کلمه جو
صفحه اصلی

made


معنی : تربیت شده، مصنوع، ساخته، معمول
معانی دیگر : ساخته (شده)، - ساخت، تعبیه شده، من درآوردی، دارای اجزای مختلف، کامیاب، موفق، ساختگی، مصنوعی، تشکیل شده

انگلیسی به فارسی

زمان گذشته ساده فعل Make


قسمت سوم فعل Make


ساخته شده، ساخته، مصنوع، تربیت شده، معمول


انگلیسی به انگلیسی

Infinitive: make, Past Participle: made


( verb )
• : تعریف: past tense and past participle of make.
صفت ( adjective )
عبارات: made for
(1) تعریف: constructed, prepared, built (often used in combination).

- American-made cars.
[ترجمه A.A] اتومبیلهای ساخت آمریکا ( اتوموبیلهای آمریکائی )
[ترجمه ترگمان] ماشین های ساخت آمریکا
[ترجمه گوگل] اتومبیل های آمریکایی ساخته شده است

(2) تعریف: successful or guaranteed of success.

- She is a made woman.
[ترجمه ترگمان] او زن شده است
[ترجمه گوگل] او یک زن ساخته شده است

• done, prepared; constructed, manufactured, produced; sure of success
-made is added to words such as `factory', `british', and `machine' to form adjectives that indicate that something has been made or produced at a particular place or in a particular way.
made is the past tense and past participle of make.

مترادف و متضاد

تربیت شده (صفت)
accomplished, cultured, genteel, made

مصنوع (صفت)
made, manufactured

ساخته (صفت)
made, artificial, forged, built, constructed, created, manufactured, produced, hypocritical, faked, ready-made, wrought

معمول (صفت)
made, usual, normal, customary

جملات نمونه

1. made by hand
دست ساخت،ساخته شده با دست

2. made in germany
ساخت آلمان

3. made of ersatz material
ساخته شده از مواد مصنوعی

4. made of plastic
ساخته شده از پلاستیک

5. made of stone
ساخته شده از سنگ

6. made of virgin wool
ساخته شده از پشم نو

7. made of wood
ساخته شده از چوب

8. made out of stone
سنگی،از سنگ

9. made out of wood
ساخته شده از چوب

10. made to measure
ساخته شده طبق اندازه

11. a made dish
خوارک قاتی پاتی

12. a made man
آدمی که موفقیت او حتمی است

13. a made word
واژه ی ساختگی

14. ahmad made a spectacle of himself by arguing with the nurse
مشاجره ی احمد با پرستار الم شنگه به پا کرد.

15. ahmad made no reference to his debt
احمد اشاره ای به بدهی خود نکرد.

16. ali made the most mistakes of all the class
علی از همه ی شاگردان کلاس بیشتر اشتباه کرد.

17. ambition made macbeth kill the king
جاه طلبی مکبث را وادار به کشتن شاه کرد.

18. bankruptcy made him cynical about everything and everyone
ورشکستگی او را نسبت به همه چیز و همه کس دژمان کرد.

19. curtains made of net
پرده های توری

20. customers made a run on the banks
مشتریان (برای مطالبه ی پول خود) به بانک ها هجوم بردند.

21. deals made behind the scenes
معاملاتی که در پس پرده انجام می شود

22. fear made him quaver inwardly
ترس سر تا پای وجودش را به لرزه در آورد.

23. films made for the cinema and for t. v.
فیلم هایی که برای سینما و تلویزیون درست شده است

24. furniture made of hardwood
مبل ساخته شده از چوب سخت

25. gambling made the rich man poor
قمار مرد پولدار را تهیدست کرد.

26. hassan made a pass at the neighbor's wife and she slapped him
حسن به زن همسایه علامت داد او هم زد توی گوشش

27. he made a bad choice
او انتخاب بدی کرد.

28. he made a bid to control the company
سعی کرد کنترل شرکت را به دست آورد.

29. he made a clean sweep of the matches
او کلیه ی مسابقات را برد.

30. he made a costly mistake
او اشتباه زیان باری (پرخرجی) کرد.

31. he made a dash for the door
دوید به طرف در.

32. he made a dive for the ditch
پرید توی گودال.

33. he made a division of his empire
او امپراطوری خود را بخش کرد.

34. he made a faint attempt to escape
برای فرار کمی کوشش کرد.

35. he made a fair-minded analysis of the situation
او وضعیت را با بی غرضی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.

36. he made a few childish observations
او چند اظهار نظر بچگانه کرد.

37. he made a fortune in the stock market
در بورس سهام ثروت زیادی به چنگ آورد.

38. he made a general mark of himself
او خود را مورد تمسخر قرار داد.

39. he made a good deal of money
او پول زیادی به دست آورد.

40. he made a killing in the stock market
او در بورس سهام سود کلانی به جیب زد.

41. he made a leisurely tour of the palace and its gardens
او در کاخ و باغ های آن با آسودگی به گردش پرداخت.

42. he made a long stop in kashan to see his mother
برای دیدار مادرش در کاشان توقف طولانی کرد.

43. he made a lunge at me with his drawn sword
با شمشیر آخته به طرفم یورش آورد.

44. he made a note on a piece of paper
روی یک تکه کاغذ یادداشت نوشت.

45. he made a pile and retired early
او ثروت کلانی به هم زد و زودتر از موعد بازنشسته شد.

46. he made a real botch of that job
در انجام آن کار واقعا گند زد.

47. he made a slight reverence in passing
هنگام عبور تعظیم مختصری کرد.

48. he made an ass of himself
خیلی الاغ بازی درآورد.

49. he made an entrance through the window
او از پنجره داخل شد.

50. he made an error in adding up the bill
در محاسبه ی صورتحساب اشتباه کرد.

51. he made an issue of my divorce
او طلاق مرا مورد بحث و بررسی قرار داد.

52. he made brazen accusations against my father
او تهمت های بیشرمانه ای به پدرم می زد.

53. he made capital of his enemies' disagreement
او از اختلاف دشمنان خود حداکثر استفاده را برد.

54. he made derogatory remarks about you
او درباره ی شما حرف های توهین آمیزی زد.

55. he made friends with the lawyer's son
او با پسر وکیل دادگستری دوست شد.

56. he made me laugh
او مرا به خنده آورد.

57. he made no entries in his diary for that day
او درباره ی آن روز یادداشتی در کتابچه ی خاطرات خود وارد نکرد.

58. he made quite a bit of money
او پول حسابی به چنگ آورد.

59. he made quite a wad and then retired
او پول زیادی به دست آورد و پس از آن بازنشسته شد.

60. he made several low passes over the building
او چندین بار از روی ساختمان پرواز کوتاه کرد

61. he made several major errors
او چندین اشتباه عمده کرد.

62. he made the machine work
او ماشین را به کار انداخت.

63. he made the ropes fast with a firm knot
طناب ها را با یک گره محکم سفت کرد.

64. he made the team
او را در تیم پذیرفتند.

65. he made two saves
او دوبار از گل خوردن جلوگیری کرد.

66. he made two suggestions but neither was accepted
او دو پیشنهاد کرد ولی هیچکدام مورد قبول واقع نشد.

67. homesickness made the young soldier abscond
فراق وطن موجب شد که سرباز جوان فرار کند.

68. hunger made him steal
گرسنگی او را به دزدی واداشت.

69. i made a profit of $ 200
دویست دلار سود بردم.

made in Germany

ساخت آلمان


made of wood

ساخته شده از چوب


a well-made product

کالای خوش‌ساخت


a made word

واژه‌ی ساختگی


a made dish

خوارک قاتی‌پاتی


a made man

آدمی که موفقیت او حتمی است


اصطلاحات

have (got) it made

موفقیت حتمی داشتن


پیشنهاد کاربران

رسیدگی کردن . . . . .

باعث شد ببینم/ made me see

دوام اوردن

ساختن

ساخته شده

اشاره کردن، مثلا:
You made some intresting points, in your book.
معنی:شما در کتابتان به نکات جالبی اشاره کردید.

خلقت

پدید آمده

ساختن - پختن

استفاده کردن
You never made the most of it ( تو هیچ استفاده ای ازش نکردی )

آفریدن

گذشته make ( ساختن )

درست کردن

اعمال شدن

انجام شدن

Model
Type

1 - ساختن
2 - موجب شدن

گذشته make . ساخته بودم

صورت گرفتن

ساختن
پختن
اماده کردن
خلق کردن

انگلیسی به انگلیسی:make

produced

برفرار شدن
مثل:
Contact was made

مجبور کردن
They made him work from morning till night
آنها اورا مجبور کردند از صبح تا شب کار کند

انجام دادن

مدل گذشته ی فعل make


کلمات دیگر: