کلمه جو
صفحه اصلی

a priori


معنی : استقرایی، پیشین، از علت به معلول پی بردن
معانی دیگر : (استدلال) از علت به معلول، از کلیات به جزئیات، قیاسی، استدلال پیش سوی، بدون بررسی یا آزمایش قبلی، تئوری و نظری (در مقابل تجربی و عملی)، ازعلت به معلول پی بردن، استقرایی

انگلیسی به فارسی

تئوری و نظری (در مقابل تجربی و عملی)


(استدلال) از علت به معلول، از کلیات به جزئیات، قیاسی، استدلال پیش سوی


بدون بررسی یا آزمایش قبلی


پیشین، از علت به معلول پی بردن، استقرایی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: proceeding from cause to effect or from the general to the particular; deductive.
متضاد: a posteriori

- a priori reasoning. (Cf. a posteriori.)
[ترجمه ترگمان] استدلال استقرایی (Cf)آ posteriori بود)
[ترجمه گوگل] استدلال پیشینی

(2) تعریف: based on hypothesis, theory, fixed rules, or established forms rather than on experience or experiment.
متضاد: a posteriori, empirical

(3) تعریف: before or without analysis or examination.

• (from latin) from cause to effect, deductive, valid independently of observation, formed or conceived beforehand
a priori reasoning involves using a general principle to work out the expected facts or effects in a particular situation. the sentence: `you've been rushing around all day, you must be tired,' is an example of a priori reasoning.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] قیاسی، قهرأ، در نتیجه، از علت به معلول رسیدن
[ریاضیات] پیشین، مقدم بر تجربه، از پیش، از راه قیاس
[ریاضیات] از علت به معلول رسیده، پیشین، علنا، قبلی

مترادف و متضاد

استقرایی (صفت)
a posteriori, a priori

پیشین (صفت)
a priori, prior, former, previous, antecedent, olden, primitive, leading, fore, pristine, primeval

از علت به معلول پی بردن (قید)
a priori

جملات نمونه

1. One assumes, a priori, that a parent would be better at dealing with problems.
[ترجمه ترگمان]یک فرض، یک دلیل قبلی این است که یک والد در برخورد با مشکلات بهتر خواهد بود
[ترجمه گوگل]یک پیش فرض فرض می کند که والدین در برخورد با مشکلات بهتر هستند

2. There seems to be no a priori reason why nuclear transfer should work.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که هیچ دلیل قبلی وجود ندارد که چرا انتقال هسته ای باید کار کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هیچ دلیل پیشینی برای انتقال هسته ای وجود ندارد

3. There is no a priori reason for assuming that these processes will necessarily " hang together " functionally.
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیل قبلی برای این فرض وجود ندارد که این فرایندها لزوما \"به هم متصل شوند\"
[ترجمه گوگل]هیچ دلیلی پیش فرض برای پذیرفتن اینکه این فرآیند لزوما 'به طور کارآمد' با هم بجنگند وجود ندارد

4. The only a priori intellectual honest and rational investment strategy is, euphemistically, to sample the field widely–or better known as "spray and pray".
[ترجمه ترگمان]تنها یک استراتژی سرمایه گذاری صادق و منطقی و عقلانی،، است که به طور گسترده به عنوان \"اسپری و عبادت\" شناخته می شود
[ترجمه گوگل]تنها استراتژی سرمایه گذاری صادقانه و منطقی فکری، به طرز عجیب و غریبی، این است که میدان را به طور گسترده یا بهتر به عنوان اسپری و دعا شناخته شود

5. A priori and reversing the terms of the problem, just as one does or does not kill oneself, it seems that there are but two philosophical solutions, either yes or no.
[ترجمه ترگمان]استقرایی و معکوس کردن شرایط مساله، درست همانطور که شخص خودش را نمی کشد و یا خودش را نمی کشد، به نظر می رسد که دو راه حل فلسفی وجود دارد، یا بله یا خیر
[ترجمه گوگل]به طور پیش فرض و معکوس کردن شرایط مشکل، همانطور که شخص خود را می کشد و یا خود را نمی کشد، به نظر می رسد که تنها دو راه حل فلسفی وجود دارد، بله یا نه

6. This algorithm requires not much a priori knowledge of the system parameters.
[ترجمه ترگمان]این الگوریتم نیازمند دانش قبلی از پارامترهای سیستم نیست
[ترجمه گوگل]این الگوریتم نیاز به اطلاعات زیادی درباره پارامترهای سیستم ندارد

7. The most plausible instarces of a priori concepts are the formal concepts of logic.
[ترجمه ترگمان]The instarces یک مفهوم قبلی مفاهیم قراردادی منطق هستند
[ترجمه گوگل]محدوده قابل اعتماد ترین مفاهیم پیشین، مفاهیم رسمی منطق هستند

8. The most plausible instances of a priori concept are the formal concepts of logic.
[ترجمه ترگمان]The نمونه های یک مفهوم قبلی مفاهیم قراردادی منطق هستند
[ترجمه گوگل]نمونه های قابل قبول از یک مفهوم پیشین، مفاهیم رسمی منطق هستند

9. "It's freezing outside, you must be cold" is an example of a priori reasoning.
[ترجمه ترگمان]\"در بیرون سرد شدن است، شما باید سرد باشید\" یک مثال از یک استدلال استقرایی است
[ترجمه گوگل]'این در حال انجماد در خارج است، باید سرد باشد' نمونه ای از استدلال پیشینی است

10. We can not dismiss claims about, say, alternative medicine or acupuncture a priori.
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم ادعاها در مورد، بگوییم، طب جایگزین یا طب سوزنی را نادیده بگیریم
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم ادعاهای مربوط به، مثلا طب جایگزین یا طب سوزنی را پیشاپیش اخراج کنیم

11. Pragmatism agrees with empiricism in its emphasis on the priority of experience over a priori reasoning.
[ترجمه ترگمان]Pragmatism با تجربه گرایی در تاکید خود بر اولویت تجربه بر یک استدلال استقرایی موافق است
[ترجمه گوگل]پراگماتیسم با تجربی بودن در تأکید بر اولویت تجربه در مورد استدلال پیشین موافق است

12. In the absence of such evidence, there is no a priori hypothesis to work with.
[ترجمه ترگمان]در غیاب چنین مدرکی، هیچ فرضیه استقرایی برای کار کردن وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در غیاب این شواهد، هیچ فرضیه پیشینی برای کار با آن وجود ندارد

13. Well-conducted human studies that demonstrate a clear association in a study design that is determined a priori for testing the hypothesis of such association.
[ترجمه ترگمان]مطالعات انسانی که یک ارتباط شفاف را در طراحی مطالعه نشان می دهند که برای آزمایش فرضیه چنین انجمنی از پیش فرضی تعیین شده است
[ترجمه گوگل]مطالعات انسانی مستقیما انجام شده است که نشان می دهد در یک طرح تحقیقاتی یک رابطه مشخص وجود دارد که برای آزمون فرضیه چنین ارتباطی تعیین می شود

14. Therefore, reputable and qualified scientists in this field are boycotted a priori.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، دانشمندان مشهور و واجد شرایط در این زمینه، استقرایی را تحریم می کنند
[ترجمه گوگل]بنابراین، دانشمندان معتبر و واجد شرایط در این زمینه، پیش شرطی را تحریم می کنند

"you slept little last night and worked hard today; therefore, you are tired" is a priori reasoning

استدلال ((تو دیشب کم خوابیدی و امروز خیلی کار کردی، بنابراین خسته هستی)) یک استدلال علت به معلول است


Reza's a priori rejection of my proposal disappointed me.

از اینکه رضا پیشنهادم را بی‌درنگ رد کرد، دلخور شدم.


پیشنهاد کاربران

نتیجتا، در نتیجه

A priori probability
احتمال اولیه

انی - ضمنی و انتزاعی
در مقابل a posteriori به معنی لمی - صریح و انضمامی

قیاسی، قهرا، درنتیجه، از علت به معلول رسیدن
مخالق a posteriori

بر اساس تجربه های قبلی

a priori ( فلسفه )
واژه مصوب: پیشینی
تعریف: ویژگی گزاره یا مفهوم یا استدلالی که بدون رجوع به تجربه توجیه پذیر باشد


کلمات دیگر: