کلمه جو
صفحه اصلی

paramour


معنی : یار، عاشق، معشوقه، رفیقه، فاسق، موله، مول
معانی دیگر : معشوق یا معشوقه (ی شخص زن دار یا شوهردار)

انگلیسی به فارسی

یار، فاسق، رفیقه، عاشق، معشوقه، مول، موله


انگلیسی به انگلیسی

• lover, person with whom one shares an illicit relationship

اسم ( noun )
• : تعریف: a lover, esp. one in an adulterous affair.
مشابه: lover

مترادف و متضاد

lover


یار (اسم)
adjoint, partner, fellow, bloke, adjunct, sweetheart, friend, helper, alter ego, adjutant, gill, bosom friend, paramour, pal, buddy, billy, chummy, close friend, helpmate, turtledove, yokefellow, pard, playmate, succourer

عاشق (اسم)
amorist, lover, sparker, paramour, swain

معشوقه (اسم)
sweetheart, love, lover, paramour, bonne amie, mistress, concubine, girl, fancy woman, leman, hetaera, inamorata, ladylove, lovemate

رفیقه (اسم)
paramour, concubine, woman, girlfriend

فاسق (اسم)
lover, paramour, debauchee, goat, lecher, libertine, leman

موله (اسم)
paramour

مول (اسم)
paramour

Synonyms: admirer, beau, boyfriend, concubine, courter, courtesan, doxy, escort, fiancé, fiancée, girlfriend, inamorata, inamorato, kept woman, mistress, steady, sweetheart


جملات نمونه

1. They bade both the merchant and his paramour adieu.
[ترجمه ترگمان]به هر دو بازرگان و معشوقه اش اشاره کردند
[ترجمه گوگل]آنها هر دو بازرگان و طرفدار او را اداره می کنند

2. Paramour comes to mind, but that is a neuter term.
[ترجمه ترگمان]ذهن فرا می رسد، اما این یک اصطلاح neuter است
[ترجمه گوگل]Paramour به ذهن می آید، اما این یک اصطلاح عجیب است

3. His wife suspected that he had a paramour.
[ترجمه ترگمان]همسرش مظنون بود که اون معشوقه داره
[ترجمه گوگل]همسرش مظنون به اینکه او یک پارامور داشته باشد

4. Embarrassing emails with his paramour surfaced, his wife moved out, and his approval ratings tanked .
[ترجمه ترگمان]نامه های Embarrassing با معشوق خود آشکار شد، همسر او به خارج از کشور نقل مکان کرد و میزان رضایت او tanked بود
[ترجمه گوگل]ایمیل های خجالتی با پارامور خود ظاهر شد، همسرش رفت و رتبه های تاییدش را تکان داد

5. " Thou hast kept the secret of thy paramour.
[ترجمه ترگمان]تو راز paramour رو نگه داشتی
[ترجمه گوگل]'راز نگهداری از تو را حفظ کرده اید

6. And none but thou shalt be my paramour!
[ترجمه ترگمان]تو هم معشوقه من خواهی شد
[ترجمه گوگل]و هیچ چیز جز تو نباید من باشم!

7. Keeps thee here is dark to be his paramour?
[ترجمه ترگمان]تو را اینجا نگه می دارد که معشوقه او باشی؟
[ترجمه گوگل]آیا تو را در اینجا تاریک است؟

8. Ought a convicted adulteress and her paramour husband to be placed in the highest offices of this free and christian land?
[ترجمه ترگمان]باید a و معشوق خود را در عالی ترین مقام های این سرزمین آزاد و مسیحی قرار دهند؟
[ترجمه گوگل]آیا یک زن و شوهر محکوم و شوهر او را در بالاترین دفاتر این سرزمین آزاد و مسیحی قرار داده اید؟

9. If the son of a paramour or a prostitute desire his fathers house, and desert his adoptive father and adoptive mother, and goes to his fathers house, then shall his eye be put out.
[ترجمه ترگمان]اگر پسر یک معشوقه یا یک روسپی به خانه پدرش برود و او را به فرزندی قبول نماید، پدر و مادرش را که به خانه پدرش می رود، رها کند و به خانه پدرش برود
[ترجمه گوگل]اگر پسر یک زن یا یک فاحشه خانه پدرش را دوست دارد و پدر پدر و مادر او را ترک می کند و به خانه پدرش می رود، پس باید چشم او بیرون بیاید

10. Your judgment has been clouded by the sunk-cost fallacy: you hoped to get a master's degree, great food and an Italian paramour.
[ترجمه ترگمان]این استدلال شما برگرفته از سفسطه گران بها است: امید دارید مدرک کارشناسی ارشد، غذای عالی و یک معشوق ایتالیایی بگیرید
[ترجمه گوگل]قضاوت شما از سوء تفاهم غم انگیز است که شما امیدوار بودید که مدرک کارشناسی ارشد، غذای عالی و املاء ایتالیایی را دریافت کنید

11. They saw me with my thin marathoner's body and wondered what it was that I admired in this portly paramour with the plus-size panties.
[ترجمه ترگمان]آن ها مرا با بدن دراز کشیده من دیدند و از خود پرسیدم که آن چه بود که در این معشوقه چاق با شورت اضافه تحسین می کردم
[ترجمه گوگل]آنها من را با بدن ماراتن ناز من دیدند و تعجب کردند که این چه چیزی بود که من در این پارامور پرطرفدار با شورت های با اندازه کامل تحسین می کردم

12. The riot, "the British fans a harsh slap", so that people England's paramour.
[ترجمه ترگمان]در شورش، \"هواداران انگلیس سیلی سختی زدند\"، به طوری که (معشوق)انگلیس (معشوق)
[ترجمه گوگل]شورش، 'بریتانیا طرفداران خشن'، به طوری که مردم انگلستان paramour

13. Shall I believe that unsubstantial death is amorous and keeps you in dark to be his paramour?
[ترجمه ترگمان]آیا باید باور کنم که مرگ من عاشقانه است و تو را در تاریکی نگه می دارد تا معشوقه او شود؟
[ترجمه گوگل]آیا من باور دارم که مرگ ناعادلانه عاشقانه است و شما را در تاریکی نگه می دارد تا به او بخورد؟

14. She sought a divorce on the grounds that her husband had a paramour in another town.
[ترجمه ترگمان]او از این که شوهرش یک معشوقه دیگر در شهر دیگر دارد، تقاضای طلاق کرد
[ترجمه گوگل]او به دنبال طلاق به دلیل اینکه شوهرش در شهر دیگری پارامور داشت


کلمات دیگر: