کلمه جو
صفحه اصلی

obtain


معنی : بدست اوردن، حاصل کردن، گرفتن، فراهم کردن
معانی دیگر : به دست آوردن، گیر آوردن، کسب کردن، فراهم آوردن، وجود داشتن (شرایط و غیره)، حکم فرما بودن، فراهم بودن

انگلیسی به فارسی

به دست آوردن، گیر آوردن، کسب کردن، فراهم آوردن


وجود داشتن (شرایط و غیره)، حکم فرما بودن، فراهم بودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: obtains, obtaining, obtained
• : تعریف: to gain possession of; acquire.
مترادف: acquire, gain, get, pick up, procure, secure
مشابه: accession, achieve, annex, attain, buy, earn, garner, grab, purchase, reap, receive, take, win

- He obtained his college degree in just three years.
[ترجمه ترگمان] او مدرک دانشگاهی خود را در عرض سه سال به دست آورد
[ترجمه گوگل] او تنها سه سال تحصیلات خود را به دست آورد
- The police asked him where he had obtained the stolen property.
[ترجمه محمد] پلیس از او پرسید، مال دزدی از کجا به دست او آمده است.
[ترجمه محدثه] پلیس از او پرسید که مال دزدی را از کجا به دست آورده است
[ترجمه ترگمان] پلیس از او پرسید که از کجا پول دزدیده شده است
[ترجمه گوگل] پلیس از او خواسته بود که در آن ملک به سرقت رفته است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: obtainable (adj.)
• : تعریف: to be customary; prevail.
مترادف: endure, prevail, reign, remain, rule
مشابه: apply, be, exist, linger, persist, stand, survive

- The traditional values of the founders of this community still obtain here.
[ترجمه ترگمان] ارزش های سنتی بنیانگذاران این جامعه هنوز در اینجا به دست می آیند
[ترجمه گوگل] ارزش های سنتی بنیانگذاران این جامعه همچنان در اینجا به دست می آید

• acquire, come by; procure, secure; earn, achieve
if you obtain something, you get it or achieve it; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن

مترادف و متضاد

Antonyms: forfeit, forsake, lose, sacrifice


بدست اوردن (فعل)
win, attain, get, gain, receive, have, acquire, earn, procure, obtain, reap, enter, catch

حاصل کردن (فعل)
get, acquire, obtain, afford, generate

گرفتن (فعل)
snatch, grab, cease, take, receive, obtain, hold, assume, engage, capture, pickup, catch, kindle, gripe, nail, educe, detract, devest, enkindle, obturate, wed

فراهم کردن (فعل)
get, collect, establish, obtain, troop, create

get, acquire


Synonyms: access, accomplish, achieve, annex, attain, beg borrow or steal, capture, chalk up, collect, come by, compass, cop, corral, drum up, earn, effect, fetch, gain, gather, get at, get hold of, get one’s hands on, glean, gobble up, grab, have, hoard, inherit, invade, lay up, make use of, nab, occupy, pick up, pocket, procure, purchase, reach, realize, reap, receive, recover, retrieve, salvage, save, score, scrape together, scrape up, secure, seize, snag, take, wangle, win


جملات نمونه

1. An adolescent is finding it increasingly difficult to obtain a good job without a diploma.
برای نوجوان بدون مدرک دیپلم، بدست آوردن یک کار خوب مشکل است

2. David obtained accurate information about college from his guidance counselor.
دیوید اطلاعات دقیقی در مورد کالج از مشاور راهنمای خود به دست آورد

3. Because this is a coeducational school, different rules obtain here.
به دلیل مختلط بودن مدرسه، قوانین متفاوتی در اینجا حکم فرما است

4. obtain (or resign) a cure
(انگلیس) مقام کشیشی به دست آوردن (یا از آن استعفا دادن)

5. i could not obtain a copy of her book
نتوانستم نسخه ای از کتاب او را گیر بیاورم.

6. in order to obtain british citizenship
برای به دست آوردن شهروندی انگلیس

7. you must first obtain the necessary information
شما باید اول اطلاعات لازم را به دست آورید.

8. his perennial efforts to obtain a passort
کوشش های مکرر او برای گرفتن پاسپورت

9. those conditions no longer obtain
آن شرایط دیگر وجود ندارد.

10. The local authority may assist you to obtain alternative accommodation.
[ترجمه ترگمان]مقامات محلی ممکن است به شما در کسب اقامت جایگزین کمک کنند
[ترجمه گوگل]مقامات محلی ممکن است به شما کمک کنند که محل سکونت خود را بدست آورید

11. Where can I obtain a copy of her latest book?
[ترجمه ترگمان]در کجا می توانم نسخه ای از آخرین کتاب او را به دست بیاورم؟
[ترجمه گوگل]کجا می توانم یک نسخه از آخرین کتاب خود را دریافت کنم؟

12. Where can I obtain the book?
[ترجمه ترگمان]در کجا می توانم کتاب را بدست بیاورم؟
[ترجمه گوگل]کجا می توانم کتاب را بدست آورم؟

13. I haven't been able to obtain that book.
[ترجمه ترگمان]من نتونستم اون کتاب رو بدست بیارم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم این کتاب را بدست آورم

14. The police are trying to obtain a more accurate picture of crime levels.
[ترجمه ترگمان]پلیس در تلاش است تا تصویری دقیق تر از سطح جرم به دست آورد
[ترجمه گوگل]پلیس در حال تلاش برای به دست آوردن تصویر دقیق تر از سطح جرم است

15. Underage youths can obtain alcohol from their older friends.
[ترجمه ترگمان]افراد کم سن و سال می توانند الکل را از دوستان قدیمی خود به دست آورند
[ترجمه گوگل]جوانان زیر سن قانونی می توانند الکل را از دوستان قدیمی خود دریافت کنند

16. The secret police tortured him to obtain information.
[ترجمه ترگمان]پلیس مخفی او را شکنجه داد تا اطلاعات کسب کند
[ترجمه گوگل]پلیس مخفی او را برای کسب اطلاعات شکنجه کرد

17. The police were able to obtain a set of fingerprints from the suspect.
[ترجمه ترگمان]پلیس توانست یک سری اثر انگشت از این مظنون بدست آورد
[ترجمه گوگل]پلیس توانست مجموعه ای از اثر انگشت را از مظنون به دست آورد

18. Anglers are required to obtain prior authorization from the park keeper.
[ترجمه ترگمان]برای بدست آوردن مجوز قبلی از نگهدارنده پارک، Anglers لازم است
[ترجمه گوگل]ماهیگیران مجبورند اجازه قبلی از نگهبان پارک بگیرند

19. You can also obtain knowledge through practice.
[ترجمه ترگمان]همچنین می توانید از طریق عمل دانش کسب کنید
[ترجمه گوگل]شما همچنین می توانید دانش را از طریق تمرین بدست آورید

20. I was fortunate enough to obtain a research studentship at Stanford.
[ترجمه ترگمان]من به اندازه کافی خوش شانس بودم که یک studentship تحقیقاتی در دانشگاه استنفورد به دست بیاورم
[ترجمه گوگل]من به اندازه کافی خوش شانس بودم تا یک دانشجوی تحقیقاتی در استنفورد به دست بیاورم

21. He admitted conspiring to obtain property by deception.
[ترجمه ترگمان]او به توطئه برای بدست آوردن اموال از طریق فریب اعتراف کرد
[ترجمه گوگل]او تصدیق می کند که فتوا را به دست می آورد

22. I finally managed to obtain a copy of the report.
[ترجمه ترگمان]بالاخره توانستم یک کپی از گزارش را به دست بیاورم
[ترجمه گوگل]در نهایت من موفق به دریافت یک نسخه از این گزارش شدم

You must first obtain the necessary information.

شما باید اول اطلاعات لازم را به دست آورید.


I could not obtain a copy of her book.

نتوانستم نسخه‌ای از کتاب او را گیر بیاورم.


Friendship is not obtainable through money.

دوستی از راه پول بدست نمی‌آید.


Those conditions no longer obtain.

آن شرایط دیگر وجود ندارد.


The custom still obtains of going to the seaside in summer.

رسم رفتن به دریاکنار در تابستان هنوز پابرجا است.


پیشنهاد کاربران

بدست اوردن

اخذ کردن

gainمترادف

تهیه کردن

به وجود آوردن

مهیا کردن

در معنای فرمال و رسمی به معنی موظف بودن یا در قید بودن هست

دریافت کردن

1. کسب کردن، به دست آوردن
2. در مورد شرایط، سیستم و قوانین به معنای " همینجوری موندن" معنی میشه

دست یافتن به، نیل آمدن، تحصیل کردن، تحصیل، حصول

گرفتن
تهیه کردن


در حقوق:منعقد کردن


کلمات دیگر: