1. facet theory
(روانشناسی) نظریه ی رویه ها
2. He has travelled extensively in China, recording every facet of life.
[ترجمه ترگمان]او به طور گسترده در چین سفر کرده است و هر جنبه از زندگی را ثبت کرده است
[ترجمه گوگل]او به طور گسترده در چین سفر کرده است، و هر بخش از زندگی را ثبت کرده است
3. The caste system shapes nearly every facet of Indian life.
[ترجمه ترگمان]نظام طبقاتی تقریبا هر جنبه از زندگی هند را شکل می دهد
[ترجمه گوگل]سیستم کست در تقریبا هر جنبه ای از زندگی هندی شکل می گیرد
4. Now let's look at another facet of the problem.
[ترجمه ترگمان]حال بیایید به جنبه دیگری از مشکل نگاه کنیم
[ترجمه گوگل]حالا به یک جنبه دیگر از مشکل نگاه کنید
5. The report examines every facet of the prison system.
[ترجمه ترگمان]این گزارش هر جنبه از سیستم زندان ها را بررسی می کند
[ترجمه گوگل]این گزارش هر جنبه ای از نظام زندان را بررسی می کند
6. There is a second equally important facet of the refugee question which has also been underrated.
[ترجمه ترگمان]یک وجه مساوی دوم از مساله پناهندگان وجود دارد که دست کم گرفته شده است
[ترجمه گوگل]دومین مسئله ی پناهندگی مهم است که همچنان نادیده گرفته شده است
7. Every facet of daily life was subject to a set of rigid institutional controls and physical sanctions entirely new to human experience.
[ترجمه ترگمان]هر جنبه از زندگی روزمره در معرض مجموعه ای از کنترل های نهادی سخت و تحریم های فیزیکی کاملا جدید به تجربه انسانی قرار داشت
[ترجمه گوگل]هر جنبه ای از زندگی روزمره به مجموعه ای از کنترل های شدید نهادی و تحریم های فیزیکی که کاملا به تجربه های انسانی بستگی دارد، بستگی دارد
8. But this particular facet is outside the sphere of the regulating authority.
[ترجمه ترگمان]اما این جنبه خاص خارج از حوزه تنظیم قانون گذاری است
[ترجمه گوگل]اما این جنبه خاص خارج از حوزه اقتدار تنظیم کننده است
9. Virtually every facet of monastic life was regulated either by the hour-glass or sundial; later by the clock.
[ترجمه ترگمان]تقریبا هر جنبه از زندگی رهبانی با ساعت آفتابی یا ساعت آفتابی تنظیم می شد
[ترجمه گوگل]تقریبا هر جنبه ای از زندگی مدرن توسط شیشه ساعت یا ساعت تابستانی تنظیم می شد؛ بعد از ساعت
10. This process of analysis into facets is called facet analysis, and the resultant classification is termed a faceted classification.
[ترجمه ترگمان]این فرآیند تحلیل به جنبه ها، تحلیل وجه نامیده می شود و طبقه بندی حاصل یک طبقه بندی چند جانبه نامیده می شود
[ترجمه گوگل]این فرایند تجزیه و تحلیل در جنبه ها، تجزیه و تحلیل فشرده نامیده می شود و طبقه بندی به دست آمده طبقه بندی فشرده نامیده می شود
11. This anthropocentric view and attitude is one facet of what is frequently identified as the realism of the fabliaux.
[ترجمه ترگمان]این دیدگاه anthropocentric و نگرش یک جنبه از آن چیزی است که اغلب به عنوان واقع گرایی of شناخته می شود
[ترجمه گوگل]این دیدگاه و نگرش انسان شناختی یکی از جنبه هایی است که اغلب به عنوان واقع گرایی فا لیواکس شناخته می شود
12. Rabo owns an independent facilities management firm, Facet, which will run the network should it win the bid.
[ترجمه ترگمان]Rabo مالک یک شرکت مدیریت امکانات مستقل به نام facet است که این شبکه باید در مناقصه شرکت کند
[ترجمه گوگل]Rabo دارای یک شرکت مدیریت مستقل تاسیسات، Facet است، که شبکه را اجرا می کند اگر آن را برنده شود
13. Each facet of Nizan's cultural production evidently needs to be contextualised precisely.
[ترجمه ترگمان]بدیهی است که هر جنبه از تولید فرهنگی Nizan به طور دقیق نیاز به contextualised دارد
[ترجمه گوگل]ظاهرا هر جنبه ای از تولید فرهنگی نیسان باید دقیقا محتوا باشد
14. Every facet of the signal can be studied at leisure, including amplitude, frequency, phase and detailed time dependence.
[ترجمه ترگمان]هر جنبه ای از سیگنال می تواند در اوقات فراغت، شامل دامنه، فرکانس، فاز و وابستگی زمانی دقیق مورد مطالعه قرار گیرد
[ترجمه گوگل]هر چهره سیگنال را می توان در اوقات فراغت، از جمله دامنه، فرکانس، فاز و زمان دقیق وابستگی مورد مطالعه قرار داد