کلمه جو
صفحه اصلی

dairying


معنی : تولید و فروش لبنیات
معانی دیگر : لبنیات سازی، تولید و فروش فراورده های شیری

انگلیسی به فارسی

تولید و فروش لبنیات


لبنیات، تولید و فروش لبنیات


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the business of a dairy.

• business of running a dairy

مترادف و متضاد

تولید و فروش لبنیات (اسم)
dairying

جملات نمونه

1. We have both dairy and beef cattle on the farm.
[ترجمه ترگمان]ما هر دو شیر گاو و گوشت گاو را در مزرعه داریم
[ترجمه گوگل]ما هر دو گاو شیری و گوشتی در مزرعه داریم

2. There are many dairies in Holland.
[ترجمه ترگمان]لبنیات سازی بسیاری در هلند وجود دارد
[ترجمه گوگل]هلند دارای بسیاری از لبنیات است

3. A dairy cow needs to produce a calf each year.
[ترجمه ترگمان]یک گاو شیرده باید هر ساله یک گوساله تولید کند
[ترجمه گوگل]گاو شیری هر سال باید یک گوساله تولید کند

4. The farm has both beef and dairy cattle.
[ترجمه ترگمان]مزرعه هر دو گاو و گاو شیرده دارد
[ترجمه گوگل]مزرعه هر دو گاو گوشت گاو و لبنیات است

5. Dairy products may provoke allergic reactions in some people.
[ترجمه ترگمان]محصولات لبنی ممکن است واکنش های آلرژیک را در برخی از مردم تحریک کنند
[ترجمه گوگل]محصولات لبنی ممکن است برخی از واکنش های آلرژیک را تحریک کند

6. The farm has only small dairy herd.
[ترجمه ترگمان]مزرعه فقط یک گله کوچک لبنیات دارد
[ترجمه گوگل]مزرعه تنها گاو شیری کوچک است

7. He still visited the dairy daily, but left most of the business details to his manager and foreman.
[ترجمه ترگمان]او هنوز روزانه از این محصولات لبنی بازدید می کرد، اما بیشتر اطلاعات مربوط به کسب وکار را به مدیر و سرکارگر واگذار کرد
[ترجمه گوگل]او هنوز هم لبنیات را روزانه دید، اما بسیاری از جزئیات کسب و کار را به مدیر و کارشناس خود رها کرد

8. We bought milk at the dairy.
[ترجمه ترگمان]شیر شیر را در لبنیات خریدیم
[ترجمه گوگل]ما شیر در لبنی خریدیم

9. Amy has an intolerance to dairy products.
[ترجمه ترگمان]امی نسبت به محصولات لبنی intolerance دارد
[ترجمه گوگل]امی از محصولات لبنی متنفر است

10. The feeding of dairy cows has undergone a revolution.
[ترجمه ترگمان]تغذیه گاوه ای شیرده، دست خوش یک انقلاب شده است
[ترجمه گوگل]تغذیه گاوهای شیری تحت یک انقلاب بوده است

11. I'm trying to cut down on dairy products.
[ترجمه ترگمان]من دارم سعی می کنم که از لبنیات جلوگیری کنم
[ترجمه گوگل]من سعی میکنم محصولات لبنی را کاهش دهم

12. He ran his father's dairy in Kent.
[ترجمه ترگمان]لبنیات پدرش را در کنت اداره می کرد
[ترجمه گوگل]او پروانه پدرش را در کنت اجرا کرد

13. Most equipment on the dairy farm was purchased with the worker's own earnings.
[ترجمه ترگمان]بیشتر تجهیزات مزرعه لبنی با درآمد خود کارگر خریداری شد
[ترجمه گوگل]اکثر تجهیزات در مزرعه لبنی با درآمد خود کارگر خریداری شد

14. The store has helped expand the British cheese market by encouraging small dairy farmers.
[ترجمه ترگمان]این فروشگاه به توسعه بازار پنیر انگلیس با تشویق کشاورزان لبنیات کوچک کمک کرده است
[ترجمه گوگل]این فروشگاه با تشویق کشاورزان لبنی کوچک کمک کرده است تا بازار پنیر بریتانیا را گسترش دهد

15. France operates a system of subsidized loans to dairy farmers.
[ترجمه ترگمان]فرانسه یک سیستم وام های یارانه ای به کشاورزان لبنیات دارد
[ترجمه گوگل]فرانسه دارای سیستم وام های یارانه ای برای کشاورزان لبنی است


کلمات دیگر: