کلمه جو
صفحه اصلی

northeast


معنی : شمال شرق، شمال خاوری، شمال شرقی
معانی دیگر : شمال خاوری (45 درجه در شرق شمال)، شمال خاور، شمال شرق، شمال شرقی، در شمال خاور

انگلیسی به فارسی

شمال شرقی، شمال شرق، شمال خاوری


شمال خاوری، شمال شرقی، شمال شرق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a point on the compass halfway between north and east.

(2) تعریف: a region in the direction of northeast.
صفت و ( adjective, adverb )
(1) تعریف: situated in or near the northeast.

(2) تعریف: from, toward, or facing the northeast.

• toward the northeast
moving or facing northeastward; situated in the northeast; coming from the northeast
direction situated between north and east on a compass
direction situated between north and east on a compass
the north-east is the direction halfway between north and east. singular noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. ...north-east brazil.
the north-east of a place is the part which is towards the north-east.
north-east means towards the north-east, or to the north-east of a place or thing.
a north-east wind blows from the north-east.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] شمال شرقی

مترادف و متضاد

شمال شرق (اسم)
northeast

شمال خاوری (اسم)
northeast

شمال شرقی (صفت)
northeast, northeastern, northeastward

جملات نمونه

1. Shenyang is situated in the northeast of China.
[ترجمه ترگمان]Shenyang در شمال شرقی چین واقع شده است
[ترجمه گوگل]Shenyang واقع در شمال شرقی چین است

2. Burma is northeast of Sri Lanka.
[ترجمه ترگمان]برمه در شمال شرقی سری لانکا قرار دارد
[ترجمه گوگل]برمه شمال شرقی سریلانکا است

3. The wind is in/coming from the northeast.
[ترجمه ترگمان]باد از شمال شرق می وزد
[ترجمه گوگل]باد در / از شمال شرقی در حال حرکت است

4. The wind blew from the northeast.
[ترجمه ترگمان]باد از سمت شمال شرقی می وزید
[ترجمه گوگل]باد از شمال شرقی خرد شد

5. The church's northeast window has beautifully coloured glass.
[ترجمه ترگمان]پنجره شمال شرقی، شیشه های قشنگی دارد
[ترجمه گوگل]پنجره شمال شرقی کلیسا دارای شیشه ای زیبا و رنگی است

6. A northeast wind is blowing strongly.
[ترجمه ترگمان]باده ای شمال شرقی به شدت می وزد
[ترجمه گوگل]باد شمال شرقی قویا دم می کند

7. They voyaged northeast for several days.
[ترجمه ترگمان]آن ها چند روز به شمال شرقی سفر کردند
[ترجمه گوگل]آنها چندین روز به شمال شرق سفر کردند

8. Go northeast for about five miles.
[ترجمه ترگمان] برو به سمت شمال شرقی، حدود ۵ مایل
[ترجمه گوگل]در عرض پنج کیلومتری شمال شرقی بروید

9. He headed northeast across the open sea.
[ترجمه ترگمان]او به سمت شمال شرقی دریای آزاد رفت
[ترجمه گوگل]او به سوی شمال دریای شمال رفت

10. I was born in the northeast.
[ترجمه ترگمان]من در شمال شرقی به دنیا اومدم
[ترجمه گوگل]من در شمال شرق متولد شدم

11. The town is/lies roughly northeast of here.
[ترجمه ترگمان]شهر تقریبا شمال شرق این شهر است
[ترجمه گوگل]این شهر تقریبا به سمت شمال شرق است

12. Southwest is opposite to northeast.
[ترجمه ترگمان]مرکز \"ساوت وست\" در مقابل شمال شرقی قرار دارد
[ترجمه گوگل]جنوب غربی مخالف شمال شرقی است

13. The northeast of the country will experience heavy rainfall and high winds.
[ترجمه ترگمان]شمال شرقی این کشور بارش سنگین و باده ای شدید را تجربه خواهد کرد
[ترجمه گوگل]شمال شرقی کشور بارش باران سنگین و باد زیاد را تجربه خواهد کرد

14. Shuttles will run continuously from the northeast parking lot of El Con Mall.
[ترجمه ترگمان]Shuttles به طور مداوم از پارکینگ شمال شرقی دبی مال عبور خواهد کرد
[ترجمه گوگل]شاتل ها به طور مداوم از پارکینگ شمال شرقی El Con Mall اجرا خواهند شد

اصطلاحات

the Northeast

بخش شمال شرقی ایالات متحده



کلمات دیگر: