کلمه جو
صفحه اصلی

northward


معنی : رو بشمال، شمالا، بسوی شمال، قسمت شمالی
معانی دیگر : به سوی شمال، شمال سوی، northwards بسوی شمال، قسمت شمالی
northward(s)
شمالا، سوی شمال

انگلیسی به فارسی

( northwards ) بسوی شمال، شمالا، رو بشمال، قسمت شمالی


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: toward the north.
صفت ( adjective )
• : تعریف: in, at, facing, or moving toward the north.
اسم ( noun )
مشتقات: northwards (adv.)
• : تعریف: the north, or a point, direction, or region located in the north.

• toward the north; located in the north
toward the north
northward or northwards means towards the north.
northward is used to describe things which are moving towards the north or which face towards the north.

مترادف و متضاد

رو به شمال (صفت)
northward

شمالا (قید)
northward, northwards

بسوی شمال (قید)
northward, northwards

قسمت شمالی (قید)
northward, northwards

جملات نمونه

1. swallows winging northward
چلچله هایی که به سوی شمال پرواز می کردند

2. we forged steadily northward through the heavy snow
از میان برف سنگین مرتبا به سوی شمال جلو می رفتیم.

3. Tropical storm Marco is pushing northward up Florida's coast.
[ترجمه ترگمان] توفان استوایی \"مارکو\" داره به سمت شمال \"فلوریدا\" هل میده
[ترجمه گوگل]طوفان گرمسیری مارکو به سمت شمال به سمت ساحل فلوریدا حرکت می کند

4. He pointed his boat northward.
[ترجمه ترگمان]او قایق خود را به سوی شمال پیش برد
[ترجمه گوگل]او قایق خود را به سمت شمال اشاره کرد

5. She cycled off in a northward direction.
[ترجمه ترگمان]به سمت شمال حرکت کرد
[ترجمه گوگل]او در جهت شمال رو به جلو حرکت کرد

6. The northward journey from Jalalabad was no more than 120 miles.
[ترجمه ترگمان]سفر شمال از جلال آباد بیش از ۱۲۰ مایل نبود
[ترجمه گوگل]سفر شمال از جلال آباد بیش از 120 مایل بود

7. Europe's economic centre of gravity shifted northward.
[ترجمه ترگمان]مرکز اقتصادی اروپا به سمت شمال حرکت کرد
[ترجمه گوگل]مرکز اقتصادی گرانش اروپا به سمت شمال حرکت می کند

8. Amelia took several photos northward kneeling beside the chart table.
[ترجمه ترگمان]آملیا چند عکس از شمال گرفت و کنار میز جدول زانو زد
[ترجمه گوگل]آملیا چندین عکس را در کنار میز میز جدول زانو زد

9. Apparently the birds continued northward, but for many years their final breeding grounds were to remain a secret of the wilderness.
[ترجمه ترگمان]ظاهرا پرندگان به شمال ادامه می دادند، اما در طی سال های سال آخرین زمین های پرورش نسل آن ها باید مخفی از طبیعت باقی بماند
[ترجمه گوگل]ظاهرا پرندگان به سمت شمال ادامه دادند، اما سالهاست که زمینه های پرورش نهایی آنها راز یک بیابان است

10. Another road branched northward.
[ترجمه ترگمان]جاده دیگری به طرف شمال می رفت
[ترجمه گوگل]جاده دیگری که به سمت شمال متصل است

11. Recently the jet stream has retreated northward, meteorologists say, leaving the field undefended against those intrusive southern storms.
[ترجمه ترگمان]متخصصان هواشناسی می گویند که اخیرا جریان جت به سمت شمال عقب نشینی کرده است و زمین را بی دفاع در برابر آن طوفان های جنوبی intrusive رها کرده است
[ترجمه گوگل]هواشناسان می گویند که اخیرا جریان جت به سمت شمال عقب نشینی کرده است و این میدان را در برابر آن طوفان های نفوذی جنوب رها کرده است

12. Reindeer receded northward and eastward, and bison and horse followed.
[ترجمه ترگمان]گوزن شمالی به طرف شمال و شرق می رفت و bison و اسبش را تعقیب می کرد
[ترجمه گوگل]گوزن شمالی به سمت شمال و شرق حرکت کرد و پیاز و پیاز پیوند زدند

13. Structures of "Southward Extrusion" and "Northward Indentation" have been recently distinguished within the eastern Himalayan syntaxis.
[ترجمه ترگمان]سازه های \"Southward extrusion\" و \"Northward Indentation\" به تازگی در میان syntaxis شرقی هیمالیا متمایز شده اند
[ترجمه گوگل]سازه های 'Extrusion' در سمت جنوب و 'Thresholding در شمال' اخیرا در نحوهای شرقی Himalayan متمایز شده است

14. The captain headed the ship northward.
[ترجمه ترگمان]ناخدا به طرف شمال حرکت کرد
[ترجمه گوگل]کاپیتان کشتی را به سمت شمال هدایت کرد

پیشنهاد کاربران

در شمال
in the north
thefreedictionary. com/northwards


کلمات دیگر: