کلمه جو
صفحه اصلی

parasitic


معنی : انگلی، پارازیتی
معانی دیگر : وابسته به انگل (ها)، (بیماری و آفت و غیره) ایجاد شده توسط انگل، انگل زاد، طفیلی وار، پارازیتی
parasitic(al)
انگل، بندشو، سورچران، مفت خور، طفیلی

انگلیسی به فارسی

پارازیتی، انگلی


انگلی، پارازیتی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: parasitical (adj.), parasitically (adv.)
• : تعریف: of, concerning, or caused by a parasite.

• living on or inside another organism; obtaining its livelihood from another creature
parasitic animals or plants live on or inside larger animals or plants and get their food from them.
parasitic diseases are caused by parasites.
a parasitic person or organization gets money or other things from people without doing anything in return.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] پارازیتی، به طور ناخواسته، مزاحم - مقادیر پراکنده خودالقا و ظرفیت خازنی نامطلوب که بین عناصر در قطعات فعال مانند ترانزیستورا یا قطعات غیر فعال مانند مقاومتها یاخازنهای ایجاد می شود و پاسخ بسامدی را محدود می کند. مقادیر پراکنده در قطعات نیمرسانا رابا روشهای مجزاسازی موضعی در تولید پولک به حداقل می رسانند.
[زمین شناسی] فرعی،انگلی (بوم شناسی):انگلی، موجودی انگلی. (آتشفشان شناسی): یک مخروط، دهانه یا جریان آتشفشانی که بر روی جوانب مخروط یا دهانه ای بزرگتر شکل گرفته و یا جاری بوده و در حقیقت یک مخروط یا جریان فرعی است. مترادف: adventive, lateral .

مترادف و متضاد

انگلی (صفت)
parasitic

پارازیتی (صفت)
parasitic

جملات نمونه

1. He lives a parasitic existence, borrowing money from his friends.
[ترجمه ترگمان]او وجود انگلی را زندگی می کند و از دوستانش قرض می گیرد
[ترجمه گوگل]او یک موجود انگلی زندگی می کند و از دوستانش پول می گیرد

2. Will global warming mean the spread of tropical parasitic diseases?
[ترجمه ترگمان]آیا گرم شدن جهانی هوای کره زمین به معنای گسترش بیماری های انگلی استوایی است؟
[ترجمه گوگل]آیا گرم شدن کره زمین به معنای گسترش بیماری های انگلی گرمسیری است؟

3. She lives a parasitic existence, constantly borrowing money from her friends.
[ترجمه ترگمان]او زندگی انگلی دارد و به طور مداوم از دوستانش پول قرض می گیرد
[ترجمه گوگل]او زندگی عادی را تجربه می کند، به طور مداوم از دوستانش پول می گیرد

4. Scientists have even been able to distinguish tiny parasitic insects, mites, clinging to the legs of the bigger ones.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان حتی قادر به تشخیص حشرات انگلی ریز، کنه ها و چسبیدن به پاهای بزرگ تر هستند
[ترجمه گوگل]دانشمندان حتی قادر به تشخیص حشرات انگلی کوچک، علف های هرز، چسبیده به پاها از بزرگتر

5. Another parasitic protozoan is Myxobolus, this one causing fatal internal cysts and highly resistant to treatment.
[ترجمه ترگمان]دیگری protozoan انگلی دیگر Myxobolus است، این یکی باعث ایجاد cysts درونی کشنده و بسیار مقاوم در برابر درمان می شود
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از پروتئین های انگلی، Myxobolus است که باعث ایجاد کیست های کشنده و بسیار مقاوم در برابر درمان می شود

6. These would no longer be parasitic, completely dependent on bourgeois society and playing no productive role.
[ترجمه ترگمان]این ها دیگر انگل نیستند، به طور کامل به جامعه بورژوا وابسته هستند و هیچ نقش سازنده ای نداشته اند
[ترجمه گوگل]این دیگر نمیتواند انگلی باشد، کاملا وابسته به جامعه بورژوایی و بدون نقش مولد است

7. This book will provide essential information on parasitic helminth communities for all those involved and interested in parasitology and community ecology.
[ترجمه ترگمان]این کتاب اطلاعات ضروری را در مورد جوامع helminth انگلی برای همه افراد درگیر و علاقه مند به اکولوژی اجتماعی و اجتماعی فراهم خواهد کرد
[ترجمه گوگل]این کتاب اطلاعات ضروری در مورد جوامع انگلی انگلی را برای همه کسانی که در معرض انگل شناسی و محیط زیست قرار دارند علاقه مند می کند

8. Sometimes, with the parasitic cases, elephantiasis had set in, and the swollen legs were particularly horrible.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات با موارد پارازیتی، elephantiasis وارد شده و پاهای ورم کرده به طور خاص وحشتناک بودند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات، با موارد انگلی، فیلمی در آن قرار داشت و پاهای تورم به ویژه وحشتناک بود

9. It is only the female Ergasilus which is parasitic to fish.
[ترجمه ترگمان]تنها ماده Ergasilus ماده است که برای ماهی انگل است
[ترجمه گوگل]این تنها زن Ergasilus است که انگلی به ماهی است

10. Parasitic beetles often make their homes in the nests of ants.
[ترجمه ترگمان]حشرات انگلی اغلب به لانه مورچه ها در لانه مورچه ها تبدیل می شوند
[ترجمه گوگل]سوسک انگل اغلب خانه های خود را در لانه مورچه ها می سازد

11. Both free-living and parasitic phases of the life cycle are similar to those of the bovine species.
[ترجمه ترگمان]هر دو فاز عاری از زندگی و انگل چرخه زندگی شبیه به انواع گونه های گاوی هستند
[ترجمه گوگل]هر دو مرحله آزاد زندگی و پارازیتی چرخه زندگی شبیه به گونه های گاو است

12. They suffer from many parasitic diseases, and have high levels of infant and child mortality.
[ترجمه ترگمان]آن ها از بسیاری از بیماری های انگلی رنج می برند و میزان مرگ و میر نوزادان و کودکان را بالا می برند
[ترجمه گوگل]آنها از بسیاری از بیماری های انگلی رنج می برند و سطح بالای مرگ و میر نوزادان و کودکان را دارند

13. The free-living and parasitic stages are similar to those of Ostertagia.
[ترجمه ترگمان]مراحل زندگی آزاد و انگلی شبیه به Ostertagia هستند
[ترجمه گوگل]مراحل آزاد زندگی و انگلی شبیه به Ostertagia است

14. The beetles are clearly parasitic on the system.
[ترجمه ترگمان]سوسک ها به وضوح روی سیستم انگلی هستند
[ترجمه گوگل]سوسک ها به طور واضح در سیستم هستند

15. But this epistemology itself is parasitic upon other practices, which serve the same ideological function.
[ترجمه ترگمان]اما این معرفت شناسی به خودی خود بر شیوه های دیگر، که کارکرد ایدئولوژیکی مشابهی دارد، انگلی می شود
[ترجمه گوگل]اما این معرفت شناسی خود را بر شیوه های دیگری که به همان عملکرد ایدئولوژیک خدمت می کنند انگیز می دانند

پیشنهاد کاربران

نا خواسته


کلمات دیگر: