objectivity in a critic is impossible?
[ترجمه ترگمان]مسلما بی طرفی واقعی در یک منتقد غیر ممکن است؟
[ترجمه گوگل]مطمئنا واقعیت واقعی در یک منتقد غیرممکن است؟

4. The judge had a reputation for complete objectivity.
[ترجمه ترگمان]قاضی به خاطر بی طرفی کامل شهرتی به سزا داشت
[ترجمه گوگل]قاضی عقیده کامل داشت

5. The purer forms of objectivity do not always aid an investigation to the degree that is often assumed.
[ترجمه ترگمان]اشکال purer عینیت همیشه به بررسی درجه ای که اغلب فرض می شود، کمک نمی کنند
[ترجمه گوگل]اشکال خالص عینیت همیشه به تحقیق به درجه ای که اغلب تصور می شود کمک نمی کند

6. It's built round itself an aura of godlike objectivity.
[ترجمه ترگمان]این خود پیرامون خود هاله ای از objectivity خداگونه به وجود می آورد
[ترجمه گوگل]این دور خود را یک حقیقت از عینیت خداحافظی ساخته است

7. Comparison is the only true litmus test of objectivity.
[ترجمه ترگمان]مقایسه تنها نمونه ای واقعی از بی طرفی واقعی است
[ترجمه گوگل]مقایسه تنها آزمون واقعی لاکتوم عینی است

8. Objectivity of the scientific and economic ilk has progressively driven out the Utopianism which had previously permeated science and technology.
[ترجمه ترگمان]عینیت گرایی علمی و اقتصادی به طور فزاینده ای the را که قبلا در علوم و فن آوری نفوذ کرده بودند، بیرون رانده بود
[ترجمه گوگل]اهداف علمی و اقتصادی به تدریج ریشه یابی یونانیسم است که قبلا علم و فن آوری را تحت تأثیر قرار داده است

9. It was an attempt to preserve her objectivity, but it could not suppress a rising panic.
[ترجمه ترگمان]این تلاش بود که objectivity را از خود حفظ کند، اما نمی توانست اضطراب خود را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]این تلاش برای حفظ عدالت او بود، اما نمی توانست یک وحشت در حال افزایش را سرکوب کند

10. The success of Reuter's agency lay in its objectivity, speed, and even-handed treatment of clients.
[ترجمه ترگمان]موفقیت آژانس رویتر در بی طرفی، سرعت و حتی رفتار تحویل داده شده مشتریان نهفته است
[ترجمه گوگل]موفقیت سازمان آژانس راتر در عینیت، سرعت و در عین حال رفتار با مشتریان، به چشم می خورد

11. In practice, objectivity is the main constraint on achieving more relevant financial statements.
[ترجمه ترگمان]در عمل، عینیت، محدودیت اصلی در دستیابی به اظهارات مالی بیشتر است
[ترجمه گوگل]در عمل، عینیت محدودیت اصلی دستیابی به بیانیه های مالی مربوطه است

12. Showing for feedback and objectivity letting the pie cool.
[ترجمه ترگمان]نشان دادن بازخورد و عینیت دادن به خنک کردن کیک
[ترجمه گوگل]نمایش برای بازخورد و عینی بودن اجازه می دهد پای خنک

13. Gummer makes no pretence of objectivity in his text.
[ترجمه ترگمان]Gummer از objectivity در اس اس ای نشون نمیده
[ترجمه گوگل]گومر در متن خود تردید عینی نداشته است

14. CenterLine's software can now define object classes with Objectivity/DB and interactively access Objectivity/DB objects.
[ترجمه ترگمان]اکنون نرم افزار centerline می تواند کلاس های شییی را با عینیت گرایی \/ DB تعریف کند و به طور تعاملی به اشیا DB \/ DB دسترسی داشته باشد
[ترجمه گوگل]نرم افزار CenterLine اکنون می تواند کلاس های شی با Objectivity / DB را تعریف کند و به شیوه Objectivity / DB به صورت تعاملی دسترسی پیدا کند

15. But Peckinpah is unable to create any objectivity towards the sadistic spectacle, in the manner of, say, Akira Kurosawa.
[ترجمه ترگمان]اما Peckinpah قادر به ایجاد هیچ گونه عینیت در مورد نمایش sadistic، به شیوه، آکیرا کوروساوا (، Kurosawa)نیست
[ترجمه گوگل]اما Peckinpah قادر به ایجاد هیچ عینیتی نسبت به عکاسی سادیستی نیست، به طوری که، به گفته Akira Kurosawa

پیشنهاد کاربران

عینیت

بی طرفی

ماده گرایی

عدالت

عدم تعصب


کلمات دیگر: