کلمه جو
صفحه اصلی

packing


معنی : عدل بندی، بسته بندی، بار بندی
معانی دیگر : بسته بندی (به ویژه بسته بندی میوه و سبزی و گوشت و غیره به میزان تجارتی)، در قوطی ریزی، جعبه بندی، قوطی پر کنی، آکندگری، (پزشکی - دندان پزشکی) فتیله گذاری (برای جلوگیری از بسته شدن مجرا)، هر چیزی که برای بسته بندی به کار رود: مقوا، لفاف، پوشال (و غیره)

انگلیسی به فارسی

بسته بندی


بار بندی، عدل بندی، بسته بندی، هر ماده موردکاربرد دربسته بندی


بسته بندی، بار بندی، عدل بندی، ر ماده مورد کاربرد در بسته بندی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the process of a person or thing that packs.

(2) تعریف: the process of packing food, esp. meat.

(3) تعریف: the fashion in which anything is packed.

(4) تعریف: the material placed in a box or other container to protect its contents.

(5) تعریف: material used to prevent or stop a leak.

• packaging material; filling; caulking; manner in which a thing is packed; action of someone or something that packs

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] بسته بندی
[عمران و معماری] آکندگی - لایی - انباشتگی - رویه
[کامپیوتر] فشرده سازی
[برق و الکترونیک] جاگیری، جادهی
[مهندسی گاز] بسته بندی، پوشش، لائی
[زمین شناسی] تراکم فاصله بین دانه هایی که فابریک رسوبی را تشکیل می دهند، تراکم بستگی به اندازه دانه ها، شکل و جورشدگی آنها دارد
[نساجی] بسته بندی - طاقه پیچی - عدل بندی
[ریاضیات] بسته بندی، لایی، انباشتگی، بسته بندی، پوشالبندی، تراکم، عدلبندی، درزبندی، واشر
[معدن] جرزبندی سقف (نگهداری)
[پلیمر] فشردن

مترادف و متضاد

عدل بندی (اسم)
baling, packing

بسته بندی (اسم)
packing, impaction

بار بندی (اسم)
packing

جملات نمونه

1. send packing
(ناگهان) اخراج یا مرخص کردن،گسیل کردن

2. a storm packing winds of 90 miles an hour
طوفانی که دارای بادهای 90 میل در ساعت بود

3. he was packing his books preparatory to his departure
برای مهیا شدن جهت عزیمت داشت کتاب های خود را بسته بندی می کرد.

4. the business of packing for a trip
عمل چمدان بستن برای سفر

5. the first volley sent the enemy packing
اولین رگبار گلوله دشمن را با دستپاچگی فرار داد.

6. unpacking a suitcase is easier than packing it
قرار دادن چیزها در چمدان آسانتر از خالی کردن آن است.

7. He left the packing to his wife.
[ترجمه yf] او بسته را برای همسرش گذاشت
[ترجمه ترگمان]He را نزد زنش گذاشت
[ترجمه گوگل]او بسته به همسرش را ترک کرد

8. The price is £2 50, including postage and packing.
[ترجمه yf] قیمت 250 پوند است شامل هزینه ی ارسال و بسته بندی
[ترجمه ترگمان]قیمت شامل ۲، ۵۰ پوند، از جمله هزینه و بسته بندی است
[ترجمه گوگل]قیمت 50 پوند شامل پستی و بسته بندی است

9. The system costs £9 95 including postage, packing and a 12-month guarantee.
[ترجمه ترگمان]این سیستم ۹ میلیارد پوند شامل هزینه، بسته بندی و یک ضمانت ۱۲ ماهه هزینه دارد
[ترجمه گوگل]سیستم 95 پوند شامل هزینه حمل و نقل، بسته بندی و تضمین 12 ماهه است

10. I ought to begin to think of packing it in as a journalist.
[ترجمه ترگمان]باید شروع کنم به فکر کردن به بسته بندی کردن آن به عنوان یک روزنامه نگار
[ترجمه گوگل]من باید شروع کنم به بسته شدن آن به عنوان روزنامه نگار

11. I finally succeeded in packing her off to bed.
[ترجمه ترگمان]بالاخره موفق شدم که او را به رختخواب ببرم
[ترجمه گوگل]من نهایتا موفق به بسته شدن او در رختخواب شدم

12. I don't think we've got enough packing cases for all the kitchen equipment.
[ترجمه ترگمان]فکر نمی کنم برای تمام تجهیزات آشپزخانه به اندازه کافی وسایل جمع کرده باشیم
[ترجمه گوگل]فکر نمی کنم جعبه های بسته بندی کافی برای همه تجهیزات آشپزخانه داشته باشیم

13. I'm toying with the idea of packing in my job.
[ترجمه ترگمان]دارم با ایده بسته بندی کردن شغلم بازی می کنم
[ترجمه گوگل]من با ایده بسته بندی در کارم مشغول به کار هستم

14. The new music group is packing the crowds in.
[ترجمه ترگمان]گروه موسیقی جدید در حال بسته بندی کردن جمعیت است
[ترجمه گوگل]گروه موسیقی جدید گروه های زیادی را در اختیار دارد

15. We know all along that he was packing a dictionary.
[ترجمه ترگمان]ما می دانیم که او یک فرهنگ لغت دارد
[ترجمه گوگل]ما همه چیز را می دانیم که او فرهنگ لغت را بسته است

a meat-packing plant

کارخانه‌ی بسته‌بندی گوشت


پیشنهاد کاربران

چیدمان - مساله چیدمان جعبه ها ( Bin - packing )

دسته بندی

packing ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: باربندی
تعریف: بستن بارها به صورت ایمن


کلمات دیگر: