کلمه جو
صفحه اصلی

noggin


معنی : سر، سرانسان، سطل چوبی، لیوان چوبی
معانی دیگر : پیک (مشروب)، استکان، پیاله، جامچه، یک چهارم pint (در اندازه گیری آبجو و مشروب الکلی)، naggin : سطل چوبی

انگلیسی به فارسی

( naggin =) سطل چوبی، لیوان چوبی، سر، سرانسان


بغل کردن، سرانسان، سر، سطل چوبی، لیوان چوبی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small mug or cup.

(2) تعریف: a unit of capacity equal to a gill, one fourth of a pint, or 1.183 deciliters, used esp. for measuring ale or liquor.

(3) تعریف: an alcoholic drink of about this amount.

(4) تعریف: (informal) the head.
مشابه: block

• mug; small drink of liquor; head (slang)
a noggin is a small amount of an alcoholic drink; an old-fashioned word.

مترادف و متضاد

سر (اسم)
slide, secret, edge, end, mystery, point, acme, top, head, tip, inception, beginning, chief, origin, apex, vertex, cover, corona, incipience, headpiece, extremity, glide, piece, flower, lid, pate, noddle, pash, plug, inchoation, lead-off, nob, noggin, sliding

سر انسان (اسم)
noggin

سطل چوبی (اسم)
pail, noggin

لیوان چوبی (اسم)
noggin

جملات نمونه

1. Use your noggin - think before you decide what to do!
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه تصمیم بگیرید که چه کار باید بکنید، از noggin خود استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از بیضه خود استفاده کنید - فکر کنید قبل از اینکه تصمیم بگیرید چه کاری باید انجام دهید!

2. The stupid thing hit me right on the noggin.
[ترجمه ترگمان] اون چیز احمقانه سر سر من زد به سرم
[ترجمه گوگل]این احمقانه به من زد

3. With a spicy noggin to follow - but just the one!
[ترجمه ترگمان]با یه سر پر از ادویه که باید دنبالشون بریم - اما فقط اون یکی -
[ترجمه گوگل]با یک تند تند به دنبال - اما فقط یکی!

4. Yes, curlier even than Derek Johnstone's big dandelion noggin.
[ترجمه ترگمان]بله، حتی از noggin big Johnstone هم هم هست
[ترجمه گوگل]بله، حتی بیشتر از گوشت قاصدک درک جانستون هم نگران است

5. NoGGIN members mixed with many members of staff and friends of the University at this very special event.
[ترجمه ترگمان]اعضای noggin با بسیاری از کارکنان و دوستان دانشگاه در این رویداد بسیار ویژه ترکیب شدند
[ترجمه گوگل]اعضای NoGGIN در این رویداد بسیار ویژه با بسیاری از اعضای کارکنان و دوستان دانشگاه مخلوط شده اند

6. An overabundance of Noggin seemed to cause stem cells to wear themselves out, threatening their ability to make additional neurons in the future.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید بیش از بیش از حد of باعث می شود سلول های بنیادی خودشان را بیرون بکشند و توانایی خود برای ایجاد نورون های دیگر در آینده را تهدید کنند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد بیش از حد Noggin باعث می شود که سلول های بنیادی خود را از دست بدهند و تهدید توانایی آنها در ایجاد نورون های اضافی در آینده است

7. They also showed a notable increase in Noggin, a beautifully named brain protein that acts as a BMP antagonist.
[ترجمه ترگمان]آن ها همچنین افزایش قابل توجهی در noggin نشان دادند که یک پروتئین مغزی به نام beautifully است که به عنوان یک مخالف BMP عمل می کند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین افزایش قابل توجهی در Noggin، یک پروتئین مغناطیسی به نام زیبا که به عنوان آنتاگونیست BMP عمل می کند، نشان داد

8. Exercise, he says, through a complex interplay with Noggin and BMP, helps to ensure that neuronal stem cells stay lively and new brain cells are born.
[ترجمه ترگمان]او می گوید که از طریق فعل و انفعال متقابل با noggin و BMP، به حصول اطمینان از اینکه سلول های بنیادی عصبی زنده می مانند و سلول های مغزی جدید به دنیا می آیند، کمک می کند
[ترجمه گوگل]او می گوید، ورزش می تواند از طریق یکپارچگی پیچیده با Noggin و BMP کمک کند تا اطمینان حاصل شود که سلول های بنیادی عصبی باقی می ماند و سلول های مغز جدید ایجاد می شوند

9. To keep our noggin well-stocked with resources, three major cerebral arteries are constantly pumping in oxygen.
[ترجمه ترگمان]برای نگه داشتن noggin از منابع، سه رگ مغزی عمده به طور مداوم در اکسیژن پمپ می شوند
[ترجمه گوگل]برای حفظ کرختی که با منابع خوب ذخیره می شود، سه رگ مغزی بزرگ به طور مداوم اکسیژن پمپ می شوند

10. The more Noggin in your brain, the less BMP activity exists and the more stem cell divisions and neurogenesis you experience.
[ترجمه ترگمان]هرچه noggin در مغز شما بیشتر باشد، فعالیت BMP کم تر وجود دارد و بخش های سلول های بنیادی بیشتر و neurogenesis شما تجربه می کنند
[ترجمه گوگل]بیشتر Noggin در مغز شما، فعالیت BMP کمتر وجود دارد و بیشتر سلول های بنیادی و neurogenesis شما تجربه می کنید

11. Finally, don't neglect your noggin.
[ترجمه ترگمان]بالاخره، به your توجه نکن
[ترجمه گوگل]در نهایت، نجیب خود را نادیده نگیرید

12. Tony tries and with his eyes watering declares it a good noggin.
[ترجمه ترگمان]تونی سعی می کند و با چشمانی پر از اشک، این را یک سر خوب می گوید
[ترجمه گوگل]تونی تلاش می کند و با چشمانش آبی می گوید که آن را خوب می کند

13. They'd all gone to bed the night before when I'd returned from a last noggin with Harry.
[ترجمه ترگمان]شب قبل از آن که از یک سر با هری برگشتم، همه به رختخواب رفته بودند
[ترجمه گوگل]آنها همه شب قبل از خواب به خواب رفته بودند، وقتی که من از هندی با آخرین بغل برگشتم

14. The oldest people . A bent hag crossed from Cassidy's clutching a noggin bottle by the neck.
[ترجمه ترگمان] پیرترین مردم یک عجوزه خم شد و یک بطری کوچک را در دست گرفته بود
[ترجمه گوگل]قدیمی ترین مردم یک سوزن خم شده از کاسیدی عبور کرد و یک بطری قلیایی را از گردن گرفت

15. You wouldn't think it, but the durability of bamboo makes it an ideal protective covering for your noggin.
[ترجمه ترگمان]تو که این طور فکر نمی کنی، اما durability خیزران این را یک پوشش محافظ برای سر your درست می کند
[ترجمه گوگل]شما این را نمی فهمید، اما دوام بامبو آن را پوشش محافظ ایده آل برای نخل خود می سازد

پیشنهاد کاربران

در زبان عامیانه معنی سر میدهد.
The book fell down from the top shelf and hit her right on the noggin


کلمات دیگر: