1. damper tube
لامپ کاهنده
2. to put a damper on
دل گیر کردن،ناموفق کردن
3. Recession in the early nineties put a damper on growth.
[ترجمه ترگمان]رکود اقتصادی در اوایل دهه نود به رشد اقتصادی انجامید
[ترجمه گوگل]رکود اقتصادی در اوایل دهه 90 میلادی موجب افزایش رشد اقتصادی شد
4. Their argument put a bit of a damper on the party.
[ترجمه ترگمان]بحث آن ها کمی a بود
[ترجمه گوگل]استدلال آنها کمی از دمپایی در حزب است
5. The cold weather put a damper on our plans.
[ترجمه ترگمان]هوای سرد برنامه ما را خراب کرد
[ترجمه گوگل]آب و هوای سرد در برنامه های ما قرار می گیرد
6. His absence put a bit of a damper on the party.
[ترجمه ترگمان] غیبت اون یکم تو مهمونی خراب شد
[ترجمه گوگل]غیبت او کمی از دمپر در حزب است
7. Rain put a bit of a damper on the event.
[ترجمه ترگمان]رین از این واقعه کمی پکر شد
[ترجمه گوگل]باران کمی از دمپر در این رویداد قرار داده است
8. When relative motion occurs between the damper components there is a mutual drag torque.
[ترجمه ترگمان]وقتی حرکت نسبی بین اجزای damper رخ می دهد یک گشتاور کشش متقابل وجود دارد
[ترجمه گوگل]هنگامی که حرکت نسبی بین اجزای دمپر اتفاق می افتد یک گشتاور کشیدن متقابل وجود دارد
9. Torrential rain put a damper on the event, sending bedraggled guests squelching across lawns to seek shelter.
[ترجمه ترگمان]باران سیل آسا بر روی این رویداد احساس راحتی کرد و مهمانان bedraggled را به داخل خانه فرستاد تا به دنبال سرپناه بگردند
[ترجمه گوگل]باران باران در این حوادث جاذب قرار می دهد و مهمانان خلوت را در میان چمنزار ها به دنبال پناهگاه می اندازند
10. The burglary put a damper on the family's Christmas.
[ترجمه ترگمان]سرقت کریسمس خانواده مرا اذیت می کند
[ترجمه گوگل]سرقت، کریسمس خانواده را در خود جای داده است
11. In the past the yaw damper has occasionally moved sharply, causing abrupt plane movements.
[ترجمه ترگمان]در گذشته، damper انحراف گاهی به سرعت حرکت کرده و باعث حرکت ناگهانی هواپیما می شود
[ترجمه گوگل]در گذشته، دمپر لرزش گاه به شدت حرکت کرد و باعث شد که حرکت هواپیما ناگهانی شود
12. It really put a damper on everything.
[ترجمه ترگمان] واقعا همه چی رو خراب کرد
[ترجمه گوگل]این واقعا همه چیز را در برابر آلودگی قرار داد
13. Lower prices for Treasury bonds helped put a damper on stock prices, traders said.
[ترجمه ترگمان]تجار گفتند که قیمت پایین برای اوراق قرضه خزانه داری به کاهش قیمت سهام کمک کرده است
[ترجمه گوگل]معامله گران گفتند که قیمت های پایین تر برای اوراق قرضه خزانه داری باعث کاهش قیمت سهام شد
14. The simple cure is to fit a damper.
[ترجمه ترگمان] درمان ساده اینه که از بین بره
[ترجمه گوگل]درمان ساده این است که مناسب دمپر باشد
15. The interior of washing machine is damper, cause saprophytic sex mould easily.
[ترجمه ترگمان]داخل ماشین لباس شویی، damper است و به راحتی قالب سکس saprophytic را ایجاد می کند
[ترجمه گوگل]داخلی ماشین لباسشویی دمپر است، به همین دلیل قالب سابوفیت را به آسانی می سازد