کلمه جو
صفحه اصلی

parish


معنی : قصبه، بخش، شهر، شهرستان، محله، اهل محله، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا
معانی دیگر : (در اصل - انگلیس) ناحیه ای که از خود کلیسا و کشیش داشت، قلمرو کلیسای محل، (در سازماندهی و مدیریت کلیساها) بخش کلیسایی، سازمان کلیسایی هر ناحیه، اعضای کلیسای محل، (انگلیس - تقسیمات کشوری) بخش، بلوک، برزن

انگلیسی به فارسی

بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا، بخش، شهر، محله،شهرستان، قصبه، اهل محله


فرقه، اهل محله، محله، شهرستان، قصبه، بخش، شهر، بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: in certain Christian denominations, a part of a diocese that has its own church and clergy.

(2) تعریف: in Louisiana, a governmental and geographical unit similar to a county in other states.

• congregation, community; flock; region, area
a parish is the area served by an anglican or catholic church.
a parish is also a small country area with its own elected council.

مترادف و متضاد

قصبه (اسم)
borough, town, parish, village, hamlet, burgh

بخش (اسم)
section, party, region, leg, part, share, portion, sect, lot, division, fate, distribution, precinct, segment, canton, branch, member, zone, district, subregion, department, item, piece, heritage, quarter, borough, parish, sector, parcel, commune, county, riding, moiety, installment, squadron, wing of building

شهر (اسم)
home, town, parish, burgh, dorp, city, polis

شهرستان (اسم)
parish, county, township, eparchy

محله (اسم)
district, quarter, parish, sector

اهل محله (اسم)
parish

بخش یا ناحیه قلمرو کشیش کلیسا (اسم)
parish

congregation of a church


Synonyms: archdiocese, bethel, church, churchgoers, community, flock, fold, parishioners, territory


جملات نمونه

1. parish church
کلیسای محل

2. He is vicar of a large rural parish.
[ترجمه ترگمان]او نماینده یک بخش روستایی بزرگ است
[ترجمه گوگل]او قصر یک روستای بزرگ روستایی است

3. You are cordially invited to attend the annual parish meeting.
[ترجمه ترگمان]شما صمیمانه از شما دعوت کرده اید که در جلسه سالیانه شرکت کنید
[ترجمه گوگل]شما صمیمانه دعوت شده برای شرکت در مجمع سالانه انجمن

4. He was a warden at the local parish church.
[ترجمه ترگمان]او رئیس زندان کلیسای محلی بود
[ترجمه گوگل]او یک سرپرست کلیسای محلی بود

5. We have some extant parish records from the sixteenth century.
[ترجمه ترگمان]ما برخی از اسناد مربوط به بخش موجود در قرن شانزدهم را داریم
[ترجمه گوگل]ما برخی از پرونده های متعلق به گذشته از قرن شانزدهم داشته ایم

6. The parish priest is someone to whom people can turn in difficult times.
[ترجمه ترگمان]کشیش بخش کسی است که مردم می توانند در زمان های دشوار رو به رو شوند
[ترجمه گوگل]کشیش کلیسا کسی است که مردم می توانند در دوران سخت دگرگون شوند

7. A memorial service was held yesterday at Wadhurst Parish Church. The Rev Michael Inch officiated.
[ترجمه ترگمان]دیروز مراسم یادبودی در کلیسای کشیش ها برگزار شد تصویر (مایکل Inch)قضاوت می کند
[ترجمه گوگل]یک دفتر یادبود در دیروز در کلیسای والده وادورست برگزار شد مایکل اینچ فاش شد

8. His superiors moved him to another parish.
[ترجمه ترگمان]superiors او را به بخش دیگری منتقل کردند
[ترجمه گوگل]سرپرست او او را به یک ولسوالی دیگر منتقل کرد

9. Father Doyle moved to a new parish.
[ترجمه ترگمان] پدر \"دویل\" به یه ناحیه جدید رفته
[ترجمه گوگل]پدر دویل به یک والیت جدید نقل مکان کرد

10. She was a regular worshipper at the parish church.
[ترجمه ترگمان]او یک worshipper معمولی در کلیسای بخش بود
[ترجمه گوگل]او نماز عادی در کلیسای صلح بود

11. The banns were published in their local parish church.
[ترجمه ترگمان]اعلان رسمی ازدواج در کلیسای محل سکونت آن ها منتشر شد
[ترجمه گوگل]این دسته بندی ها در کلیسای صلح محلی منتشر شدند

12. He became a rector of a small parish where he ministered for several years.
[ترجمه ترگمان]او رئیس بخش کوچکی شد که در آن به مدت چندین سال تدریس می کرد
[ترجمه گوگل]او به ریاست یک ولسوالی کوچک که در آن چندین سال خدمت کرده بود، تبدیل شد

13. Every parish was named after a saint.
[ترجمه ترگمان]همه ناحیه به نام یک قدیس نامیده می شدند
[ترجمه گوگل]هر ولسوالی پس از یک مقدس نامگذاری شد

14. The parish objected to some of the vicar's reforms.
[ترجمه ترگمان]کلیسا با برخی اصلاحات کشیش مخالف بود
[ترجمه گوگل]این ولایتی به برخی از اصلاحات واکر اعتراض کرد

اصطلاحات

parish church

کلیسای محل


پیشنهاد کاربران

بخش
*** برای مثال بخش مرکزی شهرستان . . . . ***

در برخی کشورها کشیش نشین، در برخی دیگر بخش

منطقه ای که یک کشیش کلیسا مسئول آن است

کشیش نشین


کلمات دیگر: