کلمه جو
صفحه اصلی

palate


معنی : کام، طعم، ذائقه، سقف دهان، سق
معانی دیگر : سلیقه، چشایی، چشیدن

انگلیسی به فارسی

سق، سقف دهان، کام، ذائقه، طعم، چشیدن


خوابیده، کام، ذائقه، سقف دهان، طعم، سق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the roof of the mouth, which separates the oral cavity from the nasal cavity and consists of a bony front section and a soft muscular back section.

(2) تعریف: the sense of taste, or precision of discrimination between tastes.

• roof of mouth; sense of taste; aesthetic taste
your palate is the top part of the inside of your mouth.
you can also refer to someone's ability to judge good food and wine as their palate.

مترادف و متضاد

کام (اسم)
mortise, wish, desire, palate, mortice

طعم (اسم)
taste, smack, savor, relish, odor, flavor, gusto, palate

ذائقه (اسم)
relish, palate, sapor, sapour

سقف دهان (اسم)
palate

سق (اسم)
palate

جملات نمونه

the soft palate (velum)

نرم‌کام (بخش پسین کام)


1. the hard palate
سخت کام (بخش پیشین کام)

2. the soft palate (velum)
نرم کام (بخش پسین کام)

3. she has a fine palate for poetry
او در شعر سلیقه ی خوبی دارد.

4. The new flavour pleased his palate.
[ترجمه ترگمان]مزه جدید به مذاق او خوش می آمد
[ترجمه گوگل]عطر و طعم جدید خوابیده است

5. Have an apple to cleanse your palate.
[ترجمه ترگمان]یک سیب بخورید تا palate را تصفیه کنید
[ترجمه گوگل]سیب خود را برای تمیز کردن کام خود داشته باشید

6. The fat meat soon disgusted the palate.
[ترجمه ترگمان]گوشت خوک به زودی حس چشایی اش را به هم ریخت
[ترجمه گوگل]گوشت چربی به زودی سادۀ خود را پراکنده کرد

7. Too much sweet food cloys the palate.
[ترجمه ترگمان]غذای شیرین خیلی شیرین است
[ترجمه گوگل]غذای بیش از حد شیرین است

8. He savoured the weasel on his palate for seconds, and then breathed her into his lungs.
[ترجمه ترگمان]او برای چند ثانیه از راسو لذت می برد و بعد او را به ریه های خودش فرو می برد
[ترجمه گوگل]او چند ثانیه صبر کرد و با صدای بلند به او گوش داد و سپس او را به ریه هایش نفوذ کرد

9. Trust your own palate and your own sensibility.
[ترجمه ترگمان]به حس چشایی و حساسیت خودت اعتماد کن
[ترجمه گوگل]اعتماد به نفس خود و احساس خود را

10. Thrush typically produces white spots on the palate.
[ترجمه ترگمان]Thrush به طور معمول نقاط سفید روی ذائقه را تولید می کند
[ترجمه گوگل]ریزش مو معمولا سبب ایجاد لکه های سفید بر روی عسلی می شود

11. Diaz's food is as scrumptious to the palate as the bank lobby is beautiful to behold.
[ترجمه ترگمان]غذای دیاز به اندازه لابی بانک بسیار زیبا و دیدنی است
[ترجمه گوگل]غذای دیاز به اندازه لابی بانک زیبایی است که به نظر می رسد

12. Its flavors roll across the palate, lighting up various points like fireworks.
[ترجمه ترگمان]طعم های این فیلم در سراسر ذائقه حرکت می کنند، و نقاط مختلفی مثل آتش بازی را روشن می کنند
[ترجمه گوگل]طعم های آن در سراسر قهوه رول می زنند و نقاط مختلف مانند آتش بازی را روشن می کنند

13. She has a discerning palate.
[ترجمه ترگمان]اون حس چشایی داره
[ترجمه گوگل]او یک کالای دلپذیر دارد

14. Guang Qiu, now 2 born with a cleft palate came as a small baby.
[ترجمه ترگمان]guang qiu، حالا ۲ متولد شده با شکاف دهان به عنوان یک بچه کوچک متولد شد
[ترجمه گوگل]گوانگ Qiu، در حال حاضر 2 متولد شده با شکاف کام به عنوان یک کودک کوچک آمد

the hard palate

سخت‌کام (بخش پیشین کام)


She has a fine palate for poetry.

او در شعر سلیقه‌ی خوبی دارد.


پیشنهاد کاربران

کام، سقف دهان
The roof of mouth


کلمات دیگر: