معنی : هیچ، ابدا، بهیچ وجه، هیچ یک، هیچ کدام، اصلا، نه
معانی دیگر : هیچکس، کسی (جز)، (با فعل جمع) کسی، چیزی، به هیچ وجه، به هیچ صورت، (قدیمی) بدون، بی -، (کلیسای کاتولیک) دعای بعد از ظهر، نیایش پنجم
هیچ، هیچیک، هیچکدام، بهیچوجه، نه، ابدا، اصلا
هیچ یک، اصلا، هیچ، هیچ کدام، ابدا، بهیچ وجه، نه
not one thing
Synonyms: nil, nobody, no one, no one at all, no part, not a bit, not any, not anyone, not anything, not a soul, not a thing, nothing, not one, zero, zilch
Antonyms: some
of none effect
بدون هیچگونه اثر
He was offered a different job, but he would have none of it.
به او شغل دیگری پیشنهاد شد؛ ولی اصلاً قبول نکرد.
It is none the worse for wear.
در اثر استعمال بههیچوجه بدتر نشده است.
He has none of his father's courage.
اصلاً شجاعت پدرش را ندارد.
I want none of it.
اصلاً نمیخواهم.
None of his predictions came true.
هیچیک از پیشگوییهای او درست درنیامد.
None of those books is worth reading.
هیچیک از آن کتابها ارزش خواندن ندارد.
None of his sisters is alive.
هیچکدام از خواهرهایش زنده نیستند.
None but Nemat can do it.
کسی جز نعمت نمیتواند آن کار را انجام بدهد.
I was looking for apples; I saw none on the table.
دنبال سیب میگشتم - روی میز چیزی (سیبی) ندیدم.
An old car is better than none at all.
یک ماشین قراضه از هیچ بهتر است.
money? I have none!
پول؟ هیچی ندارم!
their new bride was none other than my former servant!
عروس جدید آنها همان کلفت سابق من بود!
The food was none too good.
خوراک چندان تعریفی نداشت.
have none of (something)
اصلاً نخواستن، کاملاً رد کردن
none other (than)
هیچکس دیگر (حاکی از تعجب)
none too
نه خیلی، نه زیاد