کلمه جو
صفحه اصلی

quagmire


معنی : مرداب، باتلاق
معانی دیگر : گرفتاری شدید، تنگنا، خفتاب، در لجن انداختن

انگلیسی به فارسی

مرداب، باتلاق، در لجن انداختن


باتلاق، مرداب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: quagmiry (adj.)
(1) تعریف: wet, soft, sucking ground; marsh; bog.
مترادف: bog, fen, marsh, mire, morass, swamp

- The fallen tree was soon absorbed by the quagmire.
[ترجمه ترگمان] درخت سقوط به زودی توسط \"ک - - واگ - - مای - - ر\" غرق شد
[ترجمه گوگل] درخت افتاده به زودی توسط بلایای طبیعی جذب می شود
- The hunters took care to skirt around the quagmire.
[ترجمه ترگمان] شکارچیان اطراف \"ک - - واگ - - مای - - ر\" مراقب بودن
[ترجمه گوگل] شکارچیان مراقب بودند که در اطراف بغلان قرار بگیرند

(2) تعریف: an unpleasant situation that is difficult to escape.
مترادف: dilemma, predicament
مشابه: bind, mire

- The country had gotten itself into a quagmire with this apparently unwinnable war.
[ترجمه ترگمان] این کشور خود را به صورت ک - واگ - - مای - - مای - - مای - - ر \" تبدیل کرده بود و این ظاهرا یک جنگ unwinnable بود
[ترجمه گوگل] این کشور با این جنگ ظاهرا غیرقابل انکار، خود را در یک بغداد درآورد

• soft wet ground that gives way underfoot; mud, wet soft earth; swamp, bog; difficult problem or situation
a quagmire is a soft, wet area of land, especially one which you sink into if you try to walk on it.
a quagmire is also an awkward, complicated, or embarrassing situation.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] خلاب - لجنزار
[زمین شناسی] خلاب، لجن‎زار، مرداب، باتلاق
[آب و خاک] زمین شل و نرو

مترادف و متضاد

مرداب (اسم)
backwater, marsh, swamp, lagoon, fen, morass, quagmire, mere, laguna, swampland

باتلاق (اسم)
marsh, swamp, morass, bog, quagmire, mire, slough, quag, slop, swampland

bad situation


Synonyms: box, corner, difficulty, dilemma, entanglement, fix, hole, imbroglio, impasse, involvement, jam, mire, morass, muddle, pass, perplexity, pickle, pinch, plight, predicament, quandary, scrape, trouble


Antonyms: blessing, solution, success


bog


Synonyms: fen, marsh, marshland, mire, morass, moss, quag, quicksand, slough, swamp


جملات نمونه

1. a quagmire of debts and bankruptcy
منجلاب قرض و ورشکستگی

2. In the rainy season the roads become a quagmire.
[ترجمه ترگمان]در فصل بارانی جاده ها تبدیل به باتلاقی می شوند
[ترجمه گوگل]در فصل باران، جاده ها بغداد می شوند

3. My wellingtons got stuck in a quagmire.
[ترجمه ترگمان]wellingtons تو \"ک - - واگ - - مای - - ر\" گیر کرده
[ترجمه گوگل]سلامت من در یک بغداد گیر کرده است

4. The Balkan situation became a political and military quagmire.
[ترجمه ترگمان]اوضاع بالکان به باتلاقی سیاسی و نظامی تبدیل شد
[ترجمه گوگل]وضعیت بالکان به یک بغداد سیاسی و نظامی تبدیل شد

5. Rain had turned the grass into a quagmire.
[ترجمه ترگمان]باران علف ها را تبدیل به ک ک - واگ - - مای - - ر کرده بود
[ترجمه گوگل]باران چمن را به یک بیابان تبدیل کرد

6. They despaired stuck in the eternal quagmire.
[ترجمه ترگمان]نومید و مایوس در آن ک ک - واگ - - مای - - ر \" گیر افتادن
[ترجمه گوگل]آنها مفرط در بقیه ابدی گیر کرده اند

7. I ensconced in the quagmire of life to find time for simple pleasures anymore.
[ترجمه ترگمان]من توی \"ک - واگ - - مای - - مای - - ر\" تو \"ک - - واگ - - مای - - ر\" زندگی کردم
[ترجمه گوگل]من در بغل زندگی ام را گرفتم تا دیگر برای لذت های ساده پیدا کنم

8. Today, you are prisoners of your own quagmire.
[ترجمه ترگمان]امروز تو زندانی \"ک - - واگ - - مای - - ر\" خودت هستی
[ترجمه گوگل]امروز، شما زندانیان بغل خود هستید

9. William James called this view a " quagmire of evasion. "
[ترجمه ترگمان]ویلیام جیمز این نظریه را \"باتلاقی از طفره رفتن\" خواند
[ترجمه گوگل]ویلیام جیمز این دیدگاه را 'بقایای اخراج' نامید '

10. Your simple behaviour may result a quagmire of errors, mis - directed activity and utter frustration.
[ترجمه ترگمان]رفتار ساده شما ممکن است منجر به باتلاقی از اشتباه ات، فعالیت نادرست و ناامیدی کامل شود
[ترجمه گوگل]رفتار ساده شما ممکن است یک اشتباه اشتباه، اشتباه و فعالیت ناامید کننده باشد

11. IT HAS become a public - relations quagmire and China is struggling to escape.
[ترجمه ترگمان]این کشور تبدیل به باتلاقی از روابط عمومی شده است و چین در تلاش است تا از آن فرار کند
[ترجمه گوگل]IT به یک روابط عمومی و روابط تبدیل شده است و چین در حال تلاش برای فرار است

12. His people had fallen further and further into a quagmire of confusion.
[ترجمه ترگمان]افراد او بیشتر و بیش از پیش در پیچ ک - واگ - - مای - - ک - - واگ - - مای - - ر \"دچار سردرگمی شدند\"
[ترجمه گوگل]مردمش بیشتر و بیشتر به یک اشتباه محض افتاده بودند

13. At the end of the match, the pitch was a real quagmire.
[ترجمه ترگمان]در آخر مسابقه، زمین واقعا \"ک - - واگ - - مای - - ر\" واقعی بود
[ترجمه گوگل]در پایان مسابقه، زمین یک بوته واقعی بود

14. He who tries to conceal his fault for fear of criticism will sink deeper and deeper in the quagmire of errors.
[ترجمه ترگمان]او که می کوشد تا خطای خود را به خاطر ترس از انتقادها پنهان کند، بیشتر و بیشتر در باتلاقی از اشتباه ات غرق خواهد شد
[ترجمه گوگل]او که سعی می کند گناه خود را از ترس نقد پنهان کند، عمیق تر و عمیق تر در اشتباه فرو می رود

a quagmire of debts and bankruptcy

منجلاب قرض و ورشکستگی


پیشنهاد کاربران

موقعیت سخت و دشوار


کلمات دیگر: