کلمه جو
صفحه اصلی

opprobrium


معنی : خفت، زشتی، ننگ، رسوایی، فضاحت، ناسزا گو
معانی دیگر : بی آبرویی، آبرو ریزی، شناعت، تحقیر، پست شماری، احساس پستی، سرزنش، مایه ی رسوایی، عامل ننگ، علت آبرو ریزی، ناسزایی

انگلیسی به فارسی

رسوایی، ننگ، خفت، زشتی، ناسزایی


گسستگی، رسوایی، ننگ، خفت، زشتی، ناسزا گو، فضاحت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a condition of disgrace or shame; ignominy.
مترادف: contempt, disfavor, disgrace, dishonor, disrepute, ignominy, shame
مشابه: degradation, infamy, notoriety, obloquy, odium, scandal

- The governor was revealed to have been involved in the scandal and was forced to resign in opprobrium.
[ترجمه ترگمان] آشکار شد که والی در این رسوایی دخالت داشته است و مجبور به استعفا در رسوایی شده است
[ترجمه گوگل] فرماندار اعلام کرد که در رسوایی درگیر شده بود و مجبور به استعفا شد

(2) تعریف: scorn, disdain, or contempt.
مترادف: contempt, disdain, scorn
متضاد: esteem, honor
مشابه: deprecation, derision, disapproval, disesteem, disfavor, disparagement, mockery, revilement, ridicule

- The offenders, having been placed in the stocks, felt the opprobrium of the townspeople.
[ترجمه ترگمان] مجرمین، که در انبار قرار داده بودند، رسوایی مردم شهر را احساس کردند
[ترجمه گوگل] متخلفان، که در سهام قرار داده شده، احساس گرسنگی شهروندان را احساس کردند

(3) تعریف: that which merits disgrace or shame.
مترادف: disgrace, dishonor, ignominy, reproach, shame
مشابه: blot, infamy, mockery, odium, scorn, smirch, stain

• humiliation; shame; insult
opprobrium is someone's dislike and disapproval of you because of something you have done; a formal word.

مترادف و متضاد

خفت (اسم)
abasement, abuse, affront, contumely, knot, loop, opprobrium, light-mindedness

زشتی (اسم)
inelegance, abomination, obscenity, homeliness, beastliness, deformation, flagrance, flagrancy, execration, inconcinnity, opprobrium, odium

ننگ (اسم)
shame, scandal, reproach, dishonor, attainder, infamy, stain, opprobrium, smirch, stigmatism

رسوایی (اسم)
ignominy, scandal, reproach, dishonor, disgrace, infamy, blatancy, flagrance, flagrancy, notoriety, calumny, disrepute, opprobrium, odium

فضاحت (اسم)
shame, disgrace, opprobrium

ناسزاگو (اسم)
opprobrium

disgrace


Synonyms: black eye, blemish, debasement, debasing, degradation, discredit, dishonor, disrepute, disrespect, humiliation, ignominy, ill repute, infamy, loss of honor, obloquy, shame, stain, stigma, tarnish


جملات نمونه

1. his evil deeds incurred opprobrium
اعمال بد او رسوایی به بار آورد.

2. ignorance of grammar has always been a cause for opprobrium
جهل در مورد دستور زبان همیشه موجب تحقیر بوده است.

3. The government did not deserve the opprobrium heaped on it by the national press.
[ترجمه محمد] حکومت سزاوار تحقیری نبود که توسط مطبوعات ملی علیهش ایجاد شده بود
[ترجمه ترگمان]دولت سزاوار رسوایی که توسط مطبوعات ملی بر روی آن گذاشته شده بود، نبود
[ترجمه گوگل]حکومت سزاوار شکایتی بود که توسط مطبوعات ملی در اختیار داشت

4. The bombing has attracted international opprobrium.
[ترجمه ترگمان]این بمب گذاری باعث جلب رسوایی بین المللی شده است
[ترجمه گوگل]این بمب گذاری، بینش بین المللی را جذب کرده است

5. International opprobrium has been heaped on the country following its attack on its neighbours.
[ترجمه ترگمان]رسوایی بین المللی پس از حمله به همسایگانش در کشور پر شده است
[ترجمه گوگل]پس از حمله به همسایگانش، این کشور از بین رفته است

6. His political opinions have attracted the opprobrium of the Left.
[ترجمه ترگمان]عقاید سیاسی او باعث شد که رسوایی سمت چپ را به خود جلب کند
[ترجمه گوگل]افکار سیاسی او موجب شده است که اوضاع چپ را جلب کند

7. That drunkard was the opprobrium of our community.
[ترجمه ترگمان]این مرد دائم الخمر، رسوایی جامعه ما بود
[ترجمه گوگل]این پناهگاه وحشیانه جامعه ما بود

8. Consequently, more opprobrium followed after a couple of good openings went west in Israel.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه، پس از آن که یک زوج از فرصت های خوب به سمت غرب در اسرائیل رفتند، رسوایی بیشتری دنبال شد
[ترجمه گوگل]در نتیجه، پس از آنکه چند زاویه خوب در اسرائیل به غرب برسد، فجایع بیشتر دنبال شد

9. In English, these are all terms of mild opprobrium when directed at the flatterer.
[ترجمه ترگمان]به زبان انگلیسی، هنگامی که به چاپلوس دستور می دهیم، این ها همه شرایط رسوایی ملایم هستند
[ترجمه گوگل]به زبان انگلیسی، اینها همه شرایطی هستند که در مورد دروغین به کار رفته اند

10. Any country trading in these weapons would face international opprobrium.
[ترجمه ترگمان]هر کشوری که در این سلاح ها تجارت کند با رسوایی بین المللی مواجه خواهد شد
[ترجمه گوگل]هر کشوری که این سلاح ها را در معرض فروش قرار می دهد، با مشکل بین المللی مواجه خواهد شد

11. The individual whose own income is going up has no real reason to incur the opprobrium of this discussion.
[ترجمه ترگمان]فردی که درآمد خودش در حال بالا رفتن است هیچ دلیل واقعی برای رسوایی این بحث ندارد
[ترجمه گوگل]فردی که درآمد خود را در حال افزایش است، هیچ دلیلی برای بروز اختلاف در این بحث ندارد

12. The Third Republic's reputation, he argues, does not deserve the opprobrium heaped upon it by Gaullists and Petainists alike.
[ترجمه ترگمان]وی استدلال می کند که شهرت جمهوری سوم سزاوار رسوایی که توسط Gaullists و Petainists به طور یک سان بر آن افزوده می شود را ندارد
[ترجمه گوگل]او معتقد است، شهرت جمهوری سوم، مستحق معرفتی است که توسط Gaullists و Petainists به طور یکسان به آن پرداخته شده است

13. Yet it is not he but the virtuous Harry Percy who dies and poor old Falstaff who has to shoulder the opprobrium.
[ترجمه ترگمان]با این حال، او تنها کسی نیست جز هری پرسی که می میرد و Falstaff پیر poor که این رسوایی را به دوش می کشد
[ترجمه گوگل]با این حال، او نه تنها فریبنده هری پریسی است که می میرد و فقیر قدیمی Falstaff است که باید شکاف را شانه کند

14. The Hooper who existed in Brideshead Revisited, though, bore all the weight of Waugh's opprobrium.
[ترجمه ترگمان]با این حال، هوپر که در Brideshead بازبینی شده به سر می برد، با این حال، تمام وزن of Waugh را تحمل کرد
[ترجمه گوگل]با این حال، Hooper که در Brideshead حضور داشت مجددا بازنشسته شد

His evil deeds incurred opprobrium.

اعمال بد او رسوایی به بار آورد.


Ignorance of grammar has always been a cause for opprobrium.

جهل در مورد دستور زبان همیشه موجب تحقیر بوده است.


پیشنهاد کاربران

بازخواست


سرزنش . انتقاد


کلمات دیگر: