کلمه جو
صفحه اصلی

obscenity


معنی : زشتی، سخن زشت، فحاشی، وقاحت، قباحت
معانی دیگر : هرزگی، ناپسندی، (حرف یا عمل یا رویداد) هرزه، وقیح، موهن

انگلیسی به فارسی

وقاحت، قباحت، زشتی


ناامیدی، وقاحت، زشتی، قباحت، فحاشی، سخن زشت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: obscenities
(1) تعریف: the state, condition, or crime of being obscene; indecency, lewdness, or repulsiveness.
مترادف: indecency
مشابه: filthiness, immorality, lewdness, vulgarity

- The book had been banned at one time for its obscenity.
[ترجمه ترگمان] این کتاب در یک زمان برای obscenity ممنوع شده بود
[ترجمه گوگل] این کتاب در یک زمان برای ناخوشایندی ممنوع شده است
- The publisher of the magazine was charged with obscenity.
[ترجمه ترگمان] ناشر مجله به زشتی و زشتی متهم شد
[ترجمه گوگل] ناشر مجله به ناخوشی متهم شد

(2) تعریف: something obscene, esp. profane or abusive language.
مترادف: dirt, indecency, profanity, smut
مشابه: abomination, blasphemy, filth, ribaldry, scurrility

- The criminal shouted obscenities at the police.
[ترجمه ترگمان] جانی به پلیس ناسزا می گفت
[ترجمه گوگل] این جنایتکار به پلیس خیره شد

• obscene language; curse; crudity
obscenity is behaviour that relates to sex and shocks and offends people.
an obscenity is a very rude word or expression.

مترادف و متضاد

زشتی (اسم)
inelegance, abomination, obscenity, homeliness, beastliness, deformation, flagrance, flagrancy, execration, inconcinnity, opprobrium, odium

سخن زشت (اسم)
bawdy, obscenity, scurrility, abusive language, smut, bawdry, gross language, ribaldry, opprobriousness

فحاشی (اسم)
obscenity, scurrility, abusiveness, vilification, ribaldry

وقاحت (اسم)
obscenity, bawdry, bawdiness, enormity, flagrance, flagrancy

قباحت (اسم)
obscenity, folly

indecency, immorality; vulgarism


Synonyms: abomination, affront, atrocity, bawdiness, blight, blueness, coarseness, curse, dirtiness, dirty name, dirty word, evil, filthiness, foulness, four-letter word, immodesty, impropriety, impurity, indecency, indelicacy, lewdness, licentiousness, lubricity, offense, outrage, porn, pornography, profanity, prurience, salacity, scatology, scurrility, sleaze, smut, smuttiness, suggestiveness, swearword, vileness, vulgarity, wrong, X-rating


Antonyms: cleanness, decency, innocence, morality, propriety, purity, uprightness


جملات نمونه

1. the obscenity of a writing may lie as much in intent as in wording
قباحت یک نوشتار ممکن است به همان اندازه که ناشی از جمله بندی است ناشی از قصد و نیت هم باشد.

2. Existing laws on obscenity are to be tightened.
[ترجمه ترگمان]قوانین موجود در زمینه زشتی باید تشدید شوند
[ترجمه گوگل]قوانین موجود در مورد ناخوشایندی باید محکم تر شوند

3. He insisted these photographs were not art but obscenity.
[ترجمه ترگمان]وی اصرار داشت که این عکس ها نه هنر، بلکه زشت بودند
[ترجمه گوگل]او اصرار داشت که این عکس ها هنر نیست بلکه ناخوشایندی است

4. The editors are being prosecuted for obscenity.
[ترجمه ترگمان]editors به خاطر زشتی مورد پی گرد قانونی قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]ویراستاران برای ناخوشایندی تحت تعقیب قرار می گیرند

5. He suspected her existence was an obscenity.
[ترجمه ترگمان]گمان می برد که وجود او زشت است
[ترجمه گوگل]او مظنون شد که وجود او ناخوشایندی بود

6. In a male supremacist society the only obscenity law that will not be used against women is no law at all.
[ترجمه ترگمان]در جامعه supremacist، تنها قانون obscenity که علیه زنان مورد استفاده قرار نمی گیرد، هیچ قانونی نیست
[ترجمه گوگل]در یک جامعه سوسیالیست مرد، تنها قانون ناخوشایندی که علیه زنان مورد استفاده قرار نخواهد گرفت، هیچ قانونی نیست

7. The operation of the obscenity law depended to some extent upon the crusading zeal of current law officers.
[ترجمه ترگمان]عمل قانون زشت تا اندازه ای وابسته به شور و شوق افسران کنونی قانون بود
[ترجمه گوگل]عملیات قانون ناخوشی تا حدودی وابسته به اشتیاق صلیبی سربازان افسران فعلی بود

8. But if "beauty" is in the eye of the beholder, so is "obscenity". Sydney J. Harris
[ترجمه ترگمان]اما اگر زیبایی در چشم بیننده است، بنابراین \"زشت\" است سیدنی جی هریس
[ترجمه گوگل]اما اگر 'زیبایی' در چشم تماشاگر باشد، 'ناخوشی' است سیدنی جی هریس

9. Instead there was true obscenity, the obscenity of deceitfulness and come-on lies.
[ترجمه ترگمان]در عوض وقاحت و زشتی واقعی، زشتی فریب دروغ و دروغ گفتن وجود داشت
[ترجمه گوگل]در عوض، ناخوشایندی واقعی، ناامیدی فریب و دروغ های ناخواسته وجود داشت

10. We have obscenity standards that have stood the test of time.
[ترجمه ترگمان]ما استانداردهای زشتی داریم که آزمون زمان را تحمل کرده اند
[ترجمه گوگل]ما استانداردهای ناخوشایندی داریم که در آزمون زمان ایستاده اند

11. The result is that the practical definition of obscenity has been decided by middle-aged-to-elderly professional men.
[ترجمه ترگمان]نتیجه این است که تعریف عملی زشت و زشتی توسط مردان حرفه ای میانسال و مسن تصمیم گیری شده است
[ترجمه گوگل]نتیجه این است که تعریف عملی ناخوشایندی توسط مردان حرفه ای میانسال و سالخوردگان تعیین شده است

12. He neutralized the obscenity by touching the tip of one finger.
[ترجمه ترگمان]با لمس کردن نوک انگشت زشتی آن را خنثی کرد
[ترجمه گوگل]او با دست زدن به نوک یک انگشت، ناخوشی را خنثی کرد

13. Flaubert was prosecuted for obscenity when the book was first serialised, and it has been a bestseller ever since, becoming arguably the most famous realist novel.
[ترجمه ترگمان]این کتاب در ابتدا به جرم زشتی مورد محاکمه قرار گرفت و از آن زمان تا کنون یکی از پرفروش ترین رمان های famous بوده است
[ترجمه گوگل]فلوریدا زمانی که کتاب نخستین سریال بود، برای ناخوشی محاکمه شد و از آن زمان به عنوان پرفروشترین آلبوم نامگذاری شده است، که به احتمال زیاد معروف ترین رمان واقعگرایانه است

14. In a previous column, I explained why obscenity law is vulnerable, from a constitutional law perspective.
[ترجمه ترگمان]در ستون قبلی توضیح دادم که چرا قانون obscenity آسیب پذیر است، از دیدگاه قانون اساسی
[ترجمه گوگل]در یک ستون قبلی، من توضیح دادم که چرا قانون ناخوشی از یک دیدگاه قانون اساسی آسیب پذیر است

The obscenity of a writing may lie as much in intent as in wording.

قباحت یک نوشتار ممکن است به همان اندازه که ناشی از جمله‌بندی است ناشی از قصد و نیت هم باشد.


His poem is full of obscenities.

شعر او پر از هرزه‌سرایی است.


پیشنهاد کاربران

حرف منافی اخلاق/غیر اخلاقی/ وقیح/قبیح ، مستهجن/کریه/ زشت و زننده، ( یامان به ترکی )
Dirty words or phrases, swear words,
the quality of being lewd, bawdy, or just plain offensive.
A salon owner shouted obscenities and hit an officer with her car because she was upset after being served two pandemic shutdown notices

کلمه ی مستهجن


کلمات دیگر: