کلمه جو
صفحه اصلی

haft


معنی : دسته، دسته کارد، قبضه، دسته گذاشتن
معانی دیگر : (دسته ی چاقو یا تبر و غیره) دسته

انگلیسی به فارسی

دسته، دسته کارد، قبضه، دسته گذاشتن


هفت، دسته، دسته کارد، قبضه، دسته گذاشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a handle or hilt, as of a weapon or cutting tool.
مشابه: stock
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hafts, hafting, hafted
• : تعریف: to provide with a handle or hilt, as a knife.

• handle (especially of a knife, sword, or other weapon)

مترادف و متضاد

دسته (اسم)
detachment, school, section, regimen, hand, party, order, stack, handle, shaft, sect, kind, clump, clique, set, troop, stem, fagot, lever, team, pack, sheaf, army, host, corps, group, company, category, class, gang, assortment, grouping, estate, junta, ear, helm, cluster, ensign, batch, deck, knob, handhold, handgrip, bevy, tuft, fascicle, genre, genus, brigade, wisp, parcel, clan, gens, confraternity, drove, congregation, covey, stud, haft, hilt, skein, helve, horde, nib, shook, rabble, skulk, squad, trusser

دسته کارد (اسم)
haft

قبضه (اسم)
handle, haft, hilt

دسته گذاشتن (فعل)
handle, haft

جملات نمونه

1. The haft of Molassi's own knife was embedded in his throat.
[ترجمه ترگمان]تیغه چاقو در گلویش فرورفته بود
[ترجمه گوگل]چنگال چاقو مالاسی در گلویش قرار داشت

2. The plane needs haft a day to turn round.
[ترجمه ترگمان]هواپیما به haft احتیاج دارد تا دور شود
[ترجمه گوگل]هواپیما روز به روز در حال چرخش است تا دور شود

3. He puts haft an hour's practice in piano playing everyday.
[ترجمه ترگمان]او در نواختن پیانو هر روز یک ساعت تمرین می کند
[ترجمه گوگل]او تمرین یک ساعته را در بازی پیانو هر روز انجام می دهد

4. Shafaq's father farmed in their village Haft Gody in Waras a district in southern Bamian and ran a restaurant in the district center.
[ترجمه ترگمان]پدر Shafaq در روستای خود Haft در Waras در جنوب Bamian پرورش یافت و رستورانی در مرکز این منطقه تاسیس کرد
[ترجمه گوگل]پدر شافق در روستای هفت گودی خود در وراس در منطقه جنوب بامیان کار می کرد و در مرکز منطقه ای رستوران می زد

5. A military statement said the test of the Haft VII missile was carried out on Thursday.
[ترجمه ترگمان]یک بیانیه نظامی گفت که آزمایش موشک هفت سین در روز پنج شنبه انجام شد
[ترجمه گوگل]یک بیانیه نظامی بیان کرد که آزمایش موشک هفت هفتم در روز پنج شنبه انجام شد

6. But when I climbed the haft way, I was very'tired and quite out of breath.
[ترجمه ترگمان]اما وقتی از آن طرف به راه افتادم، خیلی خسته بودم و نفسم بند آمده بود
[ترجمه گوگل]اما زمانی که من راه صعود را بالا گرفتم، من خیلی عصبانی شدم و کاملا نفس نکشیدم

7. The hands of the clock pointed to haft past six then.
[ترجمه ترگمان]پس از آن عقربه های ساعت شش و نیم را نشان داد
[ترجمه گوگل]دستان ساعت به شش و هفت ششم اشاره کرد

8. The hammer's silvery head was etched with holy runs and its haft was meticulously wrapped in blue leather.
[ترجمه ترگمان]سر نقره ای براقش با runs مقدس حکاکی شده بود و با دقت تمام در چرم آبی رنگ پیچیده شده بود
[ترجمه گوگل]سرشاخه ی سرشاخه ی چکشی با استفاده از مقبره ها پیچیده شد و چنگ زدنش به سختی در چرم آبی پیچیده شد

9. The ship lines advantage they have V head, U-shaped and haft tunnel steen. To a fishing boat of low draught can hold a longer diameter of propeller. But also to raise their speed of ship.
[ترجمه ترگمان]خطوط کشتی از این مزیت استفاده می کنند که دارای هد V، U شکل و haft تونل هستند برای یک قایق ماهیگیری از کوران هوا، می توان قطر طولانی تر پروانه را نگه داشت اما برای این که سرعت کشتی را افزایش دهند
[ترجمه گوگل]خطوط کشتی این مزیت را دارند که دارای سرند V، U شکل و تونل هات هستند یک قایق ماهیگیری با قطر پایین میتواند قطر طول پروانه را حفظ کند اما همچنین افزایش سرعت کشتی خود را

پیشنهاد کاربران

دسته ابزار یا سلاح ، دسته چاقو
The handle of a tool or a weapon

He even didn't realize that his hand had reached for the haft of his knife


کلمات دیگر: