کلمه جو
صفحه اصلی

babysitter


معنی : بچه نگهدار
معانی دیگر : کسی که در غیاب والدین (معمولا برای چند ساعت) از بچه مراقبت می کند، لله، دایه، بچه نگهدار

انگلیسی به فارسی

پرستار بچه، بچه نگهدار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who watches over or supervises children in the absence of their parents, usu. for payment.

• one who supervises children while the parents are away from home
person hired to take care of a child or children (as when the parents are away for the evening)
a baby-sitter is a person who goes to someone else's home to look after their children while they go out.

مترادف و متضاد

بچه نگهدار (اسم)
babysitter, sitter-in

جملات نمونه

1. I can't find a babysitter for tonight.
[ترجمه Avin] من نمیتونم برأی امشب پرستار بچه پیدا کنم
[ترجمه ترگمان]امشب نمی توانم یک پرستار بچه پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من امشب یک مهد کودک را پیدا نمی کنم

2. Our new babysitter is a real find.
[ترجمه ترجمه موشک] ما یه پرستار بچه جدید پیدا کردیم
[ترجمه ترگمان]پرستار جدید ما یه پیدا واقعی - ه
[ترجمه گوگل]بچه نگهدار جدید ما یک جستجوی واقعی است

3. We are advertising for a babysitter.
[ترجمه ترگمان]ما برای یک پرستار کودک تبلیغ می کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای یک مهد کودک تبلیغ می کنیم

4. She couldn't always afford a babysitter.
[ترجمه ترگمان]او همیشه نمی توانست یک پرستار بچه داشته باشد
[ترجمه گوگل]او همیشه نمی توانست یک مهد کودک باشد

5. I promised the babysitter that we'd be home by midnight.
[ترجمه ترگمان]به پرستار بچه قول دادم تا نیمه شب خونه باشیم
[ترجمه گوگل]من بچهدار شدم که نیمه شب به خانه میرویم

6. Any time you want a babysitter, dear, you only have to ask.
[ترجمه ترگمان]، هر وقت یه پرستار بچه میخوای، عزیزم تو فقط باید بپرسی
[ترجمه گوگل]هر زمان که بخواهید یک بچه نگهدار، عزیزم، فقط باید بپرسید

7. Finding a babysitter for Saturday evening will be a major headache.
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یک پرستار بچه برای شب شنبه، یک سردرد بزرگ خواهد بود
[ترجمه گوگل]پیدا کردن یک مهد کودک برای شنبه شب یک سردرد بزرگ خواهد بود

8. She's past the age where she needs a babysitter.
[ترجمه ترگمان]اون از سنی که به پرستار بچه نیاز داره، گذشته
[ترجمه گوگل]او گذشته است که در آن او نیاز به یک مهد کودک دارد

9. It can be difficult to find a good babysitter.
[ترجمه ترگمان]پیدا کردن یک پرستار بچه خوب می تواند مشکل باشد
[ترجمه گوگل]برای پیدا کردن یک بچه نگهدار خوب می توانید دشوار باشد

10. Parents who leave the kids with the babysitter and go out because they feel they should are among the biggest culprits.
[ترجمه ترگمان]والدینی که کودکان را با پرستار کودک ترک می کنند و به این دلیل بیرون می روند که احساس می کنند باید در میان بزرگ ترین مجرمان باشند
[ترجمه گوگل]والدین که بچه ها را با بچه نگه می دارند و از آنجا بیرون می روند چرا که احساس می کنند باید یکی از بزرگترین مجرمان باشند

11. They were always there if we needed a babysitter or some time to ourselves.
[ترجمه ترگمان]اونا همیشه اونجا بودن، اگه به یه پرستار بچه احتیاج داشتیم
[ترجمه گوگل]آنها همیشه در آنجا بودند اگر ما یک پرستار بچه یا یک زمان برای خودمان نیاز داشتیم

12. I'm not sure where you can find a babysitter - I'll ask around.
[ترجمه ترگمان]مطمئن نیستم کجا بتونی یه پرستار بچه پیدا کنی
[ترجمه گوگل]من مطمئن نیستم که در آن شما می توانید یک مهد کودک را پیدا کنید - من تقریبا خواهم پرسید

13. The babysitter said she could hear someone prowling around in the garden.
[ترجمه ترگمان]پرستار گفت که صدای کسی است که در باغ پرسه می زند
[ترجمه گوگل]بچه نگهدار گفت که او می تواند کسی را که در اطراف باغ است می شنود

14. The babysitter would try to distract Hannah while they sneaked out the door to work.
[ترجمه ترگمان]پرستار بچه سعی می کرد حواس هانا را پرت کند در حالی که آن ها دزدکی از در بیرون می رفتند تا کار کنند
[ترجمه گوگل]بچه نگهدار سعی می کند هانا را در حالی که از کار خارج می شوند دور کند

پیشنهاد کاربران

پرستار بچه


دایه

کسی که پچه نگه میدارد

A person who takes care of babies or children while their parents are away from home and is usually paid to do this

پریتار بچه و خدمات جنسی در خانه

پرستار کودک

لَه لِه


کلمات دیگر: