کلمه جو
صفحه اصلی

nod


معنی : تکان سر، تکان دادن سر بعلامت توافق، سرتکان دادن، با سر اشاره کردن
معانی دیگر : (به نشان رضایت یا سلام یا امر یا دعوت و غیره) سرتکان دادن، سرجنباندن، چرت زدن، (از شدت خواب) سرخم کردن، پینکی زدن، (سر شاخه یا گل یا پر مرغ و غیره) آویخته شدن، پس و پیش رفتن، جنبیدن، (با تکان سر) رضایت دادن، توافق کردن، رضایت، خشنودی، بی دقت بودن، توجه نکردن، غفلت کردن، سهوکردن، اشتباه کردن، سر به هوایی کردن، (خودمانی) تحت تاثیر مواد مخدر (به ویژه هرویین) بودن، (با تکان سر) دعوت یا مرخص کردن، (سر یا سرشاخه یا میوه ی درخت و غیره) سرجنبانی

انگلیسی به فارسی

تکان دادن سر بعلامت توافق، سرتکان دادن،باسراشاره کردن، تکان سر


گره زدن، تکان سر، تکان دادن سر بعلامت توافق، با سر اشاره کردن، سرتکان دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: nods, nodding, nodded
(1) تعریف: to move the head up and down as an indication of assent, greeting, or approval.
مشابه: acquiesce, agree, approve, assent, bow, gesture

(2) تعریف: to drop the head in sleep for a very brief time; doze.
مترادف: doze
مشابه: drop off, drowse, nap

(3) تعریف: to be careless through inattention.
مشابه: blunder, falter, slip, trip
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nods, nodding, nodded
(1) تعریف: to move (the head) up and down as an indication of assent, greeting, or approval.
مشابه: bow, dip, incline

(2) تعریف: to express or indicate by lowering and raising the head.
مشابه: bow, express, indicate, signal

- She nodded her approval.
[ترجمه ترگمان] به موافقت سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل] او موافقت خود را به زور نشاند
اسم ( noun )
(1) تعریف: a nodding gesture, as in approval or the like.
مشابه: cue, inclination, indication

(2) تعریف: a very brief nap.
مترادف: catnap, doze, nap
مشابه: sleep

• moving the head up and down (usually indicating agreement or assent); falling asleep briefly, dropping the head forward while dozing off; losing concentration momentarily
move the head up and down (usually indicating agreement or assent); fall asleep briefly, drop the head forward while dozing off; lose concentration momentarily
if you nod, you move your head down and up to show that you are answering `yes' to a question, or to show agreement, understanding, or approval.
to nod also means to bend your head once in a particular direction in order to indicate something.
to nod also means to bend your head once, as a way of saying hello or goodbye.
a nod is a quick movement of your head down and up.
if you nod off, you fall asleep, especially when you had not intended to; an informal expression.

مترادف و متضاد

تکان سر (اسم)
nod

تکان دادن سر بعلامت توافق (اسم)
nod

سرتکان دادن (فعل)
bow, beck, nod

با سر اشاره کردن (فعل)
nod

gesture of the head


Synonyms: acceptance, acknowledgment, affirmative, beckon, bow, dip, greeting, inclination, indication, permission, salute, sign, signal, yes


gesture with head


Synonyms: acknowledge, acquiesce, agree, approve, assent, beckon, bend, bow, concur, consent, curtsy, dip, duck, greet, indicate, recognize, respond, salute, say yes, sign, signal


fall asleep


Synonyms: become inattentive, be sleepy, doze, drift, drift off, droop, drowse, nap, sleep, slump


جملات نمونه

to give the nod

رضایت دادن


to get the nod

با توافق روبه‌رو شدن، پذیرفته‌شدن


1. nod off
چرت زدن،پینکی زدن،به خواب فرو رفتن

2. nod out
(خودمانی) از حال رفتن (در اثر استعمال مواد مخدر)،بی هوش شدن

3. a nod is as good as a wink (to a blind horse)
عاقل را اشاره ای بس است،اشاره نیاز به توضیح ندارد

4. on the nod
(انگلیس - خودمانی) 1- با توافق رسمی و بدون جر و بحث،(به تصویت رسیده) با سرتکان دادن حضار 2- نسیه،پسادست،(خرید)قسطی

5. to get the nod
با توافق روبرو شدن،پذیرفته شدن

6. to give the nod
رضایت دادن

7. she gave an ambiguous nod
سرش را به طور مبهمی تکان داد.

8. to buy something on the nod
چیزی را نسیه خریدن

9. A single nod implies an affirmation.
[ترجمه ترگمان]یک تکان اشاره به تایید دارد
[ترجمه گوگل]یک نکته مستلزم تایید است

10. She could only nod, because her mouth was full.
[ترجمه Ebadi] او ( مؤنث ) تنها میتوانست سرش را تکان دهد چون دهانش پر بود. . .
[ترجمه ترگمان]فقط سرش را تکان می داد، چون دهانش پر بود
[ترجمه گوگل]او فقط می توانست بمیرد، چون دهانش پر بود

11. With a curt nod, he turned away and sat down.
[ترجمه ترگمان]سرش را به علامت تایید تکان داد و برگشت و نشست
[ترجمه گوگل]با یک کت کوتاه، او برگشت و نشست

12. The report gives a brief nod in the direction of green issues before coming down firmly on the side of the market.
[ترجمه ترگمان]این گزارش اشاره مختصری به مسیر مسائل سبز قبل از پایین آمدن از طرف بازار می دهد
[ترجمه گوگل]این گزارش قبل از فروپاشی در کنار بازار، به سمت مسائل سبز حرکت می کند

13. With a nod of his head, the drummer cued the lead singer in.
[ترجمه ترگمان]طبال سری تکان داد و طبال را به صدا درآورد
[ترجمه گوگل]با یک نوک سرش، درامر خواننده اصلی را در

14. She noticed him merely with a nod.
[ترجمه ترگمان]فقط سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او متوجه شد که او فقط با یک گره است

15. She answered with an almost imperceptible nod of the head.
[ترجمه ترگمان]جما با اشاره تقریبا نامحسوس سر جواب داد:
[ترجمه گوگل]او با تقریبا ناخودآگاه سرش جواب داد

16. He gave me an approving nod.
[ترجمه ترگمان]او با تایید سر تکان داد
[ترجمه گوگل]او به من یک مهر تایید داد

17. My teacher gave me a nod of reassurance and I began.
[ترجمه ترگمان]معلم مرا به علامت تایید تکان داد و من شروع کردم
[ترجمه گوگل]معلم من به من یک انگیزه اطمینان داد و من شروع کردم

The old man sat nodding in front of the TV.

پیرمرد جلو تلویزیون نشسته بود و چرت می‌زد.


the plumes that nodded on his helmet

پرهای روی کلاهخود او که خم شده و پس‌وپیش می‌رفتند


All night, the top branches of the tree nodded in the wind.

سرشاخه‌های درخت همه‌ی شب در باد تکان می‌خوردند.


When I asked the dying man if he wanted some water, he nodded.

وقتی که از مرد درحال نزع پرسیدم آیا آب می‌خواهد، او سرش را به معنی مثبت تکان داد.


When he saw me, he smiled and nodded.

مرا که دید لبخند زد و سری تکان داد.


My father nodded in agreement.

پدرم به نشان موافقت سر خود را جنباند.


After dinner Abbas Khan nodded off on the sofa.

پس از شام عباس‌خان روی کاناپه چرتی زد.


to buy something on the nod

چیزی را نسیه خریدن


اصطلاحات

a nod is as good as a wink (to a blind horse)

عاقل را اشاره‌ای بس است، اشاره نیاز به توضیح ندارد


have a nodding acquaintance with someone (or something)

با کسی (یا چیزی) از دور آشنایی داشتن، کمی شناختن


Homer (sometimes) nods

حتی هومر (نویسنده‌ی بزرگ یونانی) هم گاهی دچار لغزش شده، همه‌کس جایزالخطا است


nod off

چرت‌زدن، پینکی‌زدن، به خواب فرورفتن


nod out

(عامیانه) از حال رفتن (در اثر استعمال مواد مخدر)، بی‌هوش شدن


on the nod

(انگلیس - عامیانه) 1- با توافق رسمی و بدون جروبحث، (به تصویت رسیده) با سرتکان دادن حضار 2- نسیه، پسادست، (خرید)قسطی


کلمات اختصاری

عبارت کامل: Night Optical Device
موضوع: تکنولوژی
دوربین دید درشب (NOD) اصطلاحا به تجهیزاتی گفته می شود که امکان دیدن در تاریکی را فراهم می کند. با این تجهیزات عملاً می توان فردی را که در فاصله ۲۰۰متری در تاریکی مطلق ایستاده است؛ مشاهده کرد.
به این تجهیزات اصطلاحا Night Vision Device هم گفته می شود.

پیشنهاد کاربران

تلاش بی وقفه

نود nod یعنی سرگردانی در مقابل ثبات و یکجا نشینی. و در اساطیر سرزمینی بوده که در شرق عدن واقع شده است. در سفر پیدایش آمده است که قابیل پسر بزرگتر حضرت آدم به تاوان قتل برادرش به سرزمین نود ( به مثابه سرگردانی ) تبعید میشود . او برای رهایی از سرگردانی در آنجا شهری بنام خنوخ بنا میکند وکشاورزی را اختراع می کند. دلالت سرگردانی بر این واژه ریشه در همین تلاش برای ثبات و یکجا نشینی دارد

Move the head

move the head up

با سرتکان دادن به اشاره از توافقGlad Hand خوشامدگرم
I welcome the beautiful writing of my destiny
من از نوشتار زیبای سرنوشت خود استقبال می کنم

با سر اشاره کردن، سری تکان دادن

To move your head up and down

سر تکان دادن به علامت تأیید
just nod your head
فقط سرتو تکون بده
The Last Temptation of Christ - 1988

تکان سر ( سر تکان دادن )

With a nod and a smile, she took leave of her friends

اشاره

با سر تایید کردن

سرتکاندن.

فقد برای جواب دادن نیس. . . مثلا موقع موسیقی هم شما میتونی سرتو تکون بدی. . . مثلا
. nodded my head as I listened to the song.


کلمات دیگر: