کلمه جو
صفحه اصلی

damned


معنی : ملعون، سر در گم، جهنمی، دوزخی
معانی دیگر : (عامیانه) درخور دشنام، بسیار بد (امروز بیشتر برای تاکید به کار می رود) (کاربرد این واژه به طور کلی ناپسند است)، درخور لعنت، لعنتی، درخور محکومیت، گناهکار

انگلیسی به فارسی

لعنتی، سر در گم، ملعون، جهنمی، دوزخی


دوزخی، جهنمی، ملعون


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: damneder, damndest, damnedest
(1) تعریف: condemned, esp. to hell.

- I am surely damned for all the sins I've committed.
[ترجمه ترگمان] مطمئنا برای تمام گناهانی که مرتکب شده ام نفرین شده ام
[ترجمه گوگل] من مطمئنا به خاطر تمام گناهانی که مرتکب شده اند لعنت می شوم

(2) تعریف: hateful; loathsome; obnoxious.
مشابه: damn

- Those damned politicians will say anything to get votes.
[ترجمه ترگمان] آن سیاستمداران لعنتی چیزی برای کسب رای خواهند گفت
[ترجمه گوگل] این سیاستمداران لعنتی برای رأی دادن می گویند
- How can you watch a movie with all those damned commercials?
[ترجمه ترگمان] چطور میتونی یه فیلم با همه اون commercials لعنتی ببینی؟
[ترجمه گوگل] چگونه می توانید یک فیلم را با تمام این آگهی های تبلیغاتی لعنتی تماشا کنید؟

(3) تعریف: complete.

- He's a damned fool.
[ترجمه ترگمان] او یک احمق لعنتی است
[ترجمه گوگل] او یک احمق لعنتی است
قید ( adverb )
• : تعریف: extremely; very; exceptionally.
مشابه: damn

- He knew about the snakes, and he was damned careful where he stepped.
[ترجمه ترگمان] او در مورد مارها می دانست و او از جایی که پا گذاشته بود مراقب بود
[ترجمه گوگل] او در مورد مارها می دانست، و او محکوم به جایی که او قدم گذاشت، دقت کرد

• cursed, condemned
extremely, very, highly
someone or something that has been damned or cursed
according to some religions, the damned are people condemned to stay in hell for ever after they have died.
people who are damned have been condemned to stay in hell for ever after they have died.

مترادف و متضاد

ملعون (صفت)
foul, accursed, damned, cursed, cussed, anathematized, unblessed, maledicted

سر در گم (صفت)
confounded, damned, amazed, bewildered, darned

جهنمی (صفت)
hellish, damned, tartarean, tartarian

دوزخی (صفت)
hellish, damned, tartarean, tartarian, infernal, plutonian

hateful, unwelcome


Synonyms: accursed, all-fired, anathematized, bad, blankety-blank, blasted, blessed, bloody, blooming, condemned, confounded, cursed, cussed, damnable, dang, darn, darned, despicable, detestable, doggone, done for, doomed, dratted, execrable, gone to blazes, infamous, infernal, loathsome, lost, lousy, reprobate, revolting, unhappy, voodooed


Antonyms: blessed, cherished, favored, likeable, loveable, nice, praiseworthy, welcome


جملات نمونه

1. damned souls burning in hell
ارواح لعنت شده ای که در آتش جهنم می سوزند

2. i'm damned if i know
به خدا نمی دانم،لعنت برمن اگر بدانم،اصلا روحم خبر ندارد

3. the damned
(الهیات) دوزخیان،ملاعین،جهنمی ها،ناآمرزیدگان،ملعونین

4. democracy is damned when its leaders are corrupt
دموکراسی که رهبران آن فاسد باشند محکوم به شکست است.

5. what a damned shame!
چقدر اسفناک است !

6. (you did) a damned good job!
خیلی خوب کار کردی ! مرحبا!

7. he will be damned in hell!
او به آتش جهنم سوخته خواهدشد!

8. the play was damned by the critics
نقدگران،نمایش را به باد انتقاد گرفتند.

9. those who stumble shall be damned
آنانکه گمراه می شوند جهنمی خواهند شد.

10. The painting was damned by the reviewers.
[ترجمه ترگمان]این نقاشی توسط منتقدان گران تمام شد
[ترجمه گوگل]این نقاشی توسط متخصصین لعنتی شده است

11. You've got to hand it to her she's damned clever.
[ترجمه ترگمان]تو باید اونو بدی به اون، اون خیلی باهوشه
[ترجمه گوگل]شما باید آن را به او بدهید او باهوش است

12. She has a first-class brain and is a damned good writer.
[ترجمه ترگمان]او یک مغز درجه اول دارد و یک نویسنده بسیار خوب است
[ترجمه گوگل]او یک مغز کلاس اول است و نویسنده خوبی است

13. Well I'll be damned: she won after all!
[ترجمه ترگمان]خوب، لعنت بر شیطان، او بالاخره برنده شد!
[ترجمه گوگل]خوب من لعنت خواهم شد: او بعد از همه موفق شد!

14. The action was damned from the start.
[ترجمه ترگمان]از اول تا حالا عمل از دست رفته بود
[ترجمه گوگل]این اقدام از ابتدا محکوم شده بود

15. I'll be damned if I let him in the house .
[ترجمه ترگمان]لعنت بر شیطان، اگر او را به خانه برسانم
[ترجمه گوگل]اگر او را در خانه بگذارم، لعنت خواهم شد

16. That damned Farrel made some nasty jokes here about Mr. Lane.
[ترجمه ترگمان]ان فارل چند تا شوخی زننده در مورد اقای لن انجام داده بود
[ترجمه گوگل]این فرول فرول، در مورد آقای لن، برخی از جوک های تند و زننده را ساخته است

Damned souls burning in hell.

ارواح لعنت‌شده‌ای که در آتش جهنم می‌سوزند.


what a damned shame!

چقدر اسفناک است!


(you did) a damned good job!

خیلی خوب کار کردی! مرحبا!


اصطلاحات

do (or try) one's damnedest (or damndest)

(عامیانه - ناپسند) بیشترین کوشش خود را کردن


the damned

(الهیات) دوزخیان، ملاعین، جهنمی‌ها، ناآمرزیدگان، ملعونین


پیشنهاد کاربران

نحس بودن

بدبخت؛شقی؛دورازرحمت خدا

Be damned
به جهنم. گور باباش. مهم نیست
Ali asked us to stay there
Ali be damned, I'm leaving this place

تو فارسی بهش کوفتی هم میگن
?Do you want to buy this damned car
میخوای این ماشین کوفتی رو بخری؟

لامصب
لعنتی


کلمات دیگر: