کلمه جو
صفحه اصلی

parting


معنی : فراق، سرحد موی سر
معانی دیگر : جدا سازی، تفکیک، مجزا سازی، (داده شده یا پرتاب شده یا گفته شده و غیره) درهنگام عزیمت، وداعی، خداحافظی، عزیمت، رهسپاری، رفتن، راهی شدن، مرگ، خط فاصل، محل جدا سازی، نقطه ی تفکیک، جدایی، مرخصی، جای تقسم، فرق، تجزیه

انگلیسی به فارسی

جدا شدن، فراق، سرحد موی سر


جدایی،عزیمت،مرخصی،جداسازی،تفکیک،جای تقسم،فرق،تجزیه،فراق،مرگ


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: parting of the ways
(1) تعریف: a division; separation.
مترادف: division, separation
متضاد: reunion
مشابه: disunion, divergence, scission, split

(2) تعریف: the act of departing or taking leave.
مترادف: adieu, departure, leave, leave-taking
متضاد: reunion
مشابه: divorce, dying, end, exile, farewell, going, separation
صفت ( adjective )
(1) تعریف: given, said, or done at parting.
مشابه: concluding, dying, farewell, final, last, terminating, valedictory

- a parting comment
[ترجمه ترگمان] وقتی خداحافظی کرد،
[ترجمه گوگل] یک نظر تفریح

(2) تعریف: of or relating to parting or death.

• departure; separation; death; path, track
separating; dividing; of parting, of a departure
parting is the act or process of leaving a particular person or place.
the parting in someone's hair is the line along their head where their hair has been combed in different directions.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] درزه - لیچه
[زمین شناسی] یک رگه کوچک در زغال سنگ یایک لایه سنگی در رگه زغال سنگ دار یا یک شکاف جانبی یا تخلیه وارونه در راهرو باربری
[ریاضیات] تقسیم، جداسازی، تفکیک

مترادف و متضاد

فراق (اسم)
departure, separation, parting

سرحد موی سر (اسم)
parting

farewell


Synonyms: departing, final, goodbye, last, valedictory


Antonyms: greeting, introductory


goodbye, separation


Synonyms: adieu, bisection, break, breaking, breakup, crossroads, departure, detachment, divergence, division, farewell, going, leave-taking, on the rocks, partition, rift, rupture, severance, split, split-up, valediction


Antonyms: greeting, hello, introduction


جملات نمونه

his father's parting advice

پند پیش از رهسپاری پدرش


parting is such sweet sorrow...

(شکسپیر) الوداع گفتن حزنی آن چنان شیرین است...


1. parting is such sweet sorrow. . .
(شکسپیر) الوداع گفتن حزنی آن چنان شیرین است. . .

2. parting of the ways
جدا شدن راه ها،انشعاب جاده

3. parting of the ways
جدایی،پایان همکاری یا رابطه

4. parting shot
آخرین تیر (پیش از عزیمت)،نیش آخر،ضربه ی آخر

5. his father's parting advice
پند پیش از رهسپاری پدرش

6. (gray) the curfew tolls the knell of parting day
خاموش باش،ناقوس مرگ روز را به صدا درمی آورد.

7. (gray) the curfew tolls the knell of parting day
ناقوس آوای مرگ روز گذران را می نوازد.

8. (t. gray) the curfew tolls the knell of parting day
ناقوس مرگ روز گذران را اعلام می دارد.

9. He said no more until their final parting.
[ترجمه ترگمان]تا آخرین خداحافظی دیگر حرفی نزد
[ترجمه گوگل]او تا زمانی که نگذاشت نهایی خود را بیشتر نگفت

10. It was a dreadfully emotional parting.
[ترجمه ترگمان]خداحافظی وحشتناکی بود
[ترجمه گوگل]این جنجال وحشتناک عاطفی بود

11. Make sure you read the contract before parting with any money.
[ترجمه ترگمان]مطمئن شو که قرارداد رو قبل از جدا شدن با پول خوندی
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که قرارداد قبل از صرف هزینه با هر نوع پولی را بخوانید

12. His parting words were 'I love you. '
[ترجمه ترگمان]پس از خداحافظی گفت: من تو را دوست دارم
[ترجمه گوگل]کلمات گمشده او 'من عاشق تو هستم '

13. The parting of the ways came after a series of disagreements between the singer and his song-writer.
[ترجمه ترگمان]جدا شدن راه ها پس از یک سری اختلاف نظر بین خواننده و نویسنده آواز او حاصل شد
[ترجمه گوگل]تقسیم راه ها پس از یک سری اختلاف نظر بین خواننده و آهنگساز او به وجود آمد

14. I never forgot his parting words .
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت کلمات خداحافظی را فراموش نکردم
[ترجمه گوگل]من هرگز کلمات خود را فراموش نکردم

15. These events led to a final parting of the ways.
[ترجمه ترگمان]این رویدادها منجر به جدایی نهایی از این راه ها شد
[ترجمه گوگل]این حوادث منجر به نابودی نهایی راه ها شد

16. The parting from his sister had a positive effect on John.
[ترجمه ترگمان]جدایی از خواهرش اثر مثبتی در جان داشت
[ترجمه گوگل]تقدیر از خواهر او تاثیر مثبتی بر جان داشت

اصطلاحات

parting of the ways

جدا شدن راه‌ها، انشعاب جاده


parting shot

آخرین تیر (پیش از عزیمت)، نیش آخر، ضربه‌ی آخر


پیشنهاد کاربران

فرق سر

1 - جدایی، فراق
An emotional parting at the airport
The moment of parting لحظه جدائی
2 - BrE فرق ( مو ) AmE part
centre parting/part
فرق وسط


کلمات دیگر: