1. past midnight
پس از نیمه شب
2. past participle
وجه وصفی مجهول،اسم مفعول
3. past it
از کار افتاده،پیر،فرسوده،قراضه
4. half past three
سه و نیم
5. his past boss
رییس قبلی او
6. our past problems
مشکلات پیشین ما
7. the past few years
چند سال گذشته
8. the past is a mirror for the future
گذشته آینه ی آینده است.
9. the past week
هفته ی گذشته
10. brush past
(با مالش یا تماس بدنی سطحی) از کنار کسی یا چیزی رد شدن
11. file past
رژه رفتن،به صف از جلو کسی رد شدن
12. what's past is prologue
گذشته دیباچه ی آینده است،این تازه اول کار است
13. a quarter past four
یک ربع بعد از چهار
14. a quarter past four
چهار و پانزده دقیقه
15. finally his past caught up with him
بالاخره اعمال گذشته اش به سراغش آمد.
16. frankly, i'm past caring
راستش را بخواهی برایم علی السویه است.
17. he brushed past me in the hallway but did not say hello
در راهرو از کنارم رد شد ولی سلام نکرد.
18. he is past the age of minority
او از سن بلوغ گذشته است (بالغ شده است).
19. his shady past militated against his chances of success
گذشته ی مشکوک او شانس موفقیت او را کم می کرد.
20. in the past they used to flog students
در گذشته شاگردان را چوب می زدند.
21. in the past they used to make candles out of tallow
در گذشته از پیه شمع می ساختند.
22. it is past my bedtime
از وقت به بستر رفتن من گذشته است.
23. over the past ten years
در ده سال گذشته
24. she is past her prime
او دیگر جوان نیست.
25. the company's past records
پرونده های سابق شرکت
26. the deep past
گذشته ی دور
27. vestiges of past civilizations
بقایای تمدن های گذشته
28. we pushed past the line of soldiers
با فشار از میان صف سربازان رد شدیم.
29. winter is past and spring has come
زمستان تمام شد و بهار فرا رسیده است.
30. beyond (or past or without) compare
غیر قابل مقایسه،غیرقابل قیاس،بی همتا،منحصر بفرد
31. the immediate past (or future)
گذشته ی (آینده ی) نزدیک
32. a train jerking past the station
ترنی که تلق تلق کنان (تکان تکان خوران) از ایستگاه رد می شد
33. authors of the past should be judged with equal eyes
درباره ی نویسندگان گذشته باید با بی طرفی قضاوت کرد.
34. from the remotest past to the present day
از دورترین زمان تا به امروز
35. his illness is past its crisis
شور بیماری او تمام شده است.
36. history deals with past events
تاریخ با رویدادهای گذشته سر و کار دارد.
37. my father is past seventy
پدرم بیشتر از هفتاد سال دارد.
38. recollection of a past long since perished
خاطرات گذشته ای که مدت ها قبل از بین رفته است
39. remembrances of the past
خاطرات گذشته
40. the clouds rolled past the city
ابرها از شهر گذشتند.
41. the present and past tenses of verbs
زمان حال و گذشته ی افعال
42. the railroad runs past the house
راه آهن از جلو خانه رد می شود.
43. the road tilts past deep valleys
جاده در جهت دره های ژرف سرازیر می شود.
44. the soldiers filed past the commander
سربازان (به صف) از جلو فرمانده رژه رفتند.
45. the students ran past us
دانش آموزان دوان دوان از کنار ما رد شدند.
46. the talk of past experiences saddened me
صحبت درباره ی تجربیات گذشته مرا غمگین کرد.
47. this car is past it; let's buy a new one
این اتومبیل دیگر به درد نمی خورد; بیا یک اتومبیل نو بخریم.
48. this miracle is past explaining
این معجزه در بیان نمی گنجد.
49. this problem is past solution
چاره ای براین مشکل وجود ندارد.
50. two drunks stumbled past the shop
دو نفر مست تلوتلو خوران از جلو مغازه رد شدند
51. what is the past tense of the verb "write"?
زمان گذشته ی فعل "write" چیست ؟
52. wouldn't put it past (someone to do something)
از کسی انجام کاری را بعید ندانستن
53. a keen regret for past mistakes
افسوس زیاد برای لغزش های گذشته
54. a link with the past
رابطه ای با گذشته
55. every time he drives past my shop, he toots his horn
هروقت با ماشین از جلو مغازه ی من رد می شود بوق می زند.
56. he glorified his own past
او گذشته ی خود را مهم جلوه می داد.
57. he has gone far past other poets in his experiments with language
او در تجارب خود در زبان،به مراتب از سایر شعرا فراتر نهاده است.
58. he promised to redress past injustices
قول داد که بی عدالتی های گذشته را جبران کند.
59. historical novels make the past come alive
رمان های تاریخی گذشته را زنده می کند.
60. i wouldn't put it past him to steal-or even to kill
فکر نمی کنم دزدی و حتی آدمکشی از او بعید باشد.
61. it emerges that her past has not been so bright
چنین به نظر می رسد که گذشته ی او چندان درخشان نبوده است.
62. museums speak of the past
موزه ها گذشته را آشکار می کنند.
63. one of the comany's past directors
یکی از مدیران سابق شرکت
64. she has a checkered past
او گذشته ی پرماجرایی دارد.
65. the bathroom is just past the elevator door
مستراح درست بعد از در آسانسور است.
66. the patient's condition is past hope
وضع بیماری جای امید باقی نمی گذارد.
67. the wisdom of the past ages
دانش دوران های گذشته
68. a thing of the past
غیر متداول،مربوط به گذشته،نارایج
69. a woman with a past
زن بد سابقه
70. fossils tell much about the past
سنگواره ها درباره ی گذشته اطلاعات فراوان می دهند.