laborious

معنی : ساعی، پر کار، سخت، دشوار، پر زحمت، زحمت کش

معانی دیگر : نیازمند به کار شدید، شاق، توان فرسا، (کنایه آمیز) انجام شده با کوشش زیاد و نتیجه ی بد، سخت کوش، کوشا

انگلیسی به فارسی

زحمت کش، ساعی، دشوار، پرزحمت

دشوار است، پر زحمت، دشوار، سخت، زحمت کش، پر کار، ساعی

انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )

مشتقات: laboriously (adv.), laboriousness (n.)

• (1) تعریف: requiring considerable effort or perseverance.
• مترادف: arduous, toilsome
• متضاد: easy, effortless
• مشابه: burdensome, cumbersome, difficult, grueling, hard, stiff, strenuous, tiring, troublesome

- Hanging wallpaper is a laborious task.

[ترجمه ترگمان] آویزون کردن کاغذدیواری یه کار پر زحمت - ه
[ترجمه گوگل] تصویر زمینه آویزان یک کار سخت است

• (2) تعریف: requiring extreme patience and care.
• مترادف: painstaking
• متضاد: easy, effortless
• مشابه: careful

- He wrote up the report in laborious detail.

[ترجمه ترگمان] این گزارش را به تفصیل نوشت
[ترجمه گوگل] او گزارش را در جزئیات دقیق نوشت

• (3) تعریف: diligent and hard-working.
• مترادف: sedulous
• متضاد: lackadaisical, lazy
• مشابه: diligent, hard, indefatigable, industrious, painstaking, persevering, pertinacious, steady, zealous

- Mozart was a laborious composer whose output was vast.

[ترجمه ترگمان] موتسارت یک آهنگ ساز پر زحمت بود که خروجی آن وسیع بود
[ترجمه گوگل] موتزارت آهنگساز دشوار بود که خروجی آن بسیار زیاد بود

• tiresome, exhausting; hard, strenuous; constrained; dull, without spontaneity; industrious, diligent; careful and attentive to detail
a laborious task takes a lot of time and effort.

مترادف و متضاد

ساعی (صفت)

careful, active, industrious, diligent, studious, assiduous, laborious, painstaking, sedulous

پر کار (صفت)

active, laborious, hard-working, labor-intensive

سخت (صفت)

firm, hard, rigid, serious, solid, difficult, stringent, laborious, dogged, adamantine, tough, strict, strong, sticky, troublesome, exquisite, chronic, heavy, formidable, grim, demanding, arduous, ironclad, indomitable, austere, exacting, severe, stout, rugged, grave, intense, violent, callous, inexorable, trenchant, tense, crusty, difficile, trying, dour, intolerable, flinty, stony, petrous, hard-shell, irresistible, insupportable, inflexible, insufferable, labored, steely, rigorous, rocky, unsparing

دشوار (صفت)

hard, difficult, uphill, knotted, sore, laborious, tough, sticky, formidable, arduous, onerous, strait, intolerable, slippery, slippy, inexplicit, insupportable, inexplicable, nerve-racking, spinose, spiny

پر زحمت (صفت)

difficult, laborious, heavy, arduous, grinding, toilsome, effortful, ponderous, troublous

زحمت کش (صفت)

diligent, studious, assiduous, laborious, hard-working, painstaking, toilful

hard, difficult

Synonyms: arduous, backbreaking, burdensome, effortful, fatiguing, forced, heavy, herculean, labored, onerous, operose, ponderous, rough go, stiff, strained, strenuous, tiresome, toilsome, tough, tough job, wearing, wearisome, wicked

Antonyms: easy, effortless, facile, simple, trivial

hardworking

Synonyms: active, assiduous, diligent, indefatigable, industrious, operose, painstaking, persevering, sedulous, tireless, unflagging

Antonyms: idle, lackadaisical, lazy, reticent

جملات نمونه

1. laborious and futile negotiations

مذاکرات توان فرسا و بی حاصل

2. a laborious essay

یک مقاله ی ثقیل و عاری از لطف

3. months of laborious research

ماه ها پژوهش دشوار

4. Collecting the raw materials proved a long and laborious task.

[ترجمه ترگمان]جمع آوری مواد خام یک کار طولانی و دشوار را ثابت کرد
[ترجمه گوگل]جمع آوری مواد اولیه یک کار طولانی و پر تلاش بود

5. Checking all the information will be slow and laborious.

[ترجمه ترگمان]بررسی کردن تمام اطلاعات کند و دشوار خواهد بود
[ترجمه گوگل]بررسی تمام اطلاعات آهسته و دشوار خواهد بود

6. They had the laborious task of cutting down the huge tree.

[ترجمه ترگمان]آن ها این کار دشوار را برای قطع کردن درخت بزرگ انجام می دادند
[ترجمه گوگل]آنها وظیفه دشوار را در برداشتن درخت بزرگ انجام دادند

7. That afternoon we made a laborious but uneventful descent down the north east face and retrieved our skis.

[ترجمه ترگمان]آن روز بعد از ظهر، ما کار سختی را انجام دادیم، اما با گذشتن از سراشیبی شمال شرقی خود را به زمین کشیدیم و skis را به دست آوردیم
[ترجمه گوگل]این بعد از ظهر، ما به سمت چپ شمال شرقی حرکت کردیم و به طور غیرمنتظره ای فرود آمدیم و اسکی مان را بازیابی کردیم

8. Producing these on conventional printers is a very laborious process and the results will only be in black and white.

[ترجمه ترگمان]تولید این موارد در چاپگرهای متعارف یک فرآیند بسیار دشوار است و نتایج تنها به رنگ سیاه و سفید خواهد بود
[ترجمه گوگل]تولید این بر روی چاپگرهای معمولی یک فرایند بسیار دشوار است و نتایج فقط سیاه و سفید خواهد بود

9. Since everyone enjoyed the results of this laborious task, it seemed only fair that everyone participate in their production.

[ترجمه ترگمان]از آنجا که همه از نتایج این کار پر زحمت لذت می بردند، به نظر می رسید که همه در تولید خود شرکت می کنند
[ترجمه گوگل]از آنجا که همه از نتایج این وظیفه پر از کار لذت بردند، تنها به نظر من عادلانه بود که همه در تولیدشان شرکت کنند

10. Under these conditions generative reproduction is very laborious but extremely productive.

[ترجمه ترگمان]تحت این شرایط تولید مثل تولید مثل تولید مثل کاری دشوار اما بسیار مفید است
[ترجمه گوگل]در این شرایط، تکثیر مولد بسیار دشوار است اما بسیار سازنده است

11. Inefficiencies due to human error in conducting these laborious scans for potential applicants was another source for concern regarding the operation.

[ترجمه ترگمان]inefficiencies به دلیل خطای انسانی در انجام این اسکن دشوار برای متقاضیان احتمالی، منبع دیگری برای نگرانی در رابطه با این عملیات بود
[ترجمه گوگل]ناکارآمدی به علت خطای انسانی در انجام این اسکن سخت برای متقاضیان بالقوه منبع دیگری برای نگرانی در مورد عملیات بود

12. It is a laborious process, likely to lead to embarrassing blunders if badly done.

[ترجمه ترگمان]این یک فرآیند پر زحمت است و به احتمال زیاد منجر به اشتباه ات شرم آور خواهد شد
[ترجمه گوگل]این یک روند سخت و دشوار است، اگر به سختی انجام شود، منجر به اشتباهات شرم آور شود

13. Underwriters previously used a laborious manual system to assess risk, cross-referencing data from maps, spreadsheets and technical data.

[ترجمه ترگمان]Underwriters پیش از این از یک سیستم دستی پر زحمت برای ارزیابی ریسک، داده های با ارجاع متقابل از نقشه هایی، spreadsheet و داده های فنی استفاده کرده بود
[ترجمه گوگل]Underwriters قبلا از سیستم دستی کارآمد برای ارزیابی ریسک استفاده کرده اند، اطلاعات متقابل ارجاع از نقشه ها، صفحات گسترده و داده های فنی

14. A further twenty-three laborious years were to elapse before official recognition of his services to Britain was given.

[ترجمه ترگمان]بیش از بیست و سه سال دشوار گذشت تا به رسمیت شناختن رسمی خدمات وی به انگلستان سپری شود
[ترجمه گوگل]پیش از پذیرفتن رسمیت شناختن خدمات خود در انگلیس، بیست و سه سال سخت و دشوار بود

months of laborious research

ماه‌ها پژوهش دشوار

laborious and futile negotiations

مذاکرات توان‌فرسا و بی‌حاصل

a laborious essay

یک مقاله‌ی ثقیل و عاری از لطف

They made their way laboriously up the hill.

با مشقت از تپه بالا رفتند.

پیشنهاد کاربران

نیاز به قدرت زیاد

مشقت بار

پرزحمت و سخت

کلمات دیگر: