کلمه جو
صفحه اصلی

gage


معنی : اندازه، مبارزه طلبی، گرو، درجه، وثیقه، اندازه گیر، وسیله اندازهگیری، شرط بستن، گرو گذاشتن، متعهد شدن، اندازه گرفتن
معانی دیگر : توماس گیج (ژنرال انگلیسی که در جنگ استقلال آمریکا شرکت کرد)، (در دوئل شوالیه های قدیم) قول شرف، تعهد (برای شرکت در دوئل)، به مبارزه طلبی، نفس کش طلبی، به وثیقه گذاشتن، قول شرف دادن، عهد کردن، رجوع شود به: gauge، رجز خوانی، n : gauge : درجه

انگلیسی به فارسی

گرو، وثیقه، رجز خوانی، مبارزه طلبی،گروگذاشتن، شرط بستن، متعهد شدن، ( gauge =)درجه، اندازه، وسیله اندازه‌گیری


اندازه، اندازهگیر، اندازه گرفتن


گجتی، گرو، اندازه، اندازه گیر، مبارزه طلبی، درجه، وثیقه، وسیله اندازهگیری، گرو گذاشتن، اندازه گرفتن، شرط بستن، متعهد شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an object, such as a glove, thrown down as a symbol of a promise or challenge to fight.

(2) تعریف: something given as a pledge or security.
مشابه: guarantee, guaranty, pawn
اسم و ( noun, verb )
• : تعریف: variant of gauge.
اسم ( noun )
• : تعریف: any of several types of plum, usu. having a light green skin.

• challenge to fight; symbol of a challenge to fight (often a glove); pledge, security
standard of measure; device for measuring
give as security (i.e. money, something of value)

دیکشنری تخصصی

[شیمی] اندازه نما، اندازه گیر، اندازه، پیمانه
[سینما] قطع فیلم
[عمران و معماری] اندازه گیر - اندازه گیری - سنجنده - معیار - شابلن
[برق و الکترونیک] اندازه گیر؛ پیمانه وسیله یا ابزاری برای اندازه گیری . gauge نیز نوشته می شود.
[ریاضیات] درجه، اندازه، سنجه، فرمان، سنجیده، اندازه گیر، معیار اندازه، پیمانه کردن، پیمانه، اندازه زدن، مقیاس، معیار، مدرج کردن، قطر سنج، عقربه ی نشان دهنده
[آمار] پیمانه

مترادف و متضاد

اندازه (اسم)
tract, limit, extent, measure, bulk, volume, span, size, gage, gauge, deal, scale, quantity, quantum, magnitude, measurement, meter, indicator, dimension

مبارزه طلبی (اسم)
gage, defiance

گرو (اسم)
surety, gage, gauge, security, deposit, stake, pledge, pawn, mortgage, encumbrance, hostage

درجه (اسم)
measure, length, point, gage, gauge, mark, alloy, degree, grade, rating, scale, quantum, proportion, peg, gradation, thermometer, thermometre, pitch, stair, step

وثیقه (اسم)
surety, earnest, gage, gauge, assurance, security, guarantee, guaranty, pledge, caution, premium, pawn, hostage

اندازه گیر (اسم)
gage, gauge, meter

وسیله اندازه گیری (اسم)
gage, gauge, meter, metre

شرط بستن (فعل)
gage, gauge, bet

گرو گذاشتن (فعل)
gage, gauge, engage, pledge, pawn, mortgage, hypothecate, impawn

متعهد شدن (فعل)
promise, gage, plight, undertake, pledge, oblige, engage oneself

اندازه گرفتن (فعل)
measure, stack up, span, admeasure, mete, gage, gauge

جملات نمونه

1. What gage of wire should we use for this job?
[ترجمه ترگمان]چه نوع سیم باید برای این کار استفاده کنیم؟
[ترجمه گوگل]چه چیزی باید از سیم برای این کار استفاده کنیم؟

2. Can you gage what her reaction is likely to be?
[ترجمه ترگمان]آیا می دانید واکنش او به چه شکل خواهد بود؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید به آنچه که او واکنش نشان می دهد بپرسید؟

3. What gage of wire do you require?
[ترجمه ترگمان]به چه نوع سیم نیاز دارید؟
[ترجمه گوگل]چه چیزی از سیم نیاز دارید؟

4. It's difficult to gage one's character.
[ترجمه ترگمان]اندازه گیری شخصیت یک فرد دشوار است
[ترجمه گوگل]کاراکتر یک شخص دشوار است

5. Mr Justice Gage overturned a previous ban on any picture or artist's impression being published of George.
[ترجمه ترگمان]آقای قاضی گیج ممنوعیت قبلی را در مورد هر تصویری یا تصویری که از جورج منتشر می شد واژگون کرد
[ترجمه گوگل]آقای Justice Gage یک ممنوعیت قبلی را در مورد هر عکس یا تصور هنرمند منتشر شده از جورج لغو کرد

6. Gage proposed cutting costs by using volunteers for the labor and corporate sponsors for the equipment.
[ترجمه ترگمان]گیج با استفاده از داوطلبان برای کار و حامیان مالی شرکت هزینه های برش را پیشنهاد می کند
[ترجمه گوگل]Gage پیشنهاد می کند هزینه های برش با استفاده از داوطلبان برای کارگران و حامیان شرکت های بزرگ برای تجهیزات پیشنهاد شده است

7. Gage is a man of contradictions: a vegetarian who owns a cattle ranch.
[ترجمه ترگمان]گیج مردی از contradictions: یک گیاه خوار که صاحب یک مزرعه پرورش اسب است
[ترجمه گوگل]Gage یک مرد تناقض است: یک گیاهخوار که صاحب مزرعه گاو است

8. Was there no other gage he could have flung in my teeth?
[ترجمه ترگمان]آیا امکان دیگری وجود نداشت که او بتواند دندان های من را به هم بزند؟
[ترجمه گوگل]آیا هیچ چیز دیگری در دندان های من نداشت؟

9. Gage has volunteered for guard duty.
[ترجمه ترگمان]گیج برای نگهبانی داوطلب شده
[ترجمه گوگل]گج داوطلب شده است برای وظیفه نگهبان

10. He reserved two rooms in the name James Gage and arranged to meet Paula in the dining-room.
[ترجمه ترگمان]او دو اتاق را به نام جیمز گیج کرد و ترتیبی داد تا با پائولا در اتاق ناهارخوری ملاقات کند
[ترجمه گوگل]او دو اتاق را به نام جیمز گایگ رزرو کرد و برای دیدار با پائولا در اتاق غذاخوری تنظیم کرد

11. Gage is outspoken and forceful.
[ترجمه ترگمان]گیج و قوی است
[ترجمه گوگل]گج بی نظیر و قدرتمند است

12. Accurate automobile oil gage solved the low accuracy problems of oil gages in automobiles.
[ترجمه ترگمان]روغن موتور دقیق مشکلات دقت پایین of در خودرو را حل کرد
[ترجمه گوگل]Gage دقیق روغن خودرو حل مشکلات دقت پایین دنده های روغن در خودرو

13. Product quality issues caused by nonconforming gage control.
[ترجمه ترگمان]مسایل کیفیت محصول ناشی از کنترل gage
[ترجمه گوگل]مسائل مربوط به کیفیت محصول ناشی از کنترل غلط غیرمجاز

14. Traditional method which manually used tool gage is time-consuming and laborious. So a new method of automatic tool adjustment is proposed.
[ترجمه ترگمان]روش سنتی که ابزار را به صورت دستی بکار می برد بسیار وقت گیر و پر زحمت است بنابراین یک روش جدید از تنظیم اتوماتیک ابزار پیشنهاد شده است
[ترجمه گوگل]روش سنتی که به صورت دستی از ابزار ابزار استفاده می کند وقت گیر و دشوار است بنابراین یک روش جدید تنظیم خودکار ابزار پیشنهاد شده است


کلمات دیگر: