کلمه جو
صفحه اصلی

obstinacy


معنی : عناد، سرکشی، سر سختی، لجاجت
معانی دیگر : خیره سری، یک دندگی، لجبازی، (به ویژه بیماری) دیر درمانی، مقاومت در مقابل درمان، مداومت، دیر پایی

انگلیسی به فارسی

خیره سری، سرسختی، لجاجت


اشتیاق، لجاجت، عناد، سرکشی، سر سختی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: obstinacies
(1) تعریف: the state or quality of being stubborn; stubbornness.
متضاد: flexibility

(2) تعریف: an instance of stubborn behavior.

• stubbornness, willfulness, unwavering determination
obstinacy is obstinate behaviour.

مترادف و متضاد

عناد (اسم)
malice, animus, obstinacy, rebellion, contumacy

سرکشی (اسم)
disobedience, obstinacy, rebellion, contumacy, inspection, mutiny, insubordination, recalcitrance, recalcitrancy, indiscipline

سر سختی (اسم)
tenacity, subsistence, obstinacy, endurance, recalcitrance, recalcitrancy, pertinacity

لجاجت (اسم)
obstinacy, pertinacity, grouch, obduracy

جملات نمونه

1. obstinacy prevented her from apologizing
از روی لجبازی از معذرت خواهی خود داری کرد.

2. the obstinacy of tuberculosis
دیردرمانی مرض سل

3. It is a very accountable obstinacy.
[ترجمه ترگمان]این لجاجت محض است
[ترجمه گوگل]این یک تردید بسیار پاسخگو است

4. Sheer obstinacy prevented her from apologizing.
[ترجمه ترگمان]لجاجت و لجاجت مانع او می شد که از او عذرخواهی کند
[ترجمه گوگل]مشتاق بودن او مانع از عذر خواهی شد

5. His obstinacy was irritating.
[ترجمه ترگمان]لجاجت او از خشم بود
[ترجمه گوگل]انسداد او تحریک کننده بود

6. But it was bigoted political obstinacy, not courage, which induced him to refuse to devalue the pound.
[ترجمه ترگمان]اما این لجاجت سیاسی نبود، نه شجاعت، نه شجاعت، که او را مجبور می کرد تا پا به پا کند
[ترجمه گوگل]اما این اشتیاق سیاسی، و نه شجاعت، فریب خورده بود که او را مجبور کرد از پوند بی ارزش کند

7. Colonel Fergusson nodded indulgently at such pertness and obstinacy, but held his peace.
[ترجمه ترگمان]سرهنگ Fergusson با این گستاخی و لجاجت سر تکان داد، اما آرامش خود را حفظ کرد
[ترجمه گوگل]سرهنگ فرگوسون، به طرز محسوسی از جمله چهره و استعداد، آرامش خود را حفظ کرد

8. In his obstinacy Hung - chien refused to eat anything the Chous had sent.
[ترجمه ترگمان]در لجاجت او بود که از خوردن چیزی که Chous فرستاده بود، خودداری کرد
[ترجمه گوگل]در چهره اش آویزان شد - چیین هر چیزی را که Chous فرستاده بود نجات داد

9. Such believe led to their self-will, obstinacy and irresponsibility.
[ترجمه ترگمان]چنین اعتقادی به اراده و will آن ها منجر می شد
[ترجمه گوگل]چنین اعتقادی به خودخواهی، انسجام و بی مسئولیتی منجر شد

10. Such believe led to their self-will, obstinacy and irresponsibility, caring for nothing and uninhabited, .
[ترجمه ترگمان]چنین اعتقادی به اراده و اراده و وظیفه و وظیفه، به هیچ چیز و غیر مس کون منتهی می شد
[ترجمه گوگل]چنین اعتقادات منجر به خودخواهی، انسداد و بی مسئولیتی، مراقبت از هیچ چیز و غیرموجودی می شود

11. His obstinacy was bruited about the country - side, and caused great consternation.
[ترجمه ترگمان]لجاجت او در این ناحیه شیوع یافت و موجب ناراحتی شدیدی گردید
[ترجمه گوگل]پرشور او در مورد کشور مورد سوء استفاده قرار گرفت و موجب شدت وحشتناکی شد

12. He bitted the file to English obstinacy and broke his teeth.
[ترجمه ترگمان]او در حالی که دندان هایش را به هم می فشرد گفت:
[ترجمه گوگل]او فایل را به اشتیاق انگلیس سوق داد و دندان هایش را شکست

13. He has a streak of obstinacy in him.
[ترجمه ترگمان]در او نوعی لجاجت و لجاجت در سر دارد
[ترجمه گوگل]او یک رکعت پر از اشتیاق در او دارد

14. Tough Bill had no patience with an obstinacy which could only result in loss to himself, and on the last occasion he flung both Strickland and Captain Nichols out of his house without more ado.
[ترجمه ترگمان]بیل لش صبر و شکیبایی نداشت که نتیجه اش را از دست بدهد و آخرین بار هم استری کلند و ناخدا نیکلس را بدون اتلاف وقت به بیرون پرتاب کرد
[ترجمه گوگل]بیل تند با صبر و شکیبایی که تنها می تواند باعث از دست دادن خودش شود، صبر نکرد و در آخرین لحظات او را از خانه اش بیرون نبرد و هرگز Strickland و Captain Nichols را از خانه اش نبرد

15. Her obstinacy has me up a tree.
[ترجمه ترگمان]لجاجت او باعث شده که من یک درخت پیدا کنم
[ترجمه گوگل]مفتش او به من یک درخت است

Obstinacy prevented her from apologizing.

از روی لجبازی از معذرت‌خواهی خودداری کرد.


the obstinacy of tuberculosis

دیردرمانی مرض سل



کلمات دیگر: