کلمه جو
صفحه اصلی

nicety


معنی : دقت، دلپذیری، احتیاط، مطلوبی
معانی دیگر : ظرافت، لطافت، حساسیت، صحت، خوش سلیقگی، فرهیختگی، معرفت، نکته سنجی، باریک بینی، خوبی، حسن، نیکویی، (جمع) جزئیات، ریزه کاری ها، چیزخوب، چیز عالی

انگلیسی به فارسی

ظرافت، خوبی، دلپذیری، مطلوبی، احتیاط، دقت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: niceties
• : تعریف: a subtle distinction; fine point.

- I have never mastered all the niceties of etiquette.
[ترجمه ترگمان] من هیچ وقت تمام آداب معاشرت را یاد نگرفته ام
[ترجمه گوگل] من تا به حال تمام تمایلات آداب و رسوم را ندیده ام

• slight distinction; precision; fine detail; delicateness
niceties are small details, especially concerning polite behaviour.

مترادف و متضاد

دقت (اسم)
resolution, accuracy, precision, attention, punctuality, exactitude, severity, delicacy, nicety, certitude, definitude, double precision, finesse

دلپذیری (اسم)
amiability, palatability, nicety

احتیاط (اسم)
reserve, nicety, vigilance, reservation, caution, guard, precaution, prudence, discretion, forethought, circumspection

مطلوبی (اسم)
nicety, delectability, delectableness

fine point


Synonyms: detail, exactness, fine distinction, meticulousness, nuance, precision, refinement, rigor, rigorousness, shade, subtlety


جملات نمونه

1. to a nicety
دقیقا،کاملا،بانهایت دقت،به میزان دقیق

2. a problem of great nicety
مسئله ای بسیار پر حساسیت

3. he depicted the scene with the greatest nicety
او آن صحنه را با حداکثر خوش سلیقگی ترسیم کرد.

4. You judged the distance to a nicety.
[ترجمه ترگمان]شما مسافت زیادی را با دقت در نظر گرفته اید
[ترجمه گوگل]شما فاصله را به یک نکته دادید

5. Clarac was used to social nicety.
[ترجمه ترگمان]Clarac با دقت اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته بود
[ترجمه گوگل]Clarac به nicety اجتماعی مورد استفاده قرار گرفت

6. The nicety of his argument.
[ترجمه ترگمان]The جر و بحث او را به هم زد
[ترجمه گوگل]شایسته استدلال او

7. This is no semantic nicety; rather, it is arguable that the distinction reveals something of their political specificities.
[ترجمه ترگمان]این هیچ nicety معنایی ندارد؛ بلکه میتوان ادعا کرد که تمایز چیزی از ویژگی های سیاسی آن ها را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]این هیچ شکلی معنایی نیست؛ بلکه این استدلال می کند که تمایز چیزی از ویژگی های سیاسی آنها را نشان می دهد

8. And it isn't a mere semantic nicety.
[ترجمه ترگمان]و این یک nicety معنایی نیست
[ترجمه گوگل]و این یک نکته ساده معنایی نیست

9. Our company accepts various diagrams of nicety accessories and samples processing, and can offer an itemized list of the 17% export added value tax invoice.
[ترجمه ترگمان]شرکت ما نمودارهای مختلف of و پردازش نمونه را می پذیرد و می تواند لیست itemized از فاکتور مالیات بر ارزش افزوده ۱۷ درصد را ارایه کند
[ترجمه گوگل]شرکت ما نمودارهای مختلفی از لوازم جانبی نازک و پردازش نمونه را می پذیرد و می تواند فهرست دقیق از مبلغ 17٪ مالیات بر ارزش افزوده صادراتی را ارائه دهد

10. You can see with what nicety we have to trim our sails between chemistry and history.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید ببینید که ما باید sails را بین شیمی و تاریخ از بین ببریم
[ترجمه گوگل]شما می توانید ببینید که چه جادویی ما باید بادبان های ما بین شیمی و تاریخ را تر و تمیز کنیم

11. But its nicety will be influenced if the influencing factors can't be hold by rule and line.
[ترجمه ترگمان]اما اگر عوامل موثر نتوانند با قاعده و خط حفظ شوند، nicety آن تحت تاثیر قرار خواهد گرفت
[ترجمه گوگل]اما اگر نتواند عوامل موثر را با قاعده و خط مواجه سازد، شایستگی آن تحت تأثیر قرار خواهد گرفت

12. This kind of work required extreme nicety and minute attention on the part of the workmen.
[ترجمه ترگمان]این کار مستلزم دقت بسیار و توجه دقیق به قسمتی از کارگران بود
[ترجمه گوگل]این نوع کارها نیازمند توجه و نگرانی شدید به بخش کارگران بود

13. Everything was arranged to a nicety.
[ترجمه ترگمان]تمام کارها را با دقت و دقت انجام داده بود
[ترجمه گوگل]همه چیز مرتب شده بود

14. Story eventually, i can only one man looked at the memory of the nicety lost.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، من تنها کسی هستم که به خاطره nicety از دست رفته
[ترجمه گوگل]در نهایت داستان، من فقط می توانم یک مرد نگاهی به حافظه ای که از دست داده بود، نگاه کرد

a problem of great nicety

مسئله‌ای بسیار پرحساسیت


He depicted the scene with the greatest nicety.

او آن صحنه را با حداکثر خوش‌سلیقگی ترسیم کرد.


I enjoy the niceties of civilized life.

من از خوبی‌های زندگی متمدنانه لذت می‌برم.


the niceties of a rug weaver's workmanship

ریزه‌کاری‌های هنر یک قالیباف


اصطلاحات

to a nicety

دقیقاً، کاملاً، بانهایت دقت، به میزان دقیق


پیشنهاد کاربران

اصول و قواعد ادب
کیفیت یا حالت خوب بودن
دقت و ظرافت
اختلاف جزعی در معنی، نظر یا دیدگاه
subtle difference in meaning or opinion or attitude
We should Stress to kids why these social niceties are important



کلمات دیگر: