کلمه جو
صفحه اصلی

nonsensical


معنی : چرند، مزخرف، مهمل، مهمل نما
معانی دیگر : بی معنی، بی چم، یاوه، کتره، جفنگ

انگلیسی به فارسی

بی عاطفه، مزخرف، مهمل، چرند، مهمل نما


مزخرف، چرند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: nonsensically (adv.)
• : تعریف: making no sense; meaningless; foolish.
متضاد: logical, sane, sensible
مشابه: inane, mindless, ridiculous, silly

• absurd, ridiculous; foolish; meaningless
something that is nonsensical is stupid or ridiculous.

مترادف و متضاد

چرند (صفت)
absurd, ridiculous, ludicrous, corny, silly, nonsensical, windy, inept, odd, trashy, inane, unmeaning

مزخرف (صفت)
ludicrous, silly, nonsensical, foolish, trashy, stupid

مهمل (صفت)
bad, neglectful, preposterous, meaningless, nonsensical, unworthy, trashy, otiose

مهمل نما (صفت)
meaningless, nonsensical

جملات نمونه

1. such nonsensical questions do not need answers
چنین پرسش های بی معنی پاسخ نمی خواهد.

2. Their methods of assessment produce nonsensical results.
[ترجمه ترگمان]روش های ارزیابی آن ها نتایج مسخره را تولید می کند
[ترجمه گوگل]روش های ارزشیابی آنها نتایج بی معنی می دهد

3. There were no nonsensical promises about reviving the economy.
[ترجمه ترگمان]هیچ وعده nonsensical در مورد احیای اقتصاد وجود نداشت
[ترجمه گوگل]وعده های بی معنی در مورد احیای اقتصاد وجود نداشت

4. It's nonsensical to blame all the world's troubles on one man.
[ترجمه ترگمان]هیچ ایرادی نداره که همه مشکلات دنیا رو به یه مرد ربط بدیم
[ترجمه گوگل]این بی معنی است که همه مشکلات جهان را در یک مرد سرزنش کند

5. Charming, idiotic, nonsensical girls, he used to say.
[ترجمه ترگمان]همیشه می گفت جذاب و ابلهانه است
[ترجمه گوگل]او عادت داشت که بگوید، دختران جذاب، عجیب و غریب و بی عاطفه

6. This is a nonsensical argument.
[ترجمه ترگمان] این بحث احمقانه آیه
[ترجمه گوگل]این یک استدلال بی معنی است

7. This makes even more nonsensical its ostensible reasons for the land invasions.
[ترجمه ترگمان]این موضوع حتی به دلیل دلایل ظاهری آن برای تهاجم زمینی بیشتر است
[ترجمه گوگل]این باعث می شود حتی بیشتر بی عاطفه دلایل ظاهری خود را برای حمله به زمین است

8. How would he react to a nonsensical situation such as this, and one which was completely outside his own control?
[ترجمه ترگمان]چطور واکنش او به چنین موقعیتی مثل این بود و کسی که کاملا خارج از کنترل خودش بود؟
[ترجمه گوگل]چگونه او به یک وضعیت بی عاطفی مانند این می پردازد و یکی کاملا خارج از کنترل خودش بود؟

9. For example, a modulating theme may sound nonsensical without other notes which guide the harmonic flow.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، یک موضوع تعدیل کننده ممکن است بی دلیل به نظر برسد بدون اشاره دیگری که جریان هارمونیک را هدایت می کند
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، یک موضوع مدولار ممکن است بدون هیچ یادداشت دیگری که جریان جریان هارمونیک را هدایت می کند، بی معنی باشد

10. Finally, may I dispel a couple of nonsensical rumours that are currently circulating.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، ممکن است چند شایعه nonsensical را که در حال حاضر در حال گردش هستند را از بین ببرم
[ترجمه گوگل]در نهایت، ممکن است من دو نفر از شایعات بی معنی که در حال حاضر در حال گردش هستند، برطرف کنم

11. The model's results are nonsensical.
[ترجمه ترگمان]نتایج مدل nonsensical هستند
[ترجمه گوگل]نتایج مدل بی معنی است

12. Despite scepticism, founder Trent Huang was nonsensical and confident about his company.
[ترجمه ترگمان]با وجود بدبینی، بنیانگذار ترنت Huang در مورد شرکت خود nonsensical و بااعتماد به نفس بود
[ترجمه گوگل]با وجود شک و تردید، مؤسس Trent Huang در مورد شرکت او بی معنی و بی اعتنا بود

13. The obvious mistakes of this novel are several nonsensical parts.
[ترجمه ترگمان]اشتباه ات آشکار این رمان، چند قسمت مسخره است
[ترجمه گوگل]اشتباهات واضح این رمان چند بخش بی عاطفی است

14. Incidentally, it is just nonsensical to talk of fattening food.
[ترجمه ترگمان]در ضمن، حرف زدن از غذا خیلی بی معنی است
[ترجمه گوگل]در حقیقت، برای صحبت کردن درباره تغذیه با غذا فقط بی معنی است

15. What John talks is boastful and nonsensical in a fashion.
[ترجمه ترگمان]چیزی که جان می گوید لاف و گزاف است
[ترجمه گوگل]آنچه را که جان می گوید، به طرز شگفت انگیزی و بی معنی است

Such nonsensical questions do not need answers.

چنین پرسش‌های بی‌معنی پاسخ نمی‌خواهد.


پیشنهاد کاربران

بی معنا

چرت و مسخره، احمقانه

غیر معقول، غیر منطقی


کلمات دیگر: