کلمه جو
صفحه اصلی

opposing


معنی : ضدیت، مقاوم، معترض، مخالف
معانی دیگر : متقابل، متخاصم، مخالف علوم نظامى : درگیر نبرد نیروهاى متخاصم

انگلیسی به فارسی

مخالفت، ضدیت، مخالف، معترض، مقاوم


انگلیسی به انگلیسی

• opposing ideas or tendencies are totally different from each other.

دیکشنری تخصصی

[سینما] نمای اول متقابل - مخالف
[برق و الکترونیک] مخالفت کننده

مترادف و متضاد

ضدیت (اسم)
conflict, opposing, antagonism, animosity, enmity, hostility, opposition, contradiction

مقاوم (صفت)
resistant, persistent, opposing, insistent, refractory, resisting, renitent

معترض (صفت)
opposing, objecting

مخالف (صفت)
contrary, contradictory, adverse, averse, dissident, antagonistic, defiant, opposing, dissenting, converse, antipodal, repugnant, reluctant

جملات نمونه

1. the contention of opposing ideas
ستیز عقاید متضاد

2. my vis-à-vis in the opposing team was a huge german
همتای من در تیم مقابل یک مرد آلمانی بسیار تنومند بود.

3. The opposing parties failed in the general election for all their pains.
[ترجمه ترگمان]احزاب مخالف در انتخابات عمومی برای تمامی pains شکست خوردند
[ترجمه گوگل]احزاب مخالف در انتخابات عمومی برای تمام دردسرهای خود شکست خوردند

4. I've been asked to arbitrate between the opposing sides.
[ترجمه ترگمان]از دو طرف مخالف به من گفته اند
[ترجمه گوگل]من خواسته شده است که بین طرفهای مخالف داوری شود

5. The opposing armies were preparing for war.
[ترجمه ترگمان]نیروهای مخالف برای جنگ آماده می شدند
[ترجمه گوگل]ارتش مخالف برای جنگ آماده بودند

6. They warred against the opposing army 8 years.
[ترجمه ترگمان]آن ها با ارتش مخالف ۸ سال در جنگ بودند
[ترجمه گوگل]آنها با 8 سال جنگ علیه ارتش مخالفت کردند

7. A countercharge of libel was made by the opposing counsel.
[ترجمه ترگمان]وکلای مدافع از این اتهام مخالف بودند
[ترجمه گوگل]مخالف قانون اساسی توسط مشاور مخالف ساخته شد

8. The mayor went on record as opposing a tax raise.
[ترجمه ترگمان]شهردار به عنوان مخالفت با افزایش مالیات ادامه داد
[ترجمه گوگل]شهردار همچنان مخالف افزایش مالیات است

9. I have a friend who has the opposing view and felt that the war was immoral.
[ترجمه ترگمان]من دوستی دارم که دیدگاه مخالف دارد و احساس می کند که جنگ غیراخلاقی است
[ترجمه گوگل]من یک دوست دارم که دیدگاه مخالف دارد و احساس کرد که جنگ غیر اخلاقی است

10. The two opposing armies fought through to the end.
[ترجمه ترگمان]دو ارتش مخالف با هم می جنگیدند
[ترجمه گوگل]دو ارتش مخالف از طریق پایان جنگ مبارزه کردند

11. The soldiers battled against the opposing army all day.
[ترجمه ترگمان]سربازان تمام روز در مقابل ارتش مخالف جنگ می کردند
[ترجمه گوگل]سربازان در تمام طول روز علیه ارتش مخالف جنگیدند

12. The opposing team must in turn try to keep the ball in the air before hitting it back over the net.
[ترجمه ترگمان]تیم مخالف باید به نوبه خود سعی کند توپ را قبل از ضربه زدن به پشت تور دور نگه دارد
[ترجمه گوگل]تیم متضاد باید به نوبه خود سعی کند توپ را در هوا نگه دارد تا قبل از آنکه توپ را از روی شبکه برداشته باشد

13. The ACLU filed a brief opposing the decision.
[ترجمه ترگمان]The در نتیجه تصمیم خود را عوض کرد
[ترجمه گوگل]ACLU کوتاهی از تصمیم مخالفت کرد

14. The police were successful in opposing bail.
[ترجمه ترگمان]پلیس در مخالفت با قید وثیقه موفق بوده است
[ترجمه گوگل]پلیس موفق شد مخالفت با وثیقه را انجام دهد

15. He alternated between supporting me and opposing me.
[ترجمه ترگمان]به من اجازه می داد که از من حمایت کند و با من مخالف باشد
[ترجمه گوگل]او بین حمایت از من و مخالفت با من متناوب شد

دانشنامه عمومی

مخالف


پیشنهاد کاربران

معارض، متعارض

Opposing army= ارتش متخاصم

متضاد، مخالف

مخالف ، در گیر

مثال:
The opposing sides failed to reach agreement today.
طرفین مخالف امروز نتوانستند به توافق برسند.




کلمات دیگر: