کلمه جو
صفحه اصلی

facetious


معنی : هیجان، شوخ، لوس، اهل شوخی بیجا
معانی دیگر : وابسته به شوخی نابهنگام، (شوخی) بی جا، لطیفه ی بی موقع، حرف بیجا، سخن بی مورد

انگلیسی به فارسی

وابسته به شوخی نابه‌هنگام، (شوخی) بیجا، لطیفه‌ی بی‌موقع، حرف بیجا، سخن بی‌مورد، شوخ طبع (به‌ویژه در مواقع بیجا)، شوخ و شنگ


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: facetiously (adv.), facetiousness (n.)
• : تعریف: not serious; humorous or frivolous.
مترادف: humorous, jocular, sly
متضاد: serious
مشابه: comic, droll, frivolous, funny, jocose, joking, playful, tongue-in-cheek, waggish, witty

- This is a grave matter, so I don't appreciate your facetious comments.
[ترجمه ترگمان] این یک مساله جدی است، بنابراین از نظرات حرفه ای شما قدردانی نمی کنم
[ترجمه گوگل] این مسئله مهمی است، بنابراین از نظر فیزیکی شما قدردانی نمی کنم

• humorous, amusing, entertaining
if someone is being facetious, they are making humorous remarks in a serious situation.

مترادف و متضاد

هیجان (صفت)
facetious

شوخ (صفت)
quizzical, gay, blithesome, blithe, witty, facetious, jolly, jocular, frolicsome, sportful, jocose, waggish, lightsome

لوس (صفت)
spoiled, fickle, facetious, capricious, gaudy, spoilt

اهل شوخی بیجا (صفت)
facetious

tongue-in-cheek, kidding


Synonyms: amusing, blithe, capering, clever, comic, comical, droll, dry, fanciful, farcical, flip, flippant, frivolous, funny, gay, humorous, indecorous, ironic, irreverent, jesting, jocose, jocular, joking, joshing, laughable, ludicrous, merry, not serious, playful, pleasant, pulling one’s leg, punning, putting one on, ridiculous, salty, sarcastic, satirical, smart, sportive, sprightly, waggish, whimsical, wisecracking, witty, wry


Antonyms: formal, grave, serious, unfunny


جملات نمونه

1. the facetious remarks of my drunken friend at the funeral embarrassed me
اظهارات بیجای دوست مستم در مجلس ترحیم مرا شرمنده کرد.

2. He was so facetious that he turned everything into a joke.
[ترجمه ترگمان]او چنان خنده دار بود که همه چیز را به یک شوخی تبدیل کرد
[ترجمه گوگل]او خیلی جالب بود که همه چیز را تبدیل به شوخی کرد

3. She kept interrupting our discussion with facetious remarks.
[ترجمه ترگمان]گفتگوی ما را با سخنان خنده دار قطع می کرد
[ترجمه گوگل]او مانع از بحث ما با سخنان جنجالی شد

4. The woman eyed him coldly. "Don't be facetious," she said.
[ترجمه ترگمان]زن با سردی به او نگاه کرد و گفت: شوخی نکن
[ترجمه گوگل]این زن سردی به او نگاه کرد او گفت: «نمی فهمیدم

5. Stop being facetious; this is serious.
[ترجمه ترگمان]شوخی نکن، این قضیه جدیه
[ترجمه گوگل]توقف چرت زدن؛ این جدی است

6. Facetious remarks are part of his stock - in - trade.
[ترجمه ترگمان]اظهارات Facetious بخشی از تجارت سهام او هستند
[ترجمه گوگل]اظهارات فریبنده بخشی از سهام خود در تجارت است

7. At the risk of sounding facetious, I have to ask who really cares about all this?
[ترجمه ترگمان]با وجود ریسکی که داری می کنی باید بپرسم کی واقعا به این چیزا اهمیت میده؟
[ترجمه گوگل]در معرض خطر فجیع، من باید بپرسم که چه کسی واقعا درباره این همه مراقبت می کند؟

8. He was being facetious, at least in part.
[ترجمه ترگمان]در واقع او اهل شوخی بود
[ترجمه گوگل]او دست و پا چلفتی بود، دست کم تا حدی

9. In one facetious article he promised to show the government how to double the number of jobs in the railroad industry.
[ترجمه ترگمان]در یک مقاله خنده دار، او قول داد که به دولت نشان دهد که چگونه تعداد مشاغل در صنعت راه آهن را دو برابر کند
[ترجمه گوگل]در یک مقاله جنجالی او قول داده بود تا دولت را نشان دهد که چگونه تعداد مشاغل در صنعت راه آهن را دو برابر می کند

10. Don't be so facetious!
[ترجمه ترگمان]این قدر خنده دار نباش!
[ترجمه گوگل]خیلی باحالی نیست!

11. The newspaper ended on a slightly facetious note: Can anybody commit a forgery against himself?
[ترجمه ترگمان]روزنامه با لحن تمسخرآمیزی خاتمه داد: آیا کسی می تواند علیه خودش جعل کند؟
[ترجمه گوگل]روزنامه به یک یادداشت کمی جنجالی پایان داد: آیا کسی می تواند جعلی را علیه خود بگیرد؟

12. And then he said something facetious, and she stepped away from him.
[ترجمه ترگمان]و بعد یک چیز خنده دار گفت و از او دور شد
[ترجمه گوگل]و سپس او گفت: چیزی جالب، و او از او دور شده است

13. He's just being facetious.
[ترجمه ترگمان]او فقط شوخی می کند
[ترجمه گوگل]او فقط جالب است

14. Stop being facetious. This is a serious matter.
[ترجمه ترگمان]شوخی نکن این یه موضوع جدیه
[ترجمه گوگل]توقف چرت زدن این یک موضوع جدی است

15. The facetious and salt words can show teachers ' sagaciousness and can make the class full of the sentiment .
[ترجمه ترگمان]کلمات خنده دار و خنده دار می توانند به معلمان sagaciousness نشان دهند و می توانند کلاس را پر از احساسات کنند
[ترجمه گوگل]کلمات فریبنده و نمکی می توانند نشانگرهای معلمان را نشان دهند و می توانند کلاس پر از احساسات را ایجاد کنند

the facetious remarks of my drunken friend at the funeral embarrassed me.

اظهارات بیجای دوست مستم در مجلس ترحیم مرا شرمنده کرد.


She kept interrupting our discussion with facetious remarks.

او گفت‌وگوی ما را با اظهارات بیجا مدام قطع می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

کسی که در مورد یک موضوع جدی، جدی نیست

سخن بی مورد، شوخی بیجا، حرف بیجا


کلمات دیگر: