کلمه جو
صفحه اصلی

passenger


معنی : مسافر، رونده، گذرگر، مسافرتی
معانی دیگر : سرنشین، پی سپار، گشتور، رهگیر، (نادر) رهرو، رهنورد، رهی، پیاده، عابر

انگلیسی به فارسی

گذرگر، مسافر، رونده، عابر، مسافرتی


مسافر، گذرگر، رونده، مسافرتی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who is transported in an automobile, bus, ship, train, or other vehicle.

- The bus holds thirty passengers.
[ترجمه پرستو] 30 مسافر سوار این اتوبوس هستند
[ترجمه مهنا] این اتوبوس سی مسافر سوار کرده است
[ترجمه امیر] این اتوبوس دارای سی عدد مسافر است
[ترجمه 😘] این اتوبوس سی مسافر دارد. 👌
[ترجمه Hazel] این اتوبوس سی مسافر حمل میکند. ( دارد )
[ترجمه سارا ایزدیار] این اتوبوس حدود سی مسافر دارد
[ترجمه پریسا] این اتوبوس ۳۰ مسافر می برد
[ترجمه 🤢] این اتوبوس سی نفر مسافر دارد
[ترجمه هلیا خلیلی ] این اتوبوس ۳۰ مسافر سوار کرده است
[ترجمه Google] این اتوبوس سی مسافر را حمل میکندیا دارای ۳۰ مسافر هست
[ترجمه f.m] این اتوبوس 30 عدد مسافر را حمل میکنند.
[ترجمه ترگمان] این اتوبوس سی مسافر دارد
[ترجمه گوگل] این اتوبوس دارای سی مسافر است
- The driver of the car was badly injured, but the passengers were safe.
[ترجمه مریم] راننده خودرو بد جور آسیب دید ام مسافران درامان بودند
[ترجمه ۰۹۰۸] راننده خودرو خیلی بد مجروح شد اما برای مسافران اتفاقی نیفتاد
[ترجمه شیدا] راننده ی ماشین بشدت مجروح شد ولی مسافران سالم بودند
[ترجمه جواد] راننده ماشین آسیب زیادی دید ولی به مسافران آسیبی نرسید
[ترجمه مهنا] راننده ماشین به شدت آسیب دیده بود ولی برای مسافران اتفاقی نیفتاد
[ترجمه aihan] راننده خودرو اسیب دیده بود ولی مسافرها سالم بودند
[ترجمه Lee shin hye] راننده ماشین به شدت اسیب دیده بود اما مسافر ها در امان بودند
[ترجمه Hazel] راننده بدجور مجروح شده بود ولی مسافران در امان بودند
[ترجمه ساناز مینایی] راننده خودرو خیلی بد اسیب دیدولی مسافران سالم ماندند
[ترجمه 💎heli] راننده ی ماشین به شدت مجروح شده بود ولی به مسافران اسیبی نرسیده بود
[ترجمه Google] راننده خیلی مجروح شده ولی مسافران سالم هستند
[ترجمه ترگمان] راننده خودرو به شدت مجروح شده بود، اما مسافران در امان بودند
[ترجمه گوگل] راننده خودرو به شدت مجروح شده بود، اما مسافران امن بودند

(2) تعریف: a traveler.

• traveler, fare, one who rides
a passenger is a person who is travelling in a vehicle, aircraft, or ship but is not controlling it or working on it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مسافر

مترادف و متضاد

Antonyms: driver


person who rides in vehicle conducted by another


Synonyms: commuter, customer, excursionist, fare, hitchhiker, patron, pilgrim, rider, tourist, traveler, voyager, wanderer, wayfarer


مسافر (اسم)
traveler, fare, lodger, tripper, passenger, pilgrim, roomer, viator, peregrine

رونده (اسم)
passenger, goer

گذرگر (اسم)
passenger

مسافرتی (صفت)
passenger

جملات نمونه

The boat had one driver and four passengers.

قایق یک راننده و چهار سرنشین داشت.


1. passenger ships are stabler than freight ships
کشتی های مسافربر از کشتی های باری کم نوسان تر است.

2. a passenger plane
هواپیمای مسافری

3. a passenger ship
کشتی مسافربر

4. a passenger train
قطار مسافربر

5. the passenger ship had 500 cabins each having four bunk beds
کشتی مسافربری دارای پانصد کابین بود که هر یک چهار تختخواب تاشو داشت.

6. to fit another passenger into a crowded bus
یک مسافر دیگر را در اتوبوس شلوغ چپاندن

7. we have room for only one more passenger
فقط برای یک مسافر دیگر جا داریم.

8. the boy lived in the hulk of a passenger ship
پسر در لاشه ی یک کشتی مسافری زندگی می کرد.

9. they had jammed nine people into a five- passenger car
آنها نه نفر را در اتومبیل پنج نفری چپانده بودند.

10. A sudden terrible shriek froze the passenger to the spot.
[ترجمه ترگمان]فریادی هولناک در کنار مسافر سر جایش خشک شد
[ترجمه گوگل]ناگهان ناگهان وحشتناک، مسافر را به نقطه خاموش کرد

11. They launched a new passenger liner.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک کشتی مسافری جدید را راه اندازی کردند
[ترجمه گوگل]آنها هواپیمای مسافری جدید را راه اندازی کردند

12. The armed police rode shotgun on every passenger train during the war.
[ترجمه ترگمان]پلیس مسلح سوار بر هر قطار مسافری در طول جنگ بود
[ترجمه گوگل]پلیس مسلح در هر جنگی در هر قطار مسافربری تفنگ ساقط می کرد

13. One passenger is still unaccounted for.
[ترجمه ترگمان]هنوز یکی از مسافران هنوز به حساب نیامده است
[ترجمه گوگل]یک مسافر هنوز برای حساب نشده است

14. A passenger train smashed into a truck on a level crossing.
[ترجمه ترگمان]یک قطار مسافربری که از مرز عبور کرده بود، به داخل کامیون افتاد
[ترجمه گوگل]یک قطار مسافری به یک کامیون در یک سطح حمل و نقل متلاشی شد

15. Victoria wedged herself into the passenger seat.
[ترجمه ترگمان]ویکتوریا خود را روی صندلی کنار راننده جا داد
[ترجمه گوگل]ویکتور خودش را به سمت صندلی مسافر می برد

16. Only experienced pilots fly large passenger aircraft.
[ترجمه ترگمان]تنها خلبانان باتجربه از هواپیماهای مسافربری بزرگ پرواز می کنند
[ترجمه گوگل]فقط خلبانان با تجربه هواپیماهای مسافری بزرگ پرواز می کنند

17. The passenger were shepherd across the tarmac to the airliner.
[ترجمه ترگمان]مسافر از روی باند پرواز می کرد و به سمت هواپیما حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]مسافر در هواپیما به هواپیما چسبیده بود

پیشنهاد کاربران

مسافر
Passengers=مسافر ها

مسافرتی، رونده، گذرگر

A person who is traveling
یعنی : کسی که مسافرت می کند
این کلمه در reach 3 آمده است
مرسی که با لایک کردن به من انرژی می دین

رهسپار


رهگذر

سوار

[خودرو]
پشت صندلی ، پشتیِ صندلی عقب

پیک. نامه بر

مسافر

A person who is traveling
مسافر

A person who is traveling
معنی:یه کسی که سفر میکند.
مسافر و یا مسافرت کننده.

مسافرتی، مخصوص سفر

توریست یامسافر

مسافر، رونده، گذرگر، مسافرتی

A person who ia traveling
کسی که سفر میکند
رونده
مسافر
مسافر کننده
بعضی جا ها پیک هم میشه
در قالب صفت هم میشه مسافرتی

Passengers
مسافر

A passenger is a person who is traveling.

مسافر
a passenger is a person who is traveling

مسافر _ توریست
A passenger is a person who is traveling.
کانون زبان ایران __ ترم Reach 3

جمله: The driver of the car was badly injured but the passenger were safe.

A passenger is a person who is traveling
√ مسافر√

مسافر توریست یا کسی که سفر میکنه دیگه
لایک لطفا
رو اسمم بزنید ببینید چی میشه


Someone who travels

مسافری
A passenger ship

مسافر
a. . . [passenger]is a person who is travelling

کانون زبان ایران
reach3


کلمات دیگر: