کلمه جو
صفحه اصلی

damper


معنی : تعدیل کننده، خفه کننده، نم زن، الت میزان کردن جریان هوا
معانی دیگر : (هرچیزی که از شدت یا میزان چیزی بکاهد) کاستگر، (دودکش) دریچه ی هوا، (موسیقی) خفه کن، ضربه گیر، میراکن، میرانه، میراگر، کاهنده ی شادی یا شوق و غیره، خفه کن

انگلیسی به فارسی

دمپر، تعدیل کننده، خفه کننده، نم زن، الت میزان کردن جریان هوا


خفه‌کن، نم‌زن، آلت میزان کردن جریان هوا، عایق


خفه‌کن، تعدیل‌کننده، سرعت‌گیر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or thing that damps or dampens, esp. one that restrains or controls.
مشابه: check, control, damp

(2) تعریف: in a furnace or stove, a movable metal plate that controls air flow.
مشابه: draft

• person or thing which causes gloom or depression; device that regulates the draft in a stove or fireplace; device which reduces the intensity of sound in a musical instrument
if someone or something puts a damper on something, they have an effect on it which stops it being as enjoyable or as successful as it should be; an informal expression.
a damper is a small sheet of metal in a fire, boiler, or furnace that can be moved to increase or reduce the amount of air that enters.
a damper is also a device in a piano or similar musical instrument which makes the sound less loud by restricting the movement of the strings.
see also damp.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مستهلک کننده - زایل کننده - خفه کن
[برق و الکترونیک] میرانه دیودی که در مدار انحراف افقی گیرنده ی تلویزیون که جریان انحراف دندانه اره ای را به تدریج به سمت صفر می برد. هنگامی که نوسان جریان کوچک تر از صفر موجب وارونه شدن قطبیت می شود، دیود شروع به هدایت می کند. - میرا کننده
[مهندسی گاز] وسیله میزان کردن جریان هوا
[زمین شناسی] میرایشگر، میراکننده، مستهلک کننده، زایل کننده، خفه کننده
[نساجی] درپوش - نم زن - مرطوب کننده - عایق - ضایع کننده - صدا گیر
[ریاضیات] درپوش، دریچه ی خفه کن، خفه کن، تضعیف کننده، ضربه گیر، مستهلک کننده، مانع، عایق
[پلیمر] ضربه گیر، مانع

مترادف و متضاد

تعدیل کننده (اسم)
adjuster, moderator, modulator, damper, modifier, regulator, coordinator, escalator

خفه کننده (اسم)
damper, choker, strangler

نم زن (اسم)
damper

الت میزان کردن جریان هوا (اسم)
damper

hindrance


Synonyms: depressant, chill, wet blanket, restraint


جملات نمونه

1. damper tube
لامپ کاهنده

2. to put a damper on
دل گیر کردن،ناموفق کردن

3. Recession in the early nineties put a damper on growth.
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی در اوایل دهه نود به رشد اقتصادی انجامید
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی در اوایل دهه 90 میلادی موجب افزایش رشد اقتصادی شد

4. Their argument put a bit of a damper on the party.
[ترجمه ترگمان]بحث آن ها کمی a بود
[ترجمه گوگل]استدلال آنها کمی از دمپایی در حزب است

5. The cold weather put a damper on our plans.
[ترجمه ترگمان]هوای سرد برنامه ما را خراب کرد
[ترجمه گوگل]آب و هوای سرد در برنامه های ما قرار می گیرد

6. His absence put a bit of a damper on the party.
[ترجمه ترگمان] غیبت اون یکم تو مهمونی خراب شد
[ترجمه گوگل]غیبت او کمی از دمپر در حزب است

7. Rain put a bit of a damper on the event.
[ترجمه ترگمان]رین از این واقعه کمی پکر شد
[ترجمه گوگل]باران کمی از دمپر در این رویداد قرار داده است

8. When relative motion occurs between the damper components there is a mutual drag torque.
[ترجمه ترگمان]وقتی حرکت نسبی بین اجزای damper رخ می دهد یک گشتاور کشش متقابل وجود دارد
[ترجمه گوگل]هنگامی که حرکت نسبی بین اجزای دمپر اتفاق می افتد یک گشتاور کشیدن متقابل وجود دارد

9. Torrential rain put a damper on the event, sending bedraggled guests squelching across lawns to seek shelter.
[ترجمه ترگمان]باران سیل آسا بر روی این رویداد احساس راحتی کرد و مهمانان bedraggled را به داخل خانه فرستاد تا به دنبال سرپناه بگردند
[ترجمه گوگل]باران باران در این حوادث جاذب قرار می دهد و مهمانان خلوت را در میان چمنزار ها به دنبال پناهگاه می اندازند

10. The burglary put a damper on the family's Christmas.
[ترجمه ترگمان]سرقت کریسمس خانواده مرا اذیت می کند
[ترجمه گوگل]سرقت، کریسمس خانواده را در خود جای داده است

11. In the past the yaw damper has occasionally moved sharply, causing abrupt plane movements.
[ترجمه ترگمان]در گذشته، damper انحراف گاهی به سرعت حرکت کرده و باعث حرکت ناگهانی هواپیما می شود
[ترجمه گوگل]در گذشته، دمپر لرزش گاه به شدت حرکت کرد و باعث شد که حرکت هواپیما ناگهانی شود

12. It really put a damper on everything.
[ترجمه ترگمان] واقعا همه چی رو خراب کرد
[ترجمه گوگل]این واقعا همه چیز را در برابر آلودگی قرار داد

13. Lower prices for Treasury bonds helped put a damper on stock prices, traders said.
[ترجمه ترگمان]تجار گفتند که قیمت پایین برای اوراق قرضه خزانه داری به کاهش قیمت سهام کمک کرده است
[ترجمه گوگل]معامله گران گفتند که قیمت های پایین تر برای اوراق قرضه خزانه داری باعث کاهش قیمت سهام شد

14. The simple cure is to fit a damper.
[ترجمه ترگمان] درمان ساده اینه که از بین بره
[ترجمه گوگل]درمان ساده این است که مناسب دمپر باشد

15. The interior of washing machine is damper, cause saprophytic sex mould easily.
[ترجمه ترگمان]داخل ماشین لباس شویی، damper است و به راحتی قالب سکس saprophytic را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]داخلی ماشین لباسشویی دمپر است، به همین دلیل قالب سابوفیت را به آسانی می سازد

damper tube

لامپ کاهنده


to put a damper on

دلگیر کردن، ناموفق کردن


پیشنهاد کاربران

میراگر


- خفه کننده آتش، چیزی که از طریق نرساندن هوا به آتش باعث خاموش شدن آن میشود. ( مثل پتو، خاک و. . . )
- اتوموبیل ) دامپر، ضربه گیر، وسایل مکانیکی یا هیدرولیکی هستند که نوسانات فنر را جذب می کنند و به نوعی ضربه های ناشی از دست انداز ها را جذب می کنند.
- دریچه هواکش، تیغه هایی که میزان جریان هوا را با باز و بسته شدن، تنظیم میکنند!

Damper, the traditional bushman’s bread originally made from flour, water and salt and cooked in the campfire, was first mentioned in Memoirs edited by Barron Field, judge of the Supreme Court of New South Wales from 1817 to 1824.

damper ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: سرعت‏گیر 1
تعریف: مانعی در سطح سواره‏رو برای کاهش سرعت


کلمات دیگر: