کلمه جو
صفحه اصلی

obsolesce


معنی : از رواج افتادن، کهنه شدن
معانی دیگر : مهجور شدن یا بودن، فرتوت شدن، از پسند افتادن، منسو  شدن

انگلیسی به فارسی

کهنه شدن، منسوخ شدن، از رواج افتادن


عزت نفس، از رواج افتادن، کهنه شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: obsolesces, obsolescing, obsolesced
• : تعریف: to become or be in the process of becoming obsolete.
مشابه: date, lapse

مترادف و متضاد

از رواج افتادن (اسم)
obsolesce

کهنه شدن (فعل)
age, rag, fossilize, obsolesce, outwear, superannuate


کلمات دیگر: