کلمه جو
صفحه اصلی

gabble


معنی : وراجی، گپ، سخن ناشمرده، صدای غاز، وراجی کردن، ناشمرده حرف زدن، غات غات کردن
معانی دیگر : تند و نامفهوم حرف زدن، ور زدن، جویده جویده حرف زدن، بلغور کردن، (مثل غاز) قات قات کردن، غات غات کردن مثل غاز

انگلیسی به فارسی

گنگل، وراجی، سخن ناشمرده، گپ، صدای غاز، ناشمرده حرف زدن، غات غات کردن، وراجی کردن


سخن ناشمرده، گپ، وراجی، صدای غاز، ناشمرده حرف زدن، غات غات کردن (مثل غاز)، وراجی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: gabbles, gabbling, gabbled
(1) تعریف: to speak rapidly and unclearly; jabber; babble.
مترادف: babble, jabber
مشابه: blather, gibber, prattle, splutter, sputter

(2) تعریف: to make a rapid cackling or quacking noise, as geese or ducks do.
مترادف: cackle, quack
مشابه: cluck
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to say in a rapid, unclear babble.
مترادف: babble, jabber, splutter, sputter
مشابه: blather, stammer

- He gabbled his excuses and stumbled out of the room.
[ترجمه ترگمان] او بهانه آورد و از اتاق بیرون رفت
[ترجمه گوگل] او گناهان خود را گول زد و از اتاق خارج شد
اسم ( noun )
مشتقات: gabbler (n.)
(1) تعریف: rapid, unclear talk.
مترادف: jabber
مشابه: babble, blather, gibber, gibberish, prattle, sputter

(2) تعریف: jabbering or cackling sounds.
مترادف: cackle, quack
مشابه: cluck

• fast noisy talk which is difficult to understand; noises with no meaning (often pertaining to animal sounds)
speak fast, speak inarticulately; make unintelligible sounds
if you gabble, you talk so quickly that it is difficult for people to understand you; an informal word. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. there was a gabble of conversation in the pub.

مترادف و متضاد

وراجی (اسم)
palaver, chattiness, claver, gabble, prate, cackle, jaw

گپ (اسم)
jabber, chat, gabble, carboy, chit-chat

سخن ناشمرده (اسم)
gabble

صدای غاز (اسم)
gabble

وراجی کردن (فعل)
jabber, chaffer, blab, verbalize, yak, claver, gabble, rattle, prate, yaup, yawp

ناشمرده حرف زدن (فعل)
gabble

غات غات کردن (فعل)
gabble

جملات نمونه

Ducks were gabbling by the side of the pond.

مرغابی‌ها در کنار استخر قات‌قات می‌کردند.


1. The little boy gabble his prayers and jump into bed.
[ترجمه ترگمان]پسرک سرش را بلند کرد و به رختخواب پرید
[ترجمه گوگل]پسر کوچولو نماز خود را می شکافد و به تخت می رود

2. Take your time and don't gabble!
[ترجمه ترگمان]عجله نکن، نکن!
[ترجمه گوگل]وقت خود را بیرون بکشید

3. He speaks at such a gabble!
[ترجمه ترگمان]اون داره با این ور و ور اون ور می ره
[ترجمه گوگل]او در چنین قاعده صحبت می کند!

4. Gina tends to gabble away when she's excited.
[ترجمه ترگمان]جی نا دوست داره وقتی هیجان زده می شه پرسه بز نه
[ترجمه گوگل]گینا هنگامی که او هیجان زده است، تمایل دارد که گنگ شود

5. She was nervous and started to gabble.
[ترجمه ترگمان]او عصبی بود و سرش را بلند می کرد
[ترجمه گوگل]او عصبی بود و شروع به گله کرد

6. Who is speaking at such a gabble?
[ترجمه ترگمان]چه کسی دارد این ور و آن ور و آن ور و آن ور و آن ور و آن ور می رود؟
[ترجمه گوگل]چه کسی در چنین کتبی صحبت می کند؟

7. When the reverberations ceased, the gabble of the audience also did.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که the خاموش شدند، the حضار نیز به کار خود ادامه دادند
[ترجمه گوگل]هنگامی که بازخوردها متوقف شد، تکه تکه کردن مخاطبان نیز انجام شد

8. My urge to prove my sanity made me gabble, and my gabbling disproved my claim.
[ترجمه ترگمان]میل داشتم ثابت کنم که سلامت عقل من باعث شد سرم را بلند کنم، و چیزهایی که پشت سرم بود را رد کنم
[ترجمه گوگل]درخواست من برای اثبات عقل من باعث شد که من را بکشم، و گنگل من ادعای من را رد کرد

9. You gabble me crazy.
[ترجمه ترگمان]تو داری منو دیوونه می کنی
[ترجمه گوگل]شما دیوانه می شوید

10. Words gushed out incontinently: a gabble, of which, alas, it was only too easy to make sense.
[ترجمه ترگمان]کلمه ها طوری شده بود که نمی توانستم سرم را بلند کنم و سرم را بلند کنم؛ ولی افسوس که خیلی آسان بود که با عقل جور در بیاید
[ترجمه گوگل]واژه ها به طور غیرمستقیم خرد شده اند: یک قاچاق، که، افسوس، آن را بسیار آسان به معنی بود

11. I am not arguing for the goose gabble of parliamentarians.
[ترجمه ترگمان]من راجع به اعضای پارلمان بحث نمی کنم
[ترجمه گوگل]من برای اعضای پارلمان گرسنه نیستم

12. The gabble of excited children could be heard coming from the classroom.
[ترجمه ترگمان]صدای gabble بچه های هیجان زده از کلاس شنیده می شد
[ترجمه گوگل]گهگاه بچه های هیجان زده می تواند از کلاس درس شنیده شود

13. It's fun to hear her gabble.
[ترجمه ترگمان]خیلی جالب است که حرف های او را می شنوم
[ترجمه گوگل]سرگرم کننده است که صدای او را شنید

14. In the end, I could not bear her gabble any more.
[ترجمه ترگمان]در آخر، دیگر نمی توانستم او را تحمل کنم
[ترجمه گوگل]در نهایت، من دیگر نمیتوانستم گلی را تحمل کنم

Akbar cleared his throat and gabbled through his prayer.

اکبر سینه‌ی خود را صاف کرد و دعای خود را جویده‌جویده ادا کرد.



کلمات دیگر: